eitaa logo
آیات غمزه
906 دنبال‌کننده
40 عکس
1 ویدیو
0 فایل
صفحه ی رسمی سایت آیات غمزه در شبکه اجتماعی ایتا ارتباط با مدیر: @telkalayam
مشاهده در ایتا
دانلود
هر دلی در پی آنست که ویران بشود جای شک نیست اگر ملک سلیمان بشود هر کسی غم شده دارایی عمرش، امروز لمس لبخند تو کافیست که سلمان بشود... باز لبخند بزن آب شود سینه ی کوه باز لبخند بزن سنگ مسلمان بشود تو که لبخند به لب پا به زمین بگذاری عشق سرمایه ی هر ذره ی بی جان بشود کودکان وقت گذر راه تو را می بندند تا که همبازیِشان حضرت باران بشود (شاه خوبانی و منظور گدایان شده ای) خواستی ثروتشان وسعت ایمان بشود آمدی مهر تو بالا ببرد "دختر" را... آمدی معنیِ "زن" واژه ی انسان بشود آمدی تا برود راه جهنم از یاد آمدی بنده ی دلتنگ فراوان بشود سنگ دندان تو را...آه، چه آمد به سرت تا مگر یک نفر از جهل پشیمان بشود باز لبخند بزن ای که به یک لبخندت غم صد ساله ی عالم همه جبران بشود آنچه گفتیم و نگفتیم و تو خود میدانی باز لبخند بزن قسمت ما آن بشود @eshaqee @ayateghamze
ماه عشق است ماه عشّاق است ماه دل‌های مست و مشتاق است در میخانهٔ کرم شد باز الدخیل این حریمِ رزاق است ریزه‌خوارش فقط نه اهل زمین جرعه‌نوشش تمام آفاق است بی‌حساب است فضل این ساقی شب جود و سخا و انفاق است بین دل‌های بیدلان امشب با سر زلفِ یار میثاق است «قبره فی قلوب من والاه» حرمش قبله‌گاه عشّاق است ماه شعبان رسید! ماه سه ماه کربلا می‌رویم! بسم الله السلام ای پناه مُلک و مکان در یدِ قدرتت عنان جهان رفته قنداقه‌ات به عرش خدا تشنهٔ پای‌بوسی‌ات همگان در طوافت قیامتی شده است می‌رسد هر فرشته با هیجان پَر قنداقهٔ تو می‌بخشد پر و بالی به فطرس نگران از سرانگشت پاک مصطفوی جرعه جرعه بنوش شیرهٔ جان خواند جدّت «حسینُ منّی» را «وَ أنا مِن حسین» را تو بخوان با تو جود و شجاعت نبوی‌ست ای شکوه حماسه‌های عیان در نمازت شبیه فاطمه‌ای بین میدان علی‌ست جلوه‌کنان چشم‌های تو مرز خوف و رجاست قَهر و مِهر تو آتش است و امان رحمت محض! یا ابا الأیتام! پدری کن برای عالمیان ای که آقایی تو بی‌حد است باز ما را به کربلا برسان شب جمعه شمیم سیب حرم منتشر می‌شود کران به کران روضه‌هایت بهشت اهل ولاست چشم ما چشمه‌های کوثر آن «وَ مِنَ الماءِ کُلَّ شَیءٍ حَی» اشک‌ها از غمت همیشه روان السلام ای شهید روز دهم السلام ای امام تشنه‌لبان تا ابد در فراز، پرچم توست خون سرخت همیشه در جَرَیان کربلای تو از ازل بوده‌‌ست مبدأ حرکت زمین و زمان شب سوم رسیده‌ای، ای ماه السلام علیکَ ثارالله السلام ای نگین عرش برین سروِ بالا بلند اُم بنین جذبه‌های نگاه هاشمی‌ات ماه را می‌کشد به سوی زمین عبد صالح! مُواسِیاً لله! پدر فضل! روح حق و یقین! به حضورت گشوده دست، فلک به قدوم تو سوده عرش، جبین وقت هوهوی ذوالفقار علی‌ست به روی مرکب حماسه نشین می‌شود با اشارهٔ‌ تو دو نیم هر کسی آید از یسار و یمین زینبت «إن یکاد» می‌خواند آسمان محو هیبت تو! ببین کاشف الکرب اهل‌بیت نبی! بازوان تواند حصن حصین ماه من! بازوی رشید تو را که برافراشته‌ست بیرق دین ـ زده بوسه علی به گریه چنان چیده از آن حسین بوسه چنین سائلان تو بی‌شمارند و ... گوشه چشمی به ما! بس است همین شب جود و کرامت و بذل است شب چارم شب اباالفضل است السلام ای حقیقت جاری روح تقوا و زهد و بیداری سید السّاجدینِ شهر رسول عبد مسکینِ حضرت باری روزهایت مجاهدت، ایثار نیمه‌شب‌هات بخشش و یاری در مناجاتت ای صحیفهٔ نور آیه آیه زبور می‌باری همه مجذوب ربنای تواند محوِ این سِیْر و این سبک‌باری گوش کن این صدای داوود است که به شوق تو می‌شود قاری پا برهنه به حجّ که می‌آیی کعبه را هم به وجد می‌آری خطبه‌های تو تیغِ برّانند ثانی حیدری و کرّاری در مصاف تو سهم دشمن تو چیست غیر از مذلّت و خواری وارث عزت و سخای حسین ای که بعد از عمو، علمداری به محبان خود نظر فرما بیشتر موقع گرفتاری رو سیاهی من گذشت از حدّ تو برایم مگر کنی کاری در نماز شبت دعایم کن تو عزیزی تو آبروداری دلم از بند هر غم آزاد است شافع من امام سجاد است از: کانال شاعر: @karavanedel @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/140801/categoryId/560
ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی خورشید که سرچشمه ی زیبایی و نور است از میکده ی چشم تو آموخته مستی تا جرعه‌ای از عشق تو ریزند به جامش هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی از چار طرف محو تماشای تو هستند هفتاد و دو آیینهٔ توحیدپرستی وا کرد درِ مسجدالاقصای یقین را تکبیرة الاحرام نمازی که تو بستی تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک تا خون شدن حنجره از پا ننشستی ای کاش که گل‌های عطشناک نبینند در دیده ی خود خار غمی را که شکستی یک گوشه ی چشم تو مرا از دو جهان بس ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی از: مرثیه باشکوه السلام @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/243406
برای بردن نامت وضو با باده می گیرم سراغت را نه از شمشیر از سجاده می گیرم فقط شان تو را معصوم میداند نمیدانم چرا وصف تو را اینقدر گاهی ساده می گیرم چرا مثل علی دستان پر مهرت پر از پینه است؟ جواب از نخل های تازه خرما داده می گیرم و با نام تو هم کباده میگیرند هم حاجت و من عباس را هم معنی آزاده می گیرم جنونم را از آن چشمان در خون خفته می دانم بهشتم را از آن دست به خاک افتاده می گیرم @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/243392/
سیاه چشم و کشیده ابرو به قبله مایل ابوالفضائل درخت طوبی و سرو موزون و ماه کامل ابوالفضائل خلیل عصمت، کلیم غیرت، مسیح سیما، ذبیح سیرت حسن کرامت، حسین قامت، علی شمایل ابوالفضائل کتاب فضل پدر تو بودی که باب فضل پدر تو بودی کسی نگفته تو را ز فضل پدر چه حاصل ابوالفضائل! لبان عطشان شنیده بودم ولی به دریا ندیده بودم رسول باران، امیر طوفان، امام ساحل ابوالفضائل چه دست افشان و پای کوبان و اشک ریزان و مشک خیزان ابوالعجائب، ابوالغرائب، ابوالخصائل، ابوالفضائل... مدافعان حرم کجایند تا علمدارشان تو باشی که سر نکوبد دوباره زینب به چوب محمل ابوالفضائل!... همینکه ماه من از در آید، خروش از هر طرف برآید ابوالفضائل ابوالفضائل ابوالفضائل ابوالفضائل @mehdi_jahandar @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/238937/categoryId/485
بايد حسين دم بزند از فضائلت وقتي حسيني است تمام خصائلت تعبيرهاي ما همه محدود و نارساست در شرح بي‌کراني اوصاف کاملت بي‌شک در آن به غير جمال حسين نيست آئينه‌اي اگر بگذاري مقابلت اي کاشف الکروب عزيزان فاطمه غم مي‌بري ز قلب همه با شمائلت در آستانه‌ی تو گدايي بهانه است دلتنگ ديدن تو شده باز سائلت با زورق شکسته‌ی دل، سال‌هاي سال پهلو گرفته‌ايم حوالي ساحلت چشم اميد عالم و آدم به دست توست باب الحسين هستي و پرچم به دست توست تو آمدي و روشني روز و شب شدي از جنس نور بودي و زهرا نسب شدي در قامتت اگرچه قيامت ظهور داشت الگوي بندگي و وقار و ادب شدي هم چشم‌هاي روشنت آئينه‌ی رجاست هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدي در هيبت و رشادت و جنگاوري و رزم تو اسوه‌ی زهير و حبيب و وَهب شدي در دست تو تلاطم شمشير ديدني ست فرزند مرتضایی و شير عرب شدي فرمانده‌ی سپاهي و آب آور حسين اي نافذ البصيره ترين ياور حسين فردوس دل هميشه اسير خيال توست حتي نگاه آينه محو جمال توست تو ساقي کرامت و لطف و اجابتي اين آب نيست زمزمه‌هاي زلال توست ايثار و پايمردي و اوج وفا و صبر تنها بيان مختصري از کمال توست در محضر امام تو تسليم محضي و والاترين خصائل تو امتثال توست فردا همه به منزلتت غبطه مي‌خورند فردا تمام عرش خدا زير بال توست باب الحوائجي و اجابت به دست تو تنها بخواه، عالم هستي مجال توست بي‌شک خدا سرشته تو را از گل حسين سقاي با فضيلت و دريادل حسين @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/32853/categoryId/485/
آرزوی کوه‌ها یک سجده‌ی طولانی‌اش آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش دست‌هایش شاخه‌ی طوباست، مشغول دعاست ماه و خورشید و فلک در سایه ی نورانی‌اش تا که شد یک شب عروس خانه ی آل عبا شهربانوی جهان شد مادر ایرانی‌اش می وزد از منبرش فریادهای یاحسین شام‌ها ویرانه‌ی هر خطبه‌ی توفانی‌اش در کلامش ضربت شمشیر حق حیدر است عبدودها کشته از شور حماسی خوانی‌اش اوست فرزند منا و مکه فرزند صفا چشمه‌ها می‌جوشد از هر واژه‌ی قرآنی‌اش از: باران پس از برف @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/32977/categoryId/507
بسته است همه پنجره ها رو به نگاهم چندی ست که گم گشته ی در نیمه ی راهم حس می کنم آیینه ی من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجاده ی بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابو حمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله ها را با خمسه عشر طی کنم این مرحله ها را بر آن شده ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه است جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پرده عشاق تو یک گوشه نشسته است صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته است "پیراهن افلاک پر از عطر عبایت" تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت از: قبله مایل به تو @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/32976/categoryId/507
ای که بر روشنای چهره ی خود نور پیغمبر سحر داری نوری از آفتاب روشن تر رویی از ماه خوبتر داری تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهره ی خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد اولسنا علی الحق از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و می سوخت در تف کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد عشق می داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش گوشه گوشه چشمی عنایتی لطفی تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو یا علی هر چه بیشتر گفتیم با نگاهی پر از عطش دیدیم حسن ناگفته بیشتر داری @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/33732/categoryId/484
با نیت نگاه تو آغاز می کنم احساس خویش را به تو ابراز می کنم شوقی درون سینه ی من جا گرفته است حسی غریب در دل من پا گرفته است حسی میان غربت و شادی و شوق و غم حسی که گاه می چکد از چشم در حرم ماه مبارک رمضان روی ماه توست باید سرود شعر که مضمون نگاه توست :: من زائر نگاه توام از دیار دور آن ذره ام که آمده تا پیشگاه نور در نام تو چه حس غریبی نهفته است در نام تو چه خاطره ها می شود مرور آقا غریب هستی و وقت سرودنت حسی غریب در دل من می کند ظهور من هم غریب مثل تو یا ایهالغریب من کی صبور مثل تو یا ایهالصبور؟ با تو چقدر ماهیتم فرق می کند مانند ایستادن شب در حضور نور :: در پیشگاه آینه مرد مقربی تو بضعه الرسولی و ریحانه النبی ای نور روشنای دل و خانه ی نبی ای جایگاه عرشی تو شانه ی نبی روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است نور تو ابتدای جهان روح عالم است از قلب تو ندیده ام آقا رحیم تر از بخشش و کرامت دستت کریم تر حاتم به دست بخشش تو بوسه ها زده است نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است :: مضمون بی بدیل غزل ها تبسمت می آورد به وجد غزل را تبسمت غمگین ترین روایت دنیاست اشک تو شیرین ترین حکایت دنیا تبسمت در هر نگاه تو چقدر غم نشسته است غم می چکد ز چشم تو اما تبسمت... یک شهر پیش روی تو دشنام هم دهد پاسخ نمی دهی تو مگر با تبسمت شیرین تر است نزد فقیران کدامیک خرمای دست بخشش تو یا تبسمت؟ سنگ صبور! مأمن غم ها و درد ها! ای خانه ات پناه همه کوچه گرد ها صلحت حماسه ای ست که با روضه توأم است صلحت چقدر آینه دار محرم است باید شناخت صبر و شکیبایی تو را باید گریست یک دهه تنهایی تو را در لحظه لحظه زندگی تو غم است آه غربت همیشه با دل تو توأم است آه هرلحظه ی تو بوده نشان از غریبی ات وای از غم دل تو امان از غریبی ات عمری غریب بوده ولی صبر کرده ای مانند لحظه های علی صبر کرده ای علیه السلام @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/95319/categoryId/469/
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو نسیم پنجرهء وحی! صبح زود بهشت "اذا تنفس ِ" باران هوای شبنم تو تو در نمازی و چون گوشواره می لرزد شکوه عرش خدا، شانه های محکم تو به رمز و راز سلیمان چگونه پی ببرم؟ به راز عِزّةُ للّه نقش خاتم تو من از تو هیچ به غیر از همین نفهمیدم که میهمان همه ماییم و میزبان همه تو تو کربلای سکوتی و چارده قرن است نشسته ایم سر سفرهء مُحرم تو چقدر جملهء"احلی من العسل " زیباست و سالهاست همین جمله است مرهم تو هوای روضه ندارم ولی کسی انگار میان دفتر من می نویسد از غم تو گریز می زند از ماتمت به عاشورا گریز می زند از کربلا به ماتم تو :: فقط نه دست زمین دور مانده از حرمت نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو از: رقعه @ayateghamze http://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/63/categoryId/469
دوای درد بی‌درمان اگر خواهی بیا اینجا که یابی درد بی‌درمان عالم را دوا اینجا گرت دردی بُود در دل و گر باشد تو را مشکل بیا دست دعا بردار سوی کبریا اینجا بیا بر درگه اخت‌الرضا دست توسل زن که یابی استجابت را پذیرای دعا اینجا مکن از درد و رنج و ابتلا یادی در این وادی که خندد مبتلا در هر نفس بر ابتلا اینجا مشام جان اگر خواهی معطر گرددت باری بیا تا بشنوی بوی بهشت جانفزا اینجا گدای درگه معصومه ی پاکیزه گوهر شو که از قید تعلق‌ها تو را سازد رها اینجا بزن دست توسل را به درگاه عطای او که باشد بحر جود و معدن لطف و عطا اینجا گدای درگه او شو که گردد شامل حالت هزاران گونه لطف و رحمت و جود و سخا اینجا گدای درگه معصومه شو تا در شرف یابی شهان را بر در لطف و عطایش جبهه‌سا اینجا بنازم بارگاه دختر موسی‌بن جعفر را که خاکش می‌دهد آیینه ی جان را جلا اینجا بُود این وادی رحمت که هر ساعت ز هر جانب به گوش آید صدای جانفزای ربنّا اینجا در این بیت مقدس با ادب بنشین که اهل دل زیارت کرده مهدی را نه یک ره، بارها اینجا در این بیت مقدس چون شوی واصل مشو غافل که باشد بارگاه بضعه ی خیر‌النساء اینجا اگر از تربت گم گشته ی زهرا نشان جویی گشا چشم بصیرت را که یابی برملا اینجا به جز این درگه رحمت کجا پویی؟ که را جویی؟ طبیب اینجا، حبیب اینجا، دوا اینجا، شفا اینجا در این درگه که لطف حق بود بر جمله ارزانی چرا بیرون نگردد زآستین دعا اینجا؟ چرا بر خود نبالد احمدی کاو را عطا کرده به لطف حضرت معصومه‌اش طبع رسا اینجا یقین دارم که از احسان دخت موسی کاظم قبول افتاده شعرش زابتدا تا انتها اینجا سلام الله علیها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245369
توبه ی ما را شکسته اشتباه دیگری از گناهی می روم سوی گناه دیگری لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می دهد می گذارد بر سر هر راه، چاه دیگری گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری مثل حر، من نیز برگشتم که غیر از خیمه ات نیست ما را در همه عالم پناه دیگری از سیاهی نیست بالاتر ولی رنگ غمت هست بالاتر ز هر رنگ سیاه دیگری ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ؟ بی کفن، لب تشنه، بی سر پادشاه دیگری؟ آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه ... آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری ... می کشیدند آه هم شمشیرها هم نیزه ها از دل هر تیر برمی خاست آه دیگری کاش در آن لحظه ها یا خواهرش آنجا نبود یا نمی انداخت بر جسمش نگاه دیگری... نقطه ی پایان دنیا نیست هرگز کربلا نه! جهان می ایستد در ایستگاه دیگری انتقام خون اورا یک نفر خواهد گرفت از پس این ابرها پیداست ماه دیگری... @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245370/
آسمان بی‌شک پر از تکبیره الاحرام اوست غم همیشه تشنه‌ی دریای ناآرام اوست اوج تفسیر تمام آیه‌های عاشقی در میان خطبه‌های کربلا تا شام اوست مثل نام مرتضی بعد از پیمبر دیده‌ام هر کجا نام حسین آمد، پس از آن نام اوست چشم هایش هیچ چیزی غیر زیبایی ندید ما رأیت... اولین و آخرین پیغام اوست شیعه بی‌تردید بی‌زینب به پایان می‌رسید در دل ایمانی اگر داریم از اسلام اوست از نجف تا کربلا موکب به موکب می‌روم هر کجا پا می‌گذارم سفره‌ی اکرام اوست کربلا پایان پرچم داری زینب نبود تازه‌ این آغاز ختم سوره‌ی انعام اوست سلام الله علیها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245372/
جهان را، بیکران را، جن و انسان را دعا کردی زمین را، آسمان را، ابر و باران را دعا کردی تمامِ مردمِ ایران سرِ خوانِ شما هستند که هم شیراز، هم قم، هم خراسان را دعا کردی اثر کرده دعایت در زنی آوازه‌خوان حتی و این یعنی تمامِ روسیاهان را دعا کردی مبادا آن که دِینی باشد از زنجیر بر دوشت غل و زنجیر را، دیوارِ زندان را دعا کردی به ضربِ تازیانه روزه‌ات را باز‌ می‌کردند تو اما قبلِ افطارت نگهبان را دعا کردی علیه السلام @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245373
رسیدم دوباره به درگاه شاهی چه شاهی که دارد ز شاهان سپاهی فلک آستانی ملک پاسبانی ضمان کارگاهی جنان بارگاهی سلام ای غریبی که در صبح محشر ندارم به جز مُهر مِهرت گواهی خیالت به سر خون هجرت به گردن به شوق تو کردم چه شال و کلاهی شلوغ است دورت ولی شد فراهم عجب خلوتی خلوت دلبخواهی چو آیینه از بس که دل نازکی تو توان تا حریمت رسیدن به آهی تو آیینه آیینه نوری و نوری تو مهری چه مهری تو ماهی چه ماهی تو را مهر گفتم؟ تو را ماه خواندم؟ عجب کسر شأنی عجب اشتباهی که مهر است در محضرت مرده شمعی که ماه است پیش رخت روسیاهی گرفته ست خورشید اذن دمیدن ز نقاره خانه دم هر پگاهی تویی شرط توحید و بی تو یقینا همه نیست توحید جز لاإلهی اگر ابر لطفت به محشر ببارد نماند ثوابی نماند گناهی به لطف تو کاه ثواب است کوهی به بذل تو کوه گناه است کاهی لب دره ی نفس لغزیده پایم نگه دار دست مرا با نگاهی منم آن گنهکار امیدواری که دارد ز لطف تو پشت و پناهی ندانم چگونه برآیم ز شکرش اگر راه دادی مرا گاه گاهی الهی مرا از حریمش مکن دور مرا از حریمش مکن دور الهی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245376
جهانیان همه نقش اند و نقش جان زهراست جهان سراب فنا جان جاودان زهراست نشان مجو ز مزار حقیقت ازلی چرا که در دو جهان شان بی نشان زهراست ز خاک تیره نشان خدا چه می جویی برون ز وهم تو وین تیره خاکدان زهراست به خاندان محمد که عین توحیدند چو نیک درنگری راز خاندان زهراست قسم که جان محمد که ذات پاک علی ست بهشت آینه ی باغ بی خزان زهراست یگانگی ست اساس وجود غیب و شهود یگانه بینی اگر هست بی گمان زهراست یگانه بینِ یگانه ست آفریننده یگانه ای که طلب می کنی همان زهراست ظهور مطلق انسان کامل است علی ولی به جان علی شاه لامکان زهراست @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245381
شد فاطمه در عالم اعلا متجلی از فاطمه شد نور به هر جا متجلی یا فاتح و یا فاطر و یا فاطمه آمد این گونه شد آیینه ی اسما متجلی از شوق مشرف شدنش بر کره ی خاک آدم متحول شد و حوّا متجلی شیث آمد و نوح آمد و هود آمد و ادریس عیسی متولد شد و موسی متجلی در تیره ی توحیدی سادات قریشی عشق آمد و شد سید بطحا متجلی در سوره ی مکی مدنی های مقدس کوثر متلألئ شد و طاها متجلی در کعبه علی آمد و دیدند ملائک زهراست در این آیه ی عظمی متجلی چل روز محمد به حرا رفت و دعا کرد تا اینکه شود چهره ی زهرا متجلی شب های یتیمی محمد به سر آمد شد آمنه در ام ابیها متجلی از فاطمه انوار کثیری جریان یافت از فاطمه شد این همه دنیا متجلی در امر فرج اذن دهد مادر سادات آن گاه شود روی مسیحا متجلی فردای زمین هیمنه ی فاطمیون است آنجا که شود یوسف زهرا متجلی @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245385
سلام بر رمضان و طلوع ماه تمامش هزار بار درود و هزار بار سلامش سلام ما به شهیدان شعر در شب دیدار علی الخصوص به شوریدگان دعوت عامش سلام ما به حسن آن شهید حسن و کرامت که دست فتنه سرانجام زهر ریخت به کامش سلام ما به حسن آن که روشنان دو عالم هماره سکه ی خورشید می زنند به نامش سلام ما به شهیدی که از عشیره ی شعر است گشوده ایم همه روزه را به شهد کلامش در این زمانه ی دشوار در کنار علی باش به غیر خون جگر هر که هر چه خورده حرامش @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/245386
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ دلی هی بگویم بعَلیّ ٍ بعلیّ ٍ بعلی مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است اُدخلوها بسلام ٍ ابدی ٍ ازلی اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس تا الستانه و مستانه بگوییم بلی همه قدقامتیان را به تماشا بنشان تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی- باز قرآن به سرش دارد و هی می گوید بحسین بن علی ٍ بحسین بن علی @ayateghamze
امام، رو به رهایی... عمامه روی زمین قیامتی شد -بعد از اقامه- روی زمین خطوط آخر نهج البلاغه ریخت به خاک چکید خون خدا در ادامه روی زمین ... خودت بگو، به که دل خوش کنند بعد از تو گرسنگان «حجاز» و «یمامه» روی زمین* زمان به خواب ببیند که باز امیرانی رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین: «مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین...»** تو رفته ای و زمین مانده است و ما اینک و میزهای پُر از بخشنامه ... روی زمین! ا *«هیهات اگر طمع، مرا به گزیدن خوردنی ها کشاند، در حالی که شاید در حجاز یا یمامه گرسنه ای حسرت گرده نانی برد و یا وعده ای سیر نخورد.»(نهج البلاغه، نامه45) ** «بدانید که امام شما از دنیایش به دو جامه فرسوده و دو قرص نان بسنده کرده است»(نهج البلاغه، نامه45) از: بی خوابی عمیق @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/400
دل من! در هوای مولا باش یار بی‌ادعای مولا باش گر نشد یاورش شوی همه عمر گاه گاهی برای مولا باش به گدایی تو هر کجا رفتی یک سحر هم گدای مولا باش دست من! دست‌گیر مردم باش پینه‌ی دست‌های مولا باش پهن کن سفره‌ای برای یتیم مستمند دعای مولا باش پا به پایش اگر نشد بروی لاأقل ردپای مولا باش جان من! تا که در بدن هستی باش اما فدای مولا باش ای نَفَس! می‌روی به سینه برو چون برآیی صدای مولا باش از یمن، از دمشق و غزه بگو شیعه‌ی زخم‌های مولا باش خار در چشم‌های مولا بود چشم من! در عزای مولا باش... از: حسن یوسف @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/209531/categoryId/123
ما شیعه ی توایم دل شادمان بده ویران شدیم خانه ی آبادمان بده حاکم تویی حکومت دلها به دست توست شاهد تویی مشاهده را یادمان بده ما دانه های باغ بهار آور توایم یک دم عنایتی کن و بربادمان بده شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش ایمان مالک و غم مقدادمان بده هر سو سقیفه ای ست که بیداد می کند تا کی سکوت ؟ جرأت فریادمان بده @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/242948/categoryId/123/
زیارت کردمت دریای من!با چادر آبی اگر در عکسها افتاده ام چون رود بی تابی زیارت کردمت با گریه بر آن لحظه هایی که دوان هستند دنبال ردایت چند مرغابی چه چیزی از سفر در عمق اقیانوس زیباتر؟ برای قصه ی ماهی_سیاه تلخ تنگابی ببخش ای شاه اگر من_این گدای مست شیرین عقل_ نمیجویم برای گفتگویت هیچ آدابی :: شب است و مرغ حق آواز سر داده است با یادت: جهان خسته است از دست ترازوهای قلابی چه می ماند کنار عدلت از قانون کشورها به جز لوحی گلی تر از قوانین حمورابی :: زیارت کردمت یک روز از نزدیک از نزدیک تو ای صحن و سرای آسمانی که در این قابی از: باران پس از برف @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/209860/categoryId/123/
هوای بام تو داریم ما هوایی ها خوشا به حال شب و روز سامرایی ها چه نعمتی ست سر سفره ات نمک خوردن چه افتخار بزرگی ست این گدایی ها خداست بانی این اعتقاد نورانی خداست بانی این جور آشنایی ها تو کربلای اسیری و روضه می خوانند به یاد غربت تلخ تو کربلایی ها دوباره حسرت دیدار در دل کعبه ست چقدر کعبه دلش خون شد از جدایی ها به یاد حضرت فرزندتان هر آدینه چه حس و حال قشنگی ست هم صدایی ها @ayateghamze https://ayateghamzeh.ir/Poem/ID/68133