آدمهای شناسنامه دار را دوست دارم
آنها که برای خودشان، وقتشان و چشمشان ارزش قائلند...
آنها که با هر کسی معاشرت نمیکنند،
هر جایی نمیروند،
هر کتابی نمیخوانند،
آنهایی که بوی ناب اصالت میدهند...
✨@avayeqoqnus✨
می شود نور شد و باز درخشید به صبح
دلخوشی را به دلِ غمزده بخشید به صبح
می شود با تو غزلخوان شد و پر شور و نشاط
برق احساس ز چشمان تو را دید به صبح
صبحتون پرنشاط رفقا 🌞🌺
✨@avayeqoqnus✨
May 11
خدایا شکرت
برای همه لحظههایی که
قلبم در حال فرو پاشی بود
و تو نگهش داشتی... 🙏🧡
#خدا
✨@avayeqoqnus✨
.
گفته بودم
"بعد ازین باید فراموشش کنم" 🍁
دیدمش
وز یاد بردم گفته های خویش را 🧡
#مهدی_اخوان_ثالث
✨ @avayeqoqnus ✨
.
📚 ضرب المثل "شاه میبخشه، شیخ علیخان نمیبخشه !"
🖇 معنی و کاربرد:
🔹 یعنی کسی که جایگاه بالاتری دارد (بالادست) می بخشد اما کسی که زیردست اوست، خود را همه کاره می داند و نمی بخشد.
مثلا جایی ارباب دستور انجام کاری را می دهد ولی غلام از انجام آن سر باز می زند.
🔸 این ضرب المثل را در جایی به کار
می برند که کسی که حقی ندارد، بخواهد خود را در جایگاه والاتری قرار دهد و از انجام دستور مقام بالادست خود خودداری کند.
به بیانی دیگر، دیگران را از چیزی منع کند درحالیکه صاحب اصلی، آن را تایید کرده است.
🔹 گاهی این ضرب المثل را به بیانی دیگر به کار می برند: "شاه بخشید شاه قلی نبخشید!"
🖇 داستان:
صفی میرزا معروف به شاه سلیمان (از شاهان صفوی)، وزیری زیرک و باهوش به نام شیخ علیخان داشت که نزدیک به ۲۰ سال وزیر اعظم او بود.
از آنجایی که پادشاه اهل عیش و نوش و خوشگذرانی بود، کمتر به امور ضروری مردم رسیدگی می کرد. برخلاف او، وزیرش شب ها لباس عادی می پوشید و بین مردم رفت و آمد می کرد.
در یکی از روزها پادشاه مجلسی را تدارک دیده و جشنی برگزار کرده بود و تعداد زیادی نوازنده و خواننده در آن جشن حضور داشتند.
در پایان ضیافت، پادشاه حواله ای به آن ها داد تا نزد شیخ علیخان ببرند و تبدیل به طلا و جواهر کنند.
شیخ علیخان که می دانست چنین کاری به ضرر کشور و خزانه آن است، قبول نکرد و چندین بار بهانه آورد.
مهمانان که از رفتار وزیر دلسرد شده بودند گفتند: "شاه می بخشد شیخ علیخان نمی بخشد!!"
یعنی کسی که در رأس امور قرار دارد، آسان می گیرد و می گذرد ولی زیردست او سخت می گیرد.
#ضرب_المثل
✨ @avayeqoqnus ✨
.
به من مى گفت:
"چشم هاى تو مرا به اين روز انداخت.
اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده.
تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم.
نمىديدى كه چشم بر زمين مىدوختم؟"
به او گفتم:
"در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن!
جز تو هيچ چيزى در آن نيست..." ❤️
📚 چشمهایش
✍ بزرگ علوی
#بریده_کتاب
✨@avayeqoqnus✨
○♡○
اونجا که #فریدون_مشیری میگه:
در خموشی های من فریادهاست
آنکه دریابد چه میگویم کجاست... 🥀
✨@avayeqoqnus✨