#بریده_کتاب
تنها زمانی صبور خواهیم شد که
صبر را یک قدرت بدانیم، نه یک ضعف.
و آنچه ویرانمان میکند، روزگار نیست
بلکه حوصلهی کوچک و آرزوهای بزرگمان است.
📗جان شیفته
✍ رومن رولان
✨@avayeqoqnus✨
در تماشای تو از بس کردهام قالب تُهی
هر که میبیند مرا بی جان تصور میکند
#صائب_تبریزی
✨@avayeqoqnus✨
📚 #حکایت_طنز
درویشی به در خانه خواجه اصفهانی رفت.
به او گفت آدم پدر من و تو است و حوا نیز مادر ماست!
پس ما با هم برادریم، تو اینهمه ثروت داری و من میخواهم که تو برادرانه سهم مرا بدهی!
خواجه به غلام خود گفت: :یک فلوس (سکه سیاه) به او بده."
درویش گفت: "ای خواجه چرا در تقسیم، برابری را رعایت نمیکنی؟"
خواجه گفت: "ساکت باش که اگر برادرانت با خبر شوند همین قدر هم به تو نمیرسد." 😀
🔸برگرفته از کشکول شیخ بهایی
#حکایت
#شیخ_بهایی
✨ @avayeqoqnus ✨
🌿🌼🌿
آزاد شو از بند خویش، زنجیر را باور نکن
اکنون زمان زندگی ست، تاخیر را باور نکن
حرف از هیاهو کم بزن، از آشتی ها دم بزن
از دشمنی پرهیز کن، شمشیر را باور نکـن
خود را ضعیف و کم ندان، تنها در این عالم ندان
تو شــاهکار خلقتی، تحـقیر را باور نکن
بر روی بوم زندگی، هر چیز می خواهی بکش
زیبا و زشتش پای توست، تقـدیر را باور نکـن
تصویر اگر زیبا نبود، نقاش خوبی نیستی
از نو دوباره رســم کن، تصویر را باور نکن
خالق تو را شاد آفرید، آزادِ آزاد آفرید
پرواز کـن تا آرزو، زنجیر را باور نکن
✍ مهدی ایثاری نیا (جوینی)
✨ @avayeqoqnus ✨
الهی! من نه آنم که ز فیض نگهت
چشم بپوشم؛
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی ...
در اگر باز نگردد، نروم باز به جایی ...
پشت دیوار نشینم، چو گدا بر سر راهی...
کس به غیر از تو نخواهم، چه بخواهی
چه نخواهی ...
باز کن در، که جز این خانه مرا نیست
پناهی... 🙏💚
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی اصلا پیچیده نیست،
خودت را از محدودیت ها رها کن!
شادی را در آغوش بگیر
و بگذر از تمام نشدنها...
غصه، هیچ گاه چیزی را حل نخواهد کرد...
صبح جمعهتون شاد و زیبا 🌞🤍🌸
✨@avayeqoqnus✨
🌺 هر آن کس عاشق است از جان نترسد
🤍 یقین از بند و از زندان نترسد
🌺 دل عاشق بوَد گرگ گرسنه
🤍 که گرگ از هِیهِی چوپان نترسد
#باباطاهر
✨@avayeqoqnus✨
.
📕 داستان ضرب المثل "جواب ابلهان
خاموشی است"
نقل است که شیخ الرئیس ابوعلی سینا وقتی از سفرش به جایی رسید اسب را بر درختی بست و کاه پیش او ریخت و سفره پیش خود نهاد تا چیزی بخورد . یک روستایی که سوار خری بود آنجا رسید.
از خرش فرود آمد و خر خود را پهلوی اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خود رو به شیخ نهاد تا بر سفره نشیند.
شیخ گفت : خر را پهلوی اسب من مبند که همین دم لگد زند و پایش بشکند.
روستایی آن سخن نشنید با شیخ به نان خوردن مشغول گشت. ناگاه اسب لگدی زد.
روستایی گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد.
شیخ ساکت شد و تظاهر به لال بودن کرد.
روستایی او را کشان کشان نزد قاضی برد.
قاضی از حال سوال کرد. شیخ هم چنان خاموش بود.
قاضی به روستایی گفت : این مرد لال است ………؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را لال ظاهر ساخته تا اینکه تاوان خر مرا ندهد پیش از این با من سخن گفته!
قاضی پرسید : با تو سخن گفت …….؟
او جواب داد که : گفت خر را پهلوی اسب من نبند که لگد بزند و پایش بشکند…….
قاضی خندید و بر دانش شیخ آفرین گفت.
شیخ پاسخی گفت که زان پس درزبان پارسی مثل گشت:"جواب ابلهان خاموشی ست"
🔸 بر گرفته از "امثال و حکم" علی اکبر دهخدا
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨