🔸 عملیات محرم بود.
توی نفربر بیسیم نشسته بودیم؛
آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابیده بود.
داشتیم حرف میزدیم، یک مرتبه دیدم جواب نمیدهد.
همانطور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری.
جعفری پرسید: «چی شده؟» جواب نداد.
سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه میکرد.
زیر لب گفت: «اون بیرون بسیجیها دارن میجنگن، زخمی میشن، شهید میشن، گرفتم خوابیدم!» یک ساعتی، با کسی حرف نزد.
#شهیدمهدیزینالدین
#من_محمد_را_دوست_دارم
#لبیک_یا_رسول_الله
#ابلیس_پاریس
🆔 http://eitaa.com/twittraf
🔸 عملیات محرم بود.
توی نفربر بیسیم نشسته بودیم؛
آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابیده بود.
داشتیم حرف میزدیم، یک مرتبه دیدم جواب نمیدهد.
همانطور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری.
جعفری پرسید: «چی شده؟» جواب نداد.
سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه میکرد.
زیر لب گفت: «اون بیرون بسیجیها دارن میجنگن، زخمی میشن، شهید میشن، گرفتم خوابیدم!» یک ساعتی، با کسی حرف نزد.
#شهیدمهدیزینالدین
#جمعه
#حاج_قاسم
#مرد_میدان
#کرونا
#توییت_رف
@twittraf
🔸 عملیات محرم بود.
توی نفربر بیسیم نشسته بودیم؛
آقا مهدی، دو سه شب بود نخوابیده بود.
داشتیم حرف میزدیم، یک مرتبه دیدم جواب نمیدهد.
همانطور نشسته، خوابش برده بود. چیزی نگفتم. پنج شش دقیقه بعد، از خواب پرید. کلافه شده بود. بد جوری.
جعفری پرسید: «چی شده؟» جواب نداد.
سرش را برگردانده بود طرف پنجره و بیرون را نگاه میکرد.
زیر لب گفت: «اون بیرون بسیجیها دارن میجنگن، زخمی میشن، شهید میشن، گرفتم خوابیدم!» یک ساعتی، با کسی حرف نزد.
#شهیدمهدیزینالدین
#حاج_قاسم
#ماه_شعبان
#انتخابات
#توییت_رف
@twittraf
ما افتخار میڪنیم ڪہ
مستقیماً با آمریڪا دست بہ
یقہ شویم ، و امـیدواریم
این اتفاق بيفـتد ...👊🏼
#شهیدمهدیزینالدین
#امام_جواد
°|♡@twittraf
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می خواهد.
#شهیدمهدیزینالدین
درمسیرآرزوهاآرزویموصلتــوسـت
باقۍسوداےدلراچشمپوشۍمۍڪنم
#صلیاللهعلیڪیااباعبدالله
#صبحتون_بخیر ♥️
#ماه_رمضان
سرباز #امام_زمان
مثل #حاج_قاسم
🌿 『آوینـツـہ』 | @avineh🌿
عملیات خیبر انقدر سخت
و سنگین بود ڪه بعد از گشت
هفت شب در جزیره مجنون
وقتے به شهید ڪلهر گفتم: ڪه
این هفت شب چگونه گذشت؟
پاسخ داد
نگو هفت شب،بگو هفت هزار سال
وضعیت وحشتناڪی بود تعداد
انگشت شمارے باقے مانده بودند
به اضافهـ یڪ تیربار و دو اسلحه..
به آقا مهدے گفتم چه بایدڪرد؟
با خونسردے گفت:
صد متر تا انجام تڪلیف باقے مانده
ما تڪلیف خود را انجام مےدهیم
ادامه راه با آنان ڪه باقے مانده اند..
#شهیدمهدیزینالدین
#محرم
#امام_حسین
🖤 @avineh
فوتبالش خیلی خیلی خوب بود..
یه روز تیم فوتبال محلشون
با تیم فوتبال یه محله دیگه مسابقه داشت
یک بر صفر میوفتن عقب
دقیقه آخر توپ میوفته رو پاش
راحت میتونس توپو گل کنه
و بازی مساوی بشه
اما یهو مادرش صداش میزنه میگه:
"مهدی بیا برو نون بگیر.."
مهدی هم توپو ول میکنه
و میره نون میگیره.. :)
#شهیدمهدیزینالدین
🌱|@avineh
#عاشقانه_شهدا🙃🍃
وضع غذا پختنم دیدنے بود
براش فسنجان درست کردم چہ فسنجانے!
گردوها را درستہ انداختہ بودم تویِ خورش
آنقدر رب زده بودم کہ سیاه شده بود
برنج هم شورِ شور🥴
نشست سر سفره..دل تو دلم نبود😰
غذایش را تا آخر خورد
بعد شروع کرد بہ شوخے کردن کہ
(چون تو قره قروت دوست داری بہ جای رب قره قروت ریختہای تو غذا)😆
چندتا اسم هم برای غذایم ساخت: ترشکی...فسنجون سیاه
آخرش گفت: خداروشکر..دستت درد نکنہ☺
همسر#شهیدمهدیزینالدین
🌱|@avineh
وقتے از عملیات خبرے نبود
مےخواستے پیدایش کنے
باید جاهاے دنج را دنبالش میگشتی
پیدایش کہ میکردے میدیدے
کتاب بہ دست نشستہ
طورے کہ انگار توے این دنیا نیست
یک دقیقہ وقت کہ پیدا مےکرد
مےرفت سر وقت کتابهایش
گاهے کہ کار فورے پیش مےآمد
کتابش همان طور باز مےماند تا وقتے برگردد
#شهیدمهدیزینالدین
🇮🇷|@avineh