هدایت شده از پراکنده_دل!
دوشنبه که خواهران طلبه و مبلغان اعزامی درخواست عکس و پوستر و محتوا میکردند بحث تبلیغات به شکل عجیبی گره خورده بود پول هم نرسیده بود
کلافه شده بودم
به حضرت صدیقه عرض کردم کسی را معطل بدی و ناتوانی من نکنید خودتان تضمین اثر زحمت بچه ها باشید
از صبح دیروز برکت چنان سرازیر شد که حداقل خودم تلنگر بخورم همه کارها دست خودشان است. ما هیچ کاره ایم
تقریبا همه کمک ها مردمی و از جایی بود که ذره ای محاسبه نکرده بودیم. یک پیرمرد روستایی با همان لهجه زیبای گیلکی زنگ زد التماس میکرد خانه محقری دارد که میخواهد میزبان چهار پنج مُبَلغ باشد. پیرزنی زنگ زد یک النگو دارم خرج تبلیغ اقای جلیلی. خانمی آمد با چشمان قرمز و ورم کرده که به تنهایی چهار روستا را خانه به خانه پوشش داده بود و به گفته خودش ۴۸ ساعت بود نخوابیده بود. دکتر جوانی زنگ زد که میگفت تا الان حدود ۸۰۰ نفر بیسکال کرده ام
و ده ها موردی که تک به تک نیاز به شرح و بازگویی دارد
به خدا گریه ام گرفته بود که چگونه دست رد به سینه این مردان و زنان روستایی بزنم
حدود ۱۲ شب دوشنبه علی طهرانی (دانشگاه تهران) اولین بسته تبلیغات را که در آن شرایط فرستاد در دلم گفتم اگر فقط ده دانشجو مثل علی داشتم ...
#انتخابات۱۴۰۳
#خاطره_نگاشت!
@parakande_del