🌸🌿🌿🌹🌿🌿🌸
ای کاش جان بخواهد معشوقِ جانیِ ما
تا مدعی بمیرد از جان فشانی ما
گر در میان نباشد پای وصال جانان
مردن چه فرق دارد با زندگانی ما
ترکِ حیات گفتیم کام از لبش گرفتیم
الحق که جای رَشک است بر کامرانی ما
سودای او گزیدیم جنس غمش خریدیم
یا رب زیان مبادا در بی زیانی ما
در عالم محبت اُلفت بهم گرفته
نامهربانی او با مهربانی ما
در عین بیزبانی با او به گفتگوییم
کیفیت غریبی است در بی زبانی ما
صد ره ز ناتوانی در پایش اوفتادیم
تا چشمِ رحمت افکند بر ناتوانی ما
تا بینشان نگشتیم از وی نشان نجستیم
غافل خبر ندارد از بینشانی ما
اول نظر دریدیم پیراهن صبوری
آخر شد آشکارا راز نهانی ما
تدبیرها نمودیم در عاشقی فروغی
کاری نیامد آخر از کاردانی ما
#فروغی_بسطامی
✨@avayeqoqnus✨
.
همچون انار
خون دل از خویش میخوریم
غم پروریم،
حوصلهی شرح قصه نیست🥀
#فاضل_نظری
✨@avayeqoqnus✨
باران بهانه بود
تا تو زیر چتر من
تا انتهای کوچه بیایی
و دوستی مثل گلی شکوفه کند
بر لبانمان... ☂ ❤️
#عاشقانه
✨@avayeqoqnus✨
.
📘 موشی که صد من آهن خورد!!
آوردهاند بازرگانی بود اندک مایه که قصد سفر داشت.
صد مَن آهن داشت که در خانه دوستی به رسم امانت گذاشت و رفت.
اما دوست این امانت را فروخت و پولش را خرج کرد.
بازرگان، روزی به طلب آهن نزد وی رفت. مرد گفت: آهن تو را در انبار خانه نهادم و مراقبت تمام کرده بودم، اما آنجا موشی زندگی میکرد که تا من آگاه شوم همه را بخورد.
بازرگان گفت: راست میگویی! موش خیلی آهن دوست دارد و دندان او برخوردن آن قادر است.
دوستش خوشحال شد و پنداشت که بازرگان قانع گشته و دل از آهن برداشته. پس گفت: امروز به خانه من مهمان باش.
بازرگان گفت: فردا باز آیم.
رفت و چون به سر کوی رسید پسر مرد را با خود برد و پنهان کرد.
چون بجستند از پسر اثری نشد.
پس ندا در شهر دادند.
بازرگان گفت: من عقابی دیدم که کودکی میبرد.
مرد فریاد برداشت که دروغ و محال است، چگونه میگویی عقاب کودکی را ببرد؟
بازرگان خندید و گفت: در شهری که موش صد من آهن بتواند بخورد، عقابی کودکی بیست کیلویی را نتواند گرفت؟
مرد دانست که قصه چیست، گفت: آری موش نخورده است! پسر باز ده و آهن بستان.
هیچ چیز بدتر از آن نیست که در سخن، کریم و بخشنده باشی و در هنگام عمل سرافکنده و خجل.
🔻 برگرفته از کلیله و دمنه
#حکایت
✨@avayeqoqnus✨
.
یکی از صالحان دعا می کرد: "پروردگارا روزی ام را برکت ده."
کسی پرسید: "چرا نمی گویی روزی ام ده؟"
گفت: "روزی را خدا برای همه ضمانت کرده اما من بـرکت را در رزق طلب
می کنم. برکت چیزی است که خدا به هرکس بخواهد می دهد، نه به همگان.
👈 اگر در مال بیاید، زیادش می کند.
👈 اگر در فرزند بیاید، صــالحش میکند.
👈 اگر در جسم بیاید، قوی و سالمش میکند.
👈و اگر در قلب بیاید، آرام و خوشبختش
می کند.
#حکمت
✨@avayeqoqnus✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صبح یعنی
روی خندان خدا
و ترانه باران...
سلامی گرم در روز سرد زمستانى
صبحتون بخیر و خوشی 🌞
و تنور دلتون داغ داغ رفقا 🙏💐
✨@avayeqoqnus✨
پــــــــــرﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ؛
ﺍﺯ ﺗﻮ ﺗﻘﺎﺿﺎ ﺩﺍﺭم ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﻛﻪ
ﭼﺸﻢ صورت ﻣﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺯﻳﺒﺎییﻫﺎﻳﺖ ﺑﺎﺯﻛﺮﺩی،
ﭼﺸﻢ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ
ﺑﻪ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺑﻨﺪﮔﻴﺖ ﺑﺎﺯ ﻧﮕﻬﺪﺍﺭی.
آﻣﻴﻦ 🙏 🌸
#خدا
#مناجات
✨@avayeqoqnus✨
.
📜#حکایت
پادشاهی گرسنه شد.
دستور داد خوراک بادمجان برای او بیاورند.
خورد و خوشش آمد.
گفت: «بادمجان خوراکی خوشمزه است». شاعری در نزد او بود.
درخوبی و خوشمزگی بادمجان چند بیت سرود و خواند.
چون پادشاه سیر شد، گفت: «بادمجان خوراک زیان آوری است!». شاعر در زیانباری بادمجان چند بیت خواند.
پادشاه خشمگین شد و گفت: «همین چند لحظه پیش بود که از خوبی بادمجان میگفتی».
شاعر گفت: «من شاعر تو هستم، نه شاعر بادمجان. باید چیزی بگویم تو را خوش بیاید، نه بادمجان را !»
🔻 برگرفته از بهارستان جامی
✨@avayeqoqnus✨