eitaa logo
عطرخاص
2.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
2.1هزار ویدیو
15 فایل
اَللَّھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از حرف های خصوصی
4.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃💚﷽ 💚🍃 🎥 رهبر سیاه پوستان آمریکا : ۸۰ میلیون ایرانی اعتقاد دارند مهدی می آید و حاضرند برایش جان دهند مردم جذابی هستند نه ؟ دلتان نمی خواهد مثل مردم ایران باشید؟ ..... 💫 اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج💫 کانال حرف های http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
نرگسی های باغچه به گل نشسته اند ولی دلهای ما هنوز خزان زده ی فراق توست ، مهدی جان از کوه تا جنگل.. از بیابان تا دریا.. از دشت تا درّه.. تمامِ زمین زیرِ پای توست یا صاحب الزّمان! حیف نیست؟! که در قریه‌ی کوچکِ قلبم.. جای قدم‌های تو خالی باشد... می خواهم دعوتت کنم.. بیا قدم به خاکِ خشکِ چشمِ من بگذار! ای بارانِ نم نم.. ای چشمه‌ی زلال.... 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 مرکز کانال عطر1و1 عطرخاص مطالب در مورد گل سرسبد عالم هستی گل نرگس گل زهرا سلام الله علیها امام زمان مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشریف روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداه می باشد 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
در مجلس مهمانی نشسته بودیم یکی از بستگان رو به دختر خردسالم کرد و به شوخی گفت: شنیده ام که پدر و مادرت می خواهند بفروشندت! داشتم نگاهش می کردم دیدم دخترک شیرین زبانم چیزی نگفت بغض کرده بود و داشت سعی می کرد جلوی سیل اشکش را بگیرد ولی حجم غمش بیش از آن بود که بتواند راه سیل اشکش را سد کند و اشک از چشمانش جاری شد چشمان غمگینش را به چشمانم دوخت... انگار می خواست با نگاهم به او بگویم و اطمینان دهم که حرف آن آشنا درست نیست و قصد فروشش را ندارم... می دانست چقدر دوستش دارم و محال است بفروشمش ولی باز نگران بود مبادا از بازیگوشی ها و اذیت هایش خسته شده باشم... پیشش رفتم و در آغوش گرفتم و بوسیدمش و به او اطمینان دادم که آن آشنای نادان شوخی کرده و به او گفتم که چقدر دوستش دارم و آرامش کردم... در آن لحظات ناگهان مطلبی از ایستگاه ذهنم گذشت مهدی جان! مولای مهربانم! بابای بسیار دلسوزم! ارباب و صاحب جوانمردترینم! می دانم فرزند بدی هستم برایت میدانم باعث ننگت هستم یوسف مصر وجود می دانم دل نازنینت را خیلی آزرده ام می دانم بارها باعث سرافکندگیت شده ام خیلی ها به خاطر بدی هایم با طعنه گفته اند که این هم از امام زمانی ها ولی این را هم خوب می دانم که آن قدر پدرانه دوستم داری که با این کوه بدی ها و زشتی ها باز نمی فروشیم و رهایم نمی کنی آخر هرچند روی ماهت را ندیده ام ولی طعم رافت و مهربانی بیکرانت را نه یک بار که بارهای بار با تمام وجودم چشیده ام ولی با این حال باز نگرانم نگرانم از حجم زیاد بدی ها و زشتی هایم و اینکه مبادا آنقدر در باتلاق زشتی ها فرو روم که از چشمت بیفتم کاش می شد یکبار در آغوش بگیریم و با نگاه مهربانت نگاهم کنی و به من بگویی نگران نباش، تو تا ابد با مایی و در کنار ما... https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
11.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پیرمرد عارف شهر بابل مازندران می‌گفت: هر کس این دو دقیقه زمان رو گذاشت و کارش حل نشد، به من لعنت کنه. من نود سالمه، آخر عمرمه، الکی لعنت برا خودم نمی‌خرم. کانال حرف های http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
2.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
داستان های ( آمیز ) داستانی عجیب از یکی از یاران عجل الله تعالی فرجه الشریف کانال http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
12.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️حرف خدارو گوش کن تا خداهم حرفتو گوش بده... 🌷داستانی بسیار زیبا با دقت استماع فرمایید خیلی خیلی جالبه و جنبه کاربردی دارد مطالب در مورد گل سرسبد عالم هستی گل نرگس گل زهرا سلام الله علیها امام زمان مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه الشریف روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفدا می باشد 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از عطرخاص
⭕️ داستان واقعی _ذکری که مشکلاتت را حل می کند 👈 امام زمان فرمودند:چرا شما ملّاها ادب ندارید!؟ 💠 از علمای معروف تهران بود،نامش ملاقاسمعلی بود، ملاقاسمعلیِ رشتی، آمده بود اصفهان تا میان دو تن از اطرافیان را که شکرآب بود بینشان، آشتی برقرار کند، حرفش برو داشت، صلح شان داد، باخود گفت تا اصفهان هستم خوب است به زیارت اهل قبور بروم در قبرستان تخت فولاد... 🔰وارد حجره ای شد در قبرستان تخت فولاد، جوانی زیبا رو گوشه ای از حجره مشغول عبادت بود، فاتحه خوانی اش که تمام شد آن جوان آهسته آهسته آمد سمتش، پرسید « چرا شما ملاها ادب ندارید؟! »ملا قاسمعلی یکه ای خورد و گفت: « چه بی ادبی از من سر زده است؟! » آن مرد گفت: « تحیت اسلام سلام است، چرا وقتی وارد شدی سلام نکردی؟ » سلام تحیت اسلام است و حضرت می فرماید: در آخر الزمان سلام کردن ملغی می شود و فقط مردم اگر از کسی بترسند یا به او نیاز داشته باشند، سلام می کنند! والا در موارد دیگر سلام کردن متروک است. و امروز این پیشگویی به وقوع پیوسته است. ملاقاسمعلی دید مطلب عین واقعیت است و راست است بنابر این عذر آورد و گفت: متوجه نبودم! 🔵 آن جوان والا مقام گفت: « نه! اینها بهانه است. شما ادب ندارید! شما ادب اسلامی ندارید! » در اسلام فرموده اند که باید شخصی که وارد می شود به افرادی که در مجلس حضور دارند سلام کند. باید سواره به پیاده و ایستاده به نشسته سلام کند. وقتی در خانه وارد می شوند اگر هیچ کس در خانه نباشد، باید سلام کنند و داخل شوند. اینها از آداب اسلامی است. ✳️ جوان جلیل القدر سخنانی با ملاقاسمعلی مطرح کرد، ذهنش را خواند، حاجتش را به او گفت و همانجا برآورده کرد خواسته اش را، ملاقاسمعلی باخود گفت شاید این جوان مرتاض است، حین خداحافظی به جوان گفت :خوب است (زاد المسافرینی) به من بدهید، یعنی خوب است علم کیمیا یاد بدهید به من، جوان گفت:علم کیمیا میخواهی چه کار، دنیا ارزش این چیزها را ندارد، من چیزی به تو تعلیم می کنم که از زاد المسافرین بهتر باشد... 💚 آن جوان املا فرمود و ملاقاسمعلی می نوشت: « یا محمد یا علی یا فاطمه یا صاحب الزمان اَدْرِکْنی و لاتُهْلِکْنی ». وقتی به «اَدْرکنی» رسید ملاقاسمعلی دست نگهداشت و ننوشت! آن شخص فرمود: چرا نمی نویسی؟! عرض کرد: مخاطبین چهار نفر هستند: محمد، علی، فاطمه و صاحب الزمان پس « ادرکنی» در اینجا غلط است و باید به صیغه جمع مذکر «ادرکونی» گفته شود. آن شخص فرمود: نه غلط نیست، بنویس. امر و تصرف با امام زمان است، آنها هم که بخواهند کاری انجام دهند باز امر و تصرف با امام زمان است. 🌐 ملاقاسمعلیِ رشتی مدتی بعد مهمان عالم فرزانه ای شد،حاجی کلباسی کاشانی، از آن علمای غیب گو، شب را در خانه اش خوابید، رختخواب را پهن کردند، حاجی کلباسی به ملاقاسمعلیِ رشتی گفت: اگر آن روز اصرار میکردی، آقا(امام زمان ارواحنافداه) زادالمسافرین هم به تو می دادند،ملاقاسمعلی جا خورد، پرسید مگر تو آن جوان را می شناسی، حاجی کلباسی پاسخ داد، آن جوان هفته ای یک شب اینجا تشریف می آورند ... آن جوان امام زمان ارواحنافداه بود... 🔑 همه ی قفل های زندگی ات با شاه کلید امام زمان ارواحنافداه باز شدنی ست... 📙 برداشتی آزاد از تشرف ملاقاسمعلی رشتی_پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
📌 ⁉️حرفای ناخودآگاهِ تهِ دلت چیه؟ 🔸 هر کدوم از ما پشتِ درِ قلبمون یک درونی داریم که معطل مونده! یک دکتر بیهوشی تعریف می‌کرد: «اکثر آدما وقتی بی هوش میشن به هوش که میان حرفای ناخودآگاه می‌زنن... 🔸 یکی فحش می‌ده، اون یکی داد و بی داد می‌کنه، یکی از قرضاش میگه... اما این وسط یک نفر بود که مرتّب شعر برای آقا امام زمان می‌خوند! تمامِ عواملِ اتاق عمل رو شگفت زده کرده بود. اصلا تو حالِ خودش نبود ولی حرف‌های ناخودآگاهِ ته دلش رو می زد» 🔸 ما هم مدهوش بشیم از این حرف‌ها می‌زنیم؟ مدهوشِ مرگ بشیم همین حرف‌ها رو می‌زنیم؟ بشیم مثل اون بچه بسیجی که تو عملیات بیت‌المقدس رو تانک پشت تیربار نشسته بود، گلوله که خورد وسط سینه‌اش، اولین کلمه‌ای که گفت این بود: «علی!» دو مرتبه دیگه‌ام اسم علی رو برد بعد گفت: «آخ سوختم!» 🔸 کاش اگه ضربه‌ای به دلِ ما بخوره اولین کلمه‌ای که میاد بیرون «یا مهدی» باشه... کاش تا ما رو از خواب بیدار می‌کنن بگیم آقا اومد؟ بگن: «آقا چیه؟! آقا کجا بود؟» بگیم: «هان ببخشید!! حواسم نبود...» 👌 آره حواست نبود ولی تو این «حواسم نبود»هات چه حرف‌های قشنگی می‌زدی... کانال ...
هدایت شده از حرف های خصوصی
⭕️ بزرگترین عذاب ❄️ زمانی اراده خدا بر این امر واقع شد که بر قومی عذاب نازل کنه، بعد از مدتی مشاهده کردند که هیچ عذابی وارد نشد! و اوضاع آرامه… پیامبر قوم، از خدا پرسید: ماجرا چیست؟ 🔆 خطاب آمد: « ای نبی من! عذابی بالاتر از اینکه لذت مناجاتم را از دل خلائق بیرون ببرم، در خزانه ی خود سراغ نداشتم و اکنون این جماعت را به همان عذاب و بلا مبتلا کرده ام. 🔺 آهای جماعت! در این روزگار هم بزرگترین عذاب و شکنجه ی خدا اینه که « یاد امام زمان(عج) در دل ما، جایی نداره و خلائق، صاحبشون رو فراموش کرده اند... 📚 کتاب روز عالم سوز/ص۲۸۴ http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از حرف های خصوصی
⭕️ نشانی خانه امام زمان (عج) ❄️ از علامه حسن زاده پرسیدند: آدرس امام زمان ارواحنافداه کجاست؟ کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟ ایشان فرمودند: "آدرس حضرت در قرآن کریم آیه ۵۵ سوره قمر است... که می‌فرماید: "فی ‌مَقْعَدِ صِدْقٍ عَنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر" هر جا که صدق و درستی باشد، هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد، هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، حضرت آنجا تشریف دارند..." 🍃اَللّٰھُـمَّ ؏َـجِّـل لِوَلیِّڪَ الـفَـرَج🍃 https://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936
هدایت شده از عطر1و1
🌿بسم رب الشهداء و الصدیقین🌿 🌷کتاب سه دقیقه در قیامت🌷 🌸قسمت سی ام🌸 *********** به جوانی که پشت میز بود گفتم: دستم خالی است نمی‌شود کاری کنی که من برگردم؟ نمی‌شود از مادرمان حضرت زهرا بخواهی مرا شَفاعت کنند،شاید اجازه دهند تا برگردم و حق الناس را جبران کنم یا کارهای خطای گذشته را اصلاح کنم. جوابش منفی بود. اصرار کردم. لحظاتی بعد جوان پشت میز نگاهی به من کرد و گفت: به خاطر اشک های این کودکان یتیم و به خاطر دعاهای همسر و دختری که در راه داری و دعای پدر و مادر،حضرت زهرا شما را شَفاعت نمود تا برگردی. به محض اینکه به من گفته شد برگرد،یک بار دیدم که زیر پای من خالی شد.. تلویزیون های سیاه و سفید قدیمی وقتی خاموش می شود حالت خاصی داشت،چند لحظه طول می کشید تا تصویر محو شود. مثل همان حالت پیش آمد، به یکباره رها شدم کمتر از یک لحظه دیدم روی تخت بیمارستان خوابیده و تیم پزشکی مشغول زدن شوک برقی به من هستند. دستگاه شوک چند بار به بدن من زدند تا به قول خودشان بیمار احیا شد. روح به جسم برگشته بود،حالت خاصی داشتم. هم خوشحال بودم که دوباره مهلت یافتم و هم ناراحت که از آن وادی نور دوباره به این دنیای فانی برگشتم. پزشکان کار خود را تمام کرده بودن،در مراحل پایانی عمل بود که من سه دقیقه دچار ایست قلبی شده بودم و بعد هم با ایجاد شک مرا احیا کردند. در تمام لحظات، شاهد کارهای ایشان بودم. مرا به ریکاوری انتقال داده و پس از ساعتی اثر بیهوشی رفت و درد و رنج ها دوباره به بدن برگشت. حالم بهتر شده بود، توانستم چشم راستم را باز کنم اما نمی‌خواستم حتی برای لحظه‌ای از آن لحظات زیبا دور شوم. من در این ساعات. تمام خاطراتی که از آن سفر معنوی را داشتم را با خودم مرور می کردم. چقدر سخت بود، چه شرایط سختی را طی کردم و بهشت برزخی را با تمام نعمت هایش دیدم. افراد گرفتار را دیدم. من تا چند قدمی بهشت رفتم. مادرم حضرت زهرا با کمی فاصله مشاهده کردم و مشاهده کردم که مادر ما در دنیا و آخرت چه مقامی دارد. حالا برای من تحمل دنیا واقعاً سخت بود. دقایقی بعد دو خانم پرستار وارد سالن شدند. آن‌ها می‌خواستند تخت چرخدار مرا با آسانسور منتقل کنند. همین که از دور آمدند از مشاهده چهره یکی از آن ها واقعا وحشت کردم من او را مانند یک گرگ می دیدم که به من نزدیک می شد. مرا به بخش منتقل کردند برادر و برخی از دوستانم بالای سرم بودند. یکی دو نفر از بستگان می‌خواستند به دیدنم بیایند.. آنها از منزل خارج شده و به سمت بیمارستان در راه بودند. به خوبی اینها را متوجه شدم،اما یک باره از دیدن چهره باطنی آنها وحشت زده شدم. بدنم لرزید و به یکی از همراهان گفتم: تماس بگیر و بگو فلانی برگرده تحمل هیچکس را ندارم. احساس می‌کردم که باطن بیشتر افراد برایم نمایان است، باطن اعمال و رفتار. به غذایی که برایم آوردن نگاه نمیکردم می‌ترسیدم باطن غذا را ببینم. دوست نداشتم هیچ کس را نگاه کنم برخی از دوستان آمده بودند تا من تنها نباشم،اما وجود آنها مرا بیشتر تنها می‌کرد. بعد از آن تلاش کردم تا رویم را به سمت دیوار برگردانم. نمی خواستم هیچ کس را ببینم. *********** 🍀ادامه 👇👇👇 📡 @atre1o1 🇮🇷
هدایت شده از حرف های خصوصی
⛅ شیفتگان حضرت مهدی(عج) ⛅ ☀تشرّف با استخاره، در حرم مولی علی (علیه السّلام): مرحوم آقا «جمال الدّین اصفهانی» - قدّس سرّه - فرمودند: به «نجف» مشرّف شدم و برای موقع تشرّف به حرم، عهد مؤکّد نمودم که هر ساعتی استخاره خوب آمد و ترک آن بد، به حرم مشرّف شوم. هرچه استخاره می نمودم بد بود. چند روز گذشت، تا روز پنجشنبه شد و باز استخاره بد می آمد و این امر بی اندازه ناراحتم کرده بود. پس تمام لباسهای خود را عوض کردم و لباس نو دیگر پوشیدم و به حمّام رفته، غسل توبه نمودم و شرایط توبه را انجام دادم. تا شب جمعه هر چه استخاره می کردم بد می آمد، بی طاقت شدم و رفتم نزدیک رواق و حرم، استخاره کردم بروم به طرف بالا سر مبارک، خوب بود ترک آن بد. وقتی رفتم، دیدم شخصی در بالا سر به سجده افتاده و به صدای حزین و روح افزایی این ذکر را می گوید: «نِعْمَ الرَّبُّ اَنْتَ وَبِئْسَ الْعَبیدُ نَحْنُ.» بطوری این صدا و مناجات در من اثر گذاشت که حسّ و حرکت از تمام اعضای من رفت و زبانم هم از تکلّم باز ماند. برای شنیدن این مناجات و ذکر، نشستم؛ حال دیگری به من دست داد و بی اختیار گریه کردم. مدّت زیادی به همین حال بود، تا سر از سجده برداشت و رفت، قدرت از من سلب و حال بلند شدن نداشتم که دنبالش بروم و حرفی بزنم. چشمم به جای سجده افتاد، دیدم روی سنگ مانند باران از اشک چشمانشان ریخته، دستمالم را بیرون آورده و تمام اشکها را با آن برداشتم. در خانه بچّه مریضی داشتم و حال او بسیار بد بود به خانه آمدم و دستمال را به او مالیدم فوراً شفا پیدا کرد. متوجّه شدم که وجود مبارک حضرت بقیةاللَّه - علیه السّلام - را زیارت کردم. «رَزَقَنَااللَّهُ زِیارَتَه.» 📗منبع کتاب : شیفتگان حضرت مهدی عجّل اللّه تعالی فرجه الشّریف «جلد دوّم» ✍🏻احمد قاضی زاهدی گلپایگانی http://eitaa.com/joinchat/2827026458C0b79eb2936