eitaa logo
آوای ققنوس
8هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
594 ویدیو
31 فایل
دوستای عزیزم، اینجا کنار هم هستیم تا هم‌از ادبیات لذت ببریم هم حال دلمون خوب بشه.😍 ♦️کپی پست ها بعنوان تولید محتوا برای کانال های دیگر ممنوع بوده و رضایت ندارم♦️ تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1281950438C0351ad088a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می شود نور شد و باز درخشید به صبح دلخوشی را به دلِ غمزده بخشید به صبح می شود با تو غزلخوان شد و پر شور و نشاط برق احساس ز چشمان تو را دید به صبح صبحتون پرنشاط رفقا 🌞🌺 ✨@avayeqoqnus
خدایا شکرت برای همه لحظه‌هایی که قلبم در حال فرو پاشی بود و تو نگهش داشتی... 🙏🧡 @avayeqoqnus
. گفته بودم "بعد ازین باید فراموشش کنم" 🍁 دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را 🧡 @avayeqoqnus
. 📚 ضرب المثل "شاه میبخشه، شیخ علیخان نمیبخشه !" 🖇 معنی و کاربرد: 🔹 یعنی کسی که جایگاه بالاتری دارد (بالادست) می بخشد اما کسی که زیردست اوست، خود را همه کاره می داند و نمی بخشد. مثلا جایی ارباب دستور انجام کاری را می دهد ولی غلام از انجام آن سر باز می زند. 🔸 این ضرب المثل را در جایی به کار می برند که کسی که حقی ندارد، بخواهد خود را در جایگاه والاتری قرار دهد و از انجام دستور مقام بالادست خود خودداری کند. به بیانی دیگر، دیگران را از چیزی منع کند درحالیکه صاحب اصلی، آن را تایید کرده است. 🔹 گاهی این ضرب المثل را به بیانی دیگر به کار می برند: "شاه بخشید شاه قلی نبخشید!" 🖇 داستان: صفی میرزا معروف به شاه سلیمان (از شاهان صفوی)، وزیری زیرک و باهوش به نام شیخ علیخان داشت که نزدیک به ۲۰ سال وزیر اعظم او بود. از آنجایی که پادشاه اهل عیش و نوش و خوشگذرانی بود، کمتر به امور ضروری مردم رسیدگی می کرد. برخلاف او، وزیرش شب ها لباس عادی می پوشید و بین مردم رفت و آمد می کرد. در یکی از روزها پادشاه مجلسی را تدارک دیده و جشنی برگزار کرده بود و تعداد زیادی نوازنده و خواننده در آن جشن حضور داشتند. در پایان ضیافت، پادشاه حواله ای به آن ها داد تا نزد شیخ علیخان ببرند و تبدیل به طلا و جواهر کنند. شیخ علیخان که می دانست چنین کاری به ضرر کشور و خزانه آن است، قبول نکرد و چندین بار بهانه آورد. مهمانان که از رفتار وزیر دلسرد شده بودند گفتند: "شاه می بخشد شیخ علیخان نمی بخشد!!" یعنی کسی که در رأس امور قرار دارد، آسان می گیرد و می گذرد ولی زیردست او سخت می گیرد. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. به من مى گفت: "چشم هاى تو مرا به اين روز انداخت. اين نگاهِ تو كارِ مرا به اينجا كشانده. تاب و تحمل نگاه هاى تو را نداشتم. نمى‌ديدى كه چشم بر زمين مى‌دوختم؟" به او گفتم: "در چشم هاى من دقيق تر نگاه كن! جز تو هيچ چيزى در آن نيست..." ❤️ 📚 چشم‌هایش ✍ بزرگ علوی @avayeqoqnus
○♡○ اونجا که میگه: در خموشی های من فریادهاست آنکه دریابد چه می‌گویم کجاست... 🥀 @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 آیا خدا عادل است...؟ ﺯﻧﯽ ﺧﺪﻣﺖ ﺣﻀﺮﺕ ﺩﺍﻭﺩ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍ ﻋﺎﺩﻝ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﻀﺮﺕ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻋﺎﺩﻝ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﭼﻪ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺍﻝ ﺭﺍ ﻣﯽ ﭘﺮﺳﯽ؟ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ ﺑﯿﻮﻩ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ سه ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺑﻌﺪﺍﺯ ﻣﺪﺗﻬﺎ طناب ﺑﺰﺭﮔﯽ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻣﯿ‌‌ﺒﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺎ ﭘﻮﻟﺶ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺍﯼ ﺑﺮﺍي ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺍﻡ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﻧﺎﮔﻬﺎﻥ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺍﯼ طناب ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺭﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ و ﺍﻻﻥ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﻭ ﺑﯽ ﭘﻮﻝ ﻭ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﯾﻢ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺤﺒﺖ ﺯﻥ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ، درب خانه حضرت داوود را زدند، و ايشان اجازه ورود دادند. ده نفر از تجار وارد شدند و هرکدام کيسه صد ديناري را مقابل حضرت گذاشتند، و گفتند اينها را به مستحق بدهيد. حضرت پرسيد علت چيست؟ ايشان گفتند در دريا دچار طوفان شديم و دکل کشتي آسیب ديد و خطر غرق شدن بسيار نزديک بود که درکمال تعجب پرنده اي طنابی بزرگ به طرف ما رها کرد. ما با آن قسمتهاي آسيب ديده کشتي را بستيم و نذر کرديم اگر نجات يافتيم هر يک صد دينار به مستحق بدهيم. حضرت داوود رو به آن زن کرد و فرمود: خداوند براي تو از دريا هديه ميفرستد، و تو او را ظالم مي نامي. اين هزار دينار بگير و معاش کن و بدان خداوند به حال تو بيش از ديگران آگاه هست. @avayeqoqnus
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا