☕️🍂چای با گرمای آتیشه که 🍁🍂دم مــی کــشــه ☕️🍂و خوش رنگ میشه 🍁🍂و انسان باگرمای دله که به ☕️🍂زنـدگـی دلـگـرم مـیـشـه 🍁🍂و جـون تــازه مـیـگـیـره ☕️🍂خونه دلتون همیشه گرم 🍁🍂عــصـرتــون دلــپــذیــر

ای ساربان غمگین مباش خوش روزگاری میرسد یا عمر غم سر میرسد یا غمگساری میرسد ای ساربان آهسته ران قدری تحمل بیشتر این کشتی طوفان زده آخر کناری می رسد سلام عصرتون شـاد و پر امید 🌴💙🌴

وقتى دارى روزهاى سختى رو ميگذرونى و متعجبى كه پس خدا كجاست يادت باشه استاد هميشه موقع امتحان سكوت ميكنه ...

بعد از نیمه شب... همه چیز آرام میگیرد ، به جُز قلبم...

لنگه های چوبی درب حیاطمان گرچه کهنه اند و جیرجیر میکنند ولی خوش به حالشان که لنگهٔ همند… #حسین_پناهی

خوش به حالِ سُهراب لااَقل تَنها بود تکه نانی هَم داشت سَرِسوزَن ذوقی.. که تَک دَغدَغه اَش پاسخِ این پرسش بود خانهٔ دوست کجاست؟ راستی! خانهٔ دوست کجاست؟ این سؤالی است که هَنوز پابَرجاست مَن به اَندیشهٔ خود میگویم؛ خانهٔ دوست درونِ دلِ ماست❤️

روزگار هم می‌دانست زمین خوردنم، نبود مادرم است...

♥️ ♥️ مادر بزرگ میگفت چای را باید توی قوری چینی دم گذاشت، قوری‌ چینی عطر بهارنارنج را یک‌ طور دیگری در می‌آورد. عطر زعفران را، بوی گل‌ محمدی، هل را ، دارچین را. راست می گفت چای دم کردم یک هل کوچک انداختم توی قوری. حالا یک بوی خوبی پیچیده توی همه خانه، توی تمام وجودم. به دانه کوچک هل توی قوری نگاه می‌کنم و با خودم فکر می کنم این دانه به این کوچکی چه کارستانی کرده امروز. صبح امروزم را گرم کرده انگار... بعضی وقتها لازم است با همین چیزهای کوچک زندگی را گرم کنیم، خوش رنگ کنیم، خوش بو کنیم

امروز قدر مادراتونا بدونید....

پدر جان ....

زڹ بودڹ ڪار مشڪلۍ است ... مجبورۍ مانندِ بانو رفتار ڪنۍ همانندِ یڪ مرد ڪار ڪنۍ ... شبیہ یڪ دختر جوان بہ نظر برسۍ و مثلِ یڪ خانم مسن فڪر ڪنۍ بہ افتخار همہ زنان سرزمینم

خــيلي جاها ... به درد خــيلي ها خورديم خــيلي دردها رو از هــمون خــيلي ها خـــورديم ...👌🏻