eitaa logo
آوای ققنوس
8.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
556 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم 🌹 @avayeqoqnus
کسی سراغ شما را نمی‌گيرد، مگر آنکه دلتنگ شما باشد و کسی دلتنگ شما نمی‌شود مگر آنکه متوجه جای خالی بعد از شما باشد... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چایی که سرد بشه روش آب جوش میریزن تا گرم شه، درسته، گرم میشه ولی کمرنگ میشه! رفاقت ها هم همینه، میشه دوباره زنده‌اش کرد اما مثل اول نمیشه..! مواظب رفاقت هامون باشیم... ✨@avayeqoqnus✨ ‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‎‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‎‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‍‌‌‌‎‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
آدمها خلق شدند که دوست داشته شوند، اشیاء خلق شدند که از آن‌ها استفاده شود؛ بیشتر مشکلات دنیا از اینجاست که اشیاء دوست داشته می شوند، و از آدم‌ها استفاده می شود. 📚 در جستجوی آلاسکا ✍ جان گرین @avayeqoqnus✨  
. بزرگی را گفتند: "هیچ ندیدم که از کسی غیبت کنی." گفت: از خود خشنود نیستم، تا به نکوهش دیگران پردازم." 🔸 برگرفته از کشکول @avayeqoqnus
گفتم: چرا باید اینقدر ‌سختی رو تحمل کنم!؟ ‏گفتی: "ان مع العسر یسرا" قطعا به دنبال ‌ هر⁩سختی⁩ آسانی است. ‏گفتم: آخه دیگه خسته شدم! ‏گفتی: "لا تقنطو من رحمه الله" از رحمت من نا امید نشو... @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. سلام صبح شده، شیشه مه گرفته زندگیت رو پاک نمی کنی؟ منظره قشنگی در انتظارته... صبح زیباتون پر از لبخند و امید رفقا 🌞🌻 ✨ @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. امیدی هست چون خدایی هست... بسپر به خودش رفیق 🌷🌿 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 حکایت موشی که مهار شتر می‌کشید! موشی کوچک مهار شتری را در دست گرفته به جلو می کشید و به خود می‌بالید که این منم که شتر را می کشم. شتر با چالاکی در پی او می رفت. در این اثنا شتر به اندیشه‌ی غرور آمیز موش پی برد. پیش خود گفت : «فعلا سرخوشی کن تا به موقعش تو را به خودت بشناسم و رسوا گردی.» همین طور که می رفتند به جوی آب بزرگی رسیدند. موش که توان گذر از آن رودخانه را نداشت بر جای ایستاد و تکان نخورد. شتر رو به موش کرد و گفت : «برای چه ایستاده ای ؟! مردانه گام بردار و جلو برو. آخر تو پیشاهنگ و جلودار منی.» موش گفت : «این آب خیلی عمیق است. من می ترسم غرق شوم.» شتر گفت : «ببینم چقدر عمق دارد.» و سپس با سرعت پایش را در آب نهاد و گفت : این که تا زانوی من است. چرا تو می ترسی و ایستاده ای ؟!» موش پاسخ داد : «زانوی من کجا و زانوی تو کجا، این رودخانه برای تو مورچه و برای من اژدهاست. اگر آب تا زانوی توست صد گز از سر من می گذرد.» موش گفت : «توبه کردم، مرا از این آب عبور بده.» شتر جواب داد : «بیا روی کوهانم بنشین، من صدها هزار چون تو را می توانم از این جا بگذرانم.» حکایت فوق، تمثیلی است از انسان های خام و ضعیفی که به اشتباه دچار غرور می شوند بدون اینکه به ضعف و ناتوانی خود آگاه باشند. اما سختی ها و مشکلات آن ها را به خود می آورد و به آن ها یاد می‌دهد که باید فروتن باشند و از بزرگان بیاموزند. 🔻 برگرفته از دفتر دوم مثنوی @avayeqoqnus