#بریده_کتاب
هر آدم، نهریست که کله به خاشاک و
سنگ میکوبد و راه خود میرود؛
همهمه و آوای دیگر نهرها نه که راه او
برگردانند، بلکه آهنگش را کندتر یا تندتر میکنند.
📚 کلیدر
✍ محمود دولت آبادی
✨@avayeqoqnus✨
🔻 اشعار و سخنان سعدی که ضرب
المثل شدهاند:
🔸 مشک آن است که ببوید
نه آن که عطار بگوید.
🔹 خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پایبند ویران است
🔸تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
🔹 ادب از که آموختی از بیادبان
#ضرب_المثل
#سعدی
✨@avayeqoqnus✨
🍂 من آن نیم که توانم ز تو جدا باشم
🌼 جدا شوم ز تو در معرضِ فنا باشم
🍂 به غیر سایهی لطف تو جای دیگر هست
🌼 جدا اگر ز تو باشم بگو کجا باشم
#فیض_کاشانی
✨@avayeqoqnus✨
💜 کاش باور داشته باشیم که:
خوشبختی دیگران
از خوشبختی ما کم نمیکند
💛 و ثروت آنان،
رزق ما را کم نمی کند
🧡 و صحت آنان،
هرگز سلامتی ما را نمی گیرد...
❤️ پس مهربان باشیم
و برای دیگران همان چیزی را آرزو کنیم
که برای خودمان آرزو میکنیم...
#حس_خوب
✨@avayeqoqnus✨
خـوشبختی
در خانه خود شماست
بيهوده آن را در ميان باغِ
ديگران نجـوييد.
صبح زیباتون بخیر رفقا 🙏🌹
✨ @avayeqoqnus ✨
اونجا که مولانا میفرماید:
🔸 با خدا باش و نُصرت از وی خواه
🔸 که مددها ز آسمان آمد
خدایا تنها از تو یاری میخواهیم.
الهی دریاب که میتوانی 🙏💛
#خدا
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
گویند روزی افلاطون نشسته بود.
مردی نزد او آمد و نشست و شروع کرد به حرف زدن.
در میانه سخن، گفت: « ای حکیم! امروز فلان مرد را دیدم که سخن تو میگفت و تو را دعا میکرد و چنین میگفت:
افلاطون، بزرگمردی است که هرگز کس چون او نبوده است و نباشد. خواستم که شکر و سپاس او را به تو رسانم.»
افلاطون چون این سخن بشنید، سر فرو برد و بگریست و سخت دلتنگ شد.
این مرد گفت:« ای حکیم! از من چه رنج آمد تو را که چنین تنگدل گشتی؟»
افلاطون گفت:« از تو رنجی به من نرسید ولیکن برای من از این بدتر چیست که جاهلی مرا بستاید».
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
ای جان من ❤️
در رَهَت حیران شدم ای جان من
بی سر و سامان شدم ای جان من
چون ندیدم از تو گردی پس چرا
در تو سرگردان شدم ای جان من
در فروغ آفتاب روی تو
ذرهٔ حیران شدم ای جان من
در هوای روی تو جان بر میان
از میان جان شدم ای جان من
در رهت حیران شدم ای جان من
بی سر و سامان شدم ای جان من
چون ندیدم از تو گردی پس چرا
در تو سرگردان شدم ای جان من
در فروغ آفتاب روی تو
ذرهٔ حیران شدم ای جان من
در هوای روی تو جان بر میان
از میانِ جان شدم ای جان من
خویش را چون خام تو دیدم ز شرم
با دلی بِریان شدم ای جان من
تا تو را جان و دل خود خواندهام
بی دل و بی جان شدم ای جان من
چون سر زُلف توام از بُن بکند
بی سر و بُن زان شدم ای جان من
من بمیرم تا چرا با درد تو
از پی درمان شدم ای جان من
چون رُخَت پیدا شد از بی طاقتی
در کفن پنهان شدم ای جان من
بر امید آنکه بر من بگذری
با زمین یکسان شدم ای جان من
خاک شد عطار و من بر درد او
ابرِ خون اَفشان شدم ای جان من
#عطار
✨@avayeqoqnus✨