هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
زینب کوچولم با باباش رفته بود دندون پزشکی وقتی برگشت دیدم یه تیکه باند پر خون تو دهنشه تا چشمم به باند افتاد یه دفه ضعف شدیدی کردم و تمام بدنم لرزید نشستم یه گوشه چند دقیقه بغلش کردم و زدم زیر گریه! فقط به خاطر یه کم خون دندون!
واقعا مادر شهید یعنی چی؟!
شما میدونید؟
من که هر چی بیشتر از مادریم میگذره
کمتر میفهمم مادر شهید یعنی چی؟!!
#مادر_شهید
#ام_وهب_های_زمان
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا
هدایت شده از 🌷عکسنوشته شهدا 🌷
از کودک و نوجوان و جوان عکس گرفته بودم مانده بود یک فرد مسن که آرشیو عکس هایم تکمیل شود. که بگویم این انقلاب مختص آن ها که انقلاب کرده اند نیست که بگویم همهی ایران پای این انقلاب و آرمان هایش تمام قد ایستاده اند!
همینطور که در میان جمعیت به دنبال فرد مسنی میگشتم پیرزنی در نظرم حاضر شد. نمیدانم چرا اما تا چشمم به او افتاد چنان به دلم نشست که ناخودآگاه لبخندی زدم و در دل قربان صدقه اش رفتم! گویی مهربانی خاصی در چهرهاش موج میزد.
گفتم مادر اجازه دارم ازتون عکس بگیرم؟
گفت: از من؟!
گفتم: بله
گفت: من مادر شهیدم و لبخندی زد و رو به دوربینم ایستاد!
تازه فهمیدم حکایت آن به دل نشستن را! من یک عکس ساده میخواستم اما خدا عشق را جلوی دوربینم آورده بود!
گفتم: قربونت برم مادر
قربونت برم عشق...
#ام_وهب_های_زمان
#دهه_فجر
🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#اختصاصی_عکسنوشته_شهدا