eitaa logo
آوای معرفت
375 دنبال‌کننده
980 عکس
762 ویدیو
263 فایل
مباحثی معرفتی درباره خودشناسی و خودسازی، زمینه ساز تحقق بندگی برای فرج و ظهور و قیامت شخصی و ورود به بهشت لقای الهی ارتباط با ادمین @Elahi_alafv
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ * 🔻شعری بسیار زیبا از حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 💠 جان و جانانه 💠 بند اول 🔸دوش رفتم سحر به میخانه تا دهندم یکی دو پیمانه 🔹دیدم آنجا رجالِ لا تُلهی مات و مبهوت، همچو دیوانه 🔸عده‌ای سر به کف ز خویش خجل عده‌ای چون ستون حنّانه 🔹از خیالات، رسته و فارغ فارغ از داستان و افسانه 🔸ناگهان این صدا چو رعد مهیب خاست از گوشه‌های خُمخانه 🔹لِمن المُلک ایها العشاق همه گفتند: جان و جانانه 🔸رفتم از هوش و مدتی خاموش بودم از نعره‌های مستانه 🔹چو به‌هوش آمدم سر من بود روی زانوی صاحب خانه 🔸اشک شوق از دو چشم من می‌ریخت که درختی عجب شد این دانه 🔹گفتمش نام خود بگو با من تا بگویم به خویش و بیگانه 🔸گفت نام مرا نوشته قلم روی گل‌ها و بال پروانه 🔹چو به پروانه گفتم این مطلب دست بر سر کشید شکرانه 🔸پرزنان از زمین چو برمیخاست سخنی گفت و رفت سلانه 🔹که علی پرده‌دارِ لم‌یزلی است هرچه خواهی بخواه، دست علی است ‌ ‌ ‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄
‍ ‍ * 🔻شعری بسیار زیبا از حضرت حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 💠 جان و جانانه 💠 بند اول 🔸دوش رفتم سحر به میخانه تا دهندم یکی دو پیمانه 🔹دیدم آنجا رجالِ لا تُلهی مات و مبهوت، همچو دیوانه 🔸عده‌ای سر به کف ز خویش خجل عده‌ای چون ستون حنّانه 🔹از خیالات، رسته و فارغ فارغ از داستان و افسانه 🔸ناگهان این صدا چو رعد مهیب خاست از گوشه‌های خُمخانه 🔹لِمن المُلک ایها العشاق همه گفتند: جان و جانانه 🔸رفتم از هوش و مدتی خاموش بودم از نعره‌های مستانه 🔹چو به‌هوش آمدم سر من بود روی زانوی صاحب خانه 🔸اشک شوق از دو چشم من می‌ریخت که درختی عجب شد این دانه 🔹گفتمش نام خود بگو با من تا بگویم به خویش و بیگانه 🔸گفت نام مرا نوشته قلم روی گل‌ها و بال پروانه 🔹چو به پروانه گفتم این مطلب دست بر سر کشید شکرانه 🔸پرزنان از زمین چو برمیخاست سخنی گفت و رفت سلانه 🔹که علی پرده‌دارِ لم‌یزلی است هرچه خواهی بخواه، دست علی است ‌ ‌ ‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ @avaymarefat
* 📜 سروده‌ای از حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری 💠 جان و جانانه (بند اول) 🔸دوش رفتم سحر به میخانه تا دهندم یکی دو پیمانه 🔹دیدم آنجا رجال لا تلهی مات و مبهوت همچو پروانه 🔸عده ای سر به کف ز خویش خجل عده ای چون ستون حنانه 🔹از خیالات رسته و فارغ فارغ از داستان و افسانه 🔸ناگهان این صدا چو رعد مهیب خواست از گوشه های خمخانه 🔹لمن الملک ایها العشاق همه گفتند جان و جانانه 🔸رفتم از هوش و مدتی خاموش بودم از نعره های مستانه 🔹چو بهوش آمدم سر من بود روی زانوی صاحب خانه 🔸اشک شوق از دو چشم من می ریخت که درختی عجب شد این دانه 🔹گفتمش نام خود بگو بامن تابگویم به خویش و بی گانه 🔸گفت نام مرا نوشته قلم روی گلها و بال پروانه 🔹چون به پروانه گفتم این مطلب دست بر سر کشید شکرانه 🔸پرزنان از زمین چو بر میخواست سخنی گفت و رفت سلانه 🔹که علی پرده دار لم یزلی است هرچه خواهی بخواه دست علی است ‌ ‌‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @avaymarefat
* 📜 سروده‌ای از حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری 💠 جان و جانانه (بند اول) 🔸دوش رفتم سحر به میخانه تا دهندم یکی دو پیمانه 🔹دیدم آنجا رجال لا تلهی مات و مبهوت همچو پروانه 🔸عده ای سر به کف ز خویش خجل عده ای چون ستون حنانه 🔹از خیالات رسته و فارغ فارغ از داستان و افسانه 🔸ناگهان این صدا چو رعد مهیب خواست از گوشه های خمخانه 🔹لمن الملک ایها العشاق همه گفتند جان و جانانه 🔸رفتم از هوش و مدتی خاموش بودم از نعره های مستانه 🔹چو بهوش آمدم سر من بود روی زانوی صاحب خانه 🔸اشک شوق از دو چشم من می ریخت که درختی عجب شد این دانه 🔹گفتمش نام خود بگو بامن تابگویم به خویش و بی گانه 🔸گفت نام مرا نوشته قلم روی گلها و بال پروانه 🔹چون به پروانه گفتم این مطلب دست بر سر کشید شکرانه 🔸پرزنان از زمین چو بر میخواست سخنی گفت و رفت سلانه 🔹که علی پرده دار لم یزلی است هرچه خواهی بخواه دست علی است ‌ ‌‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ @avaymarefat