⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۱
« انسان آزاده»
برای شاهزاده ای، تعدادی برده ی جدید آورده بودند.
برده ها در غل و زنجیر های سنگین، سر خود را پایین انداخته و ایستاده بودند.
فقط یڪی از آنها شاد به نظر می رسید و حتی زیر لب آهنگی هم زمزمه میڪرد!
او با وجود اینڪه طعم تازیانه ی نگهبان را چشید، ولی دست از خواندن بر نداشت.
شاهزاده با تعجب از او پرسید: ای مرد! چطور می توانی با این وضعیتی ڪه داری، احساس شادی و شعف ڪنی؟!
ما ڪه آزادیم، همانند تو احساس شادمانی و خوشبختی نمی ڪنیم.
برده جواب داد: چرا شاد نباشم؟! شما فقط پاهای مرا به زنجیر ڪشیده اید، اما قلب و روح من آزاد است و ڪسی نمی تواند آن را به بند بڪشد.
شاهزاده به نگهبان دستور داد: این مرد را آزاد ڪنید، زنجیر ڪردن او بیهوده است.
#پندانه
🏔🌺🍃گروه کوهنوردی طبیعت گردی #آیات_آفاق یاد بود شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌹
🏕@ayatafagh🏔
⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۶
«ارزشانســان»
سخنرانی معروف، در مجلسی پرجمعیت، یک اسڪناس را از جیبش بیرون آورد و پرسید:
چه ڪسی مایل است این اسڪناس را داشته باشد؟
دست همه حاضرین بالا رفت.
سخنران گفت: بسیار خوب؛ سپس در برابر نگاههای متعجّب حاضران، اسڪناس را مچاله ڪرد و پرسید:
چه ڪسی هنوز مایل است این اسڪناس را داشته باشد؟
و باز هم دستهای حاضرین بالا رفت.
این بار مرد، اسڪناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال ڪرد.
سپس پرسید: خب، حالا چه ڪسی حاضر است صاحب این اسڪناس شود؟
و باز دست همه بالا رفت.
سخنران گفت: دوستان، با این بلاهایی
ڪه من سر اسڪناس آوردم، از ارزشش چیزی ڪم نشد و همه شما خواهان آن هستید.
زندگی واقعی هم همین است، ما در بسیاری موارد با تصمیمــاتی ڪه میگیریم یا با مشڪلاتی ڪه روبرو میشویم، خم میشویم، مچالــه میشویم، و احساس میڪنیم دیگر ارزشی نداریم.
اما این گونه نیست و صرف نظر از این
ڪه چه بلایی سرمان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی ڪه دوستمان دارند، انسان با ارزشی هستیم.
#پندانه
🌺🍃🏔گروه کوهنوردی طبیعت گردی🏕 #آیات_آفاق (یاد بود شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌹)
عضو شوید👇
https://eitaa.com/ayatafagh
✨ما را به دوستان خود معرفی کنید🌹
⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۷
«عـابـد مغـرور»
روزی حضرت عیسی «ع» از صحرایی می گذشت.
در راه به عبادتگاهی رسید ڪه عابدی در آنجا زندگی می ڪرد. حضرت با او مشغول حرف زدن شد.
دراین هنگام جوانی ڪه به ڪارهای ناروا سرشناس بود، از آنجا گذشت.
وقتی چشمش به حضرت عیسی «ع» و مرد زاهد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند.
همان جا ایستاد و گفت: خدایا من از
ڪردار زشت خویش شرمنده ام. حالا اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش ڪند،
چه ڪنم؟! خدایا عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد زاهد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند ڪرد و گفت: خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناه ڪار محشور نڪن.
دراین هنگام خداوند به پیامبرش وحی فرمود: به این زاهد بگو:
ما دعایت را مستجاب ڪردیم و تو را با این جوان محشور نمیڪنیم.
چرا ڪه او به علت توبه و پشیمانی اهل بهشت هست و تو به علت غرور و خودبینی، اهل جهنم...
#پندانه
🌺🍃🏔گروه کوهنوردی طبیعت گردی🏕 #آیات_آفاق (یاد بود شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌹)
عضو شوید👇
https://eitaa.com/ayatafagh
✨ما را به دوستان خود معرفی کنید🌹
⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۸
«زیبایی انسان»
اﺳﺘﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺷﺎﮔﺮﺩﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﭘﺮﺳﯿﺪ: به نظر ﺷﻤﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯽڪﻨﺪ؟
ﻫﺮﯾڪ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﺩﺍﺩﻧﺪ؛ ﯾڪﯽ ﮔﻔﺖ: ﭼﺸﻤﺎﻧﯽ ﺩﺭﺷﺖ. ﺩﻭﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﻗﺪﯼ ﺑﻠﻨﺪ. ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮔﻔﺖ: ﭘﻮﺳﺖ ﺷﻔﺎﻑ ﻭ ﺳﻔﯿﺪ.
ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺍﺳﺘﺎﺩ، دو ڪاسه ڪنار شاگردان گذاشت و گفت: به این دو
ڪاسه نگاه کنید.
اولی از طلا درست شده است و درونش سم است و دومی ڪاسهای گلی است و درونش آب گوارا است، شما از ڪدام
ڪاسه مینوشید؟
شاگردان یڪ صدا جواب دادند: از
ڪاسه گلی.
استاد گفت: ﺯﻣﺎﻧﯽ ڪﻪ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﺩﺭﻭﻥ
ڪاسهها ﺭﺍ در نظر گرفتید، ﻇﺎﻫﺮ آنها ﺑﺮﺍیتاﻥ ﺑﯽﺍﻫﻤﯿﺖ ﺷﺪ.
آدمی هم همچون ڪاسه است. آنچه ڪه آدمی را زیبا میڪند درونش و اخلاقش است. باید سیرتمان را زیباڪنیم نه صورتمان را.
#پندانه
🌺🍃🏔گروه کوهنوردی طبیعت گردی🏕 #آیات_آفاق (یاد بود شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌹)
عضو شوید👇
https://eitaa.com/ayatafagh
✨ما را به دوستان خود معرفی کنید🌹
⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍حکایت ۹
«راز طول عمر»
روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست ؟
گفت : در زبان آدمی .
گفتند: چگونه است آن راز؟
گفت: آناست ڪه هر اندازه زبان آدمی
ڪوتاه باشد، عمرش دراز میشود.
و هر چه زبان دراز شود، از طول عمر آدمی ڪاسته می شود.
#پندانه
🌺🍃🏔گروه کوهنوردی طبیعت گردی🏕 #آیات_آفاق (یاد بود شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌹)
عضو شوید👇
https://eitaa.com/ayatafagh
✨ما را به دوستان خود معرفی کنید🌹
⊰🌺⊱━⊰﷽⊱━⊰🌺⊱
✍ حکایت ۱۰
« ارزش عمر»
گویندڪه روزی یڪی از انبیای الهی به مردی پیر و فرتوت در راه برخورد ڪه در بالای درختی ڪهنسال برای خودش جایگاهی ساخته بود و در آن جا خدا را پرستش می ڪرد.
نبی الهی با او صحبت ڪرد و پرسید:به چه علت در این جا زندگی می ڪنی؟
آن مرد گفت:در دوران جوانی ام به من در عالم رؤیا خبر دادند ڪه طول عمر من ۹۰۰ سال است.
لذا حیفم آمد ڪه در این عمر ڪوتاه به ساختن خانه و ڪاشانه مشغول شوم به همین خاطر به عبادت، روی آوردم.
آن نبی گفت:اما به من خبر رسیده ڪه طول عمر مردمان در یڪ زمان به ۸۰ یا ۹۰ سال می رسد ولی قصرها و برج ها برای خود می سازند.
پیر مرد گفت: اگر من ۹۰ سال عمر
می ڪردم، این مدت زمان را با یڪ سجده، سپری میڪردم.
#پندانه
🌺🍃🏔کانال کوهنوردی طبیعت گردی🏕 #آیات_آفاق (یاد بود شهید #حاج_قاسم_سلیمانی🌹)
عضو شوید👇
https://eitaa.com/ayatafagh
✨ما را به دوستان خود معرفی کنید🌹