🍃🌹از مطرح شدن فراری بود. تلاش می كرد كسی او را نشناسد. از جايی عبور می كرديم. پاچه شلوارش توی جوراب بود. برای يك فرمانده صحنه جالبی نبود . اشاره كردم كه درست كند. اما او از قصد درست نكرد! بعداً از او سوال كردم. گفت: بگذار فكر كنند ما چيزی حاليمون نيست! اينطوری كسی رو ما حساب نمی کند! كمتر مطرح ميشيم!
🍃🌹ادب بالاترين شاخصه او بود. اين روحيه را در جبهه هم از او ديده بودم. بچه ها عاشق او بودند.
🍃🌹در مجالس اهل بيت سنگ تمام می گذاشت. با بدن مجروح خودش ساعتها بر سر و سينه می زد. در دو كوهه به او و چند نفر ديگر #بكائون (كسانی كه زياد در خوف خدا اشك می ريزند) می گفتند.
🍃🌹همه كارهای او برای رضای خدا بود. اصطلاحات جالبی داشت. می گفت: اين فرماندهی گردان ما رو باد می كنه! اگر به خودمان سوزن نزنيم، دنيا به ما سوزن می زنه!
🍃🌹بعد از علی اصغر دو برادر دیگرش هم شهید شدند. وقتی مقام معظم رهبری به منزل شهيدان ارسنجانی تشريف فرما شدند. به مادر اشاره كردند و فرموند : اين خانه نور است و اين مادر نور علی نور.
🍃🌹موقع بیرون رفتن از سوله، دیدم شهید ارسنجانی روی دو تا جیب و پشت پیراهن و جیب شلوارش نام و مشخصاتش را نوشته. گفتم «حاجی، تابلو اعلانات درست کردی!» او خندید و گفت «میدانم که برویم جلو، برگشتی نداریم و همانجا میمانیم؛ بعدها که بچهها آمدند برای برگرداندن جنازههایمان از این اسامی، جنازه را شناسایی کنند» و همین هم شد.
🍃🌹گردان میثم یکی از گردان های به نام لشکر ۲۷محمد رسول الله(ص) بود که بچه هایش معروف به #داش_مشتی_ها هستند؛ فرماندهی این گردان را«علی اصغر ارسنجانی» برعهده داشت؛ جوان لایقی که در تمام ابعاد انسانی توانست رشد کند.