فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹تلاوتی منتخب
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
10.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی
نوازنده غریبان تویی ومن غریبم دردم دوا کن که تویی طبیبم
الهی
اگر به گفتار است بر سر تاکم
و اگر به کردار است به موری محتاجم
الهی
اگر دوستی نکردم دشمنی هم نکردم
اگر بر گناه مصرم ، اما بریگانگی مقرم
الهی
چه کنم تا ترا شایم و از خون دل بپالایم ...
.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#یک_داستان_یک_پند
✍️انوشیروان خواست ایوان مداین را بسازد. شروع به گسترش اراضی اطراف و خرید آن از مالکان کرد. پیرزنی که مجاور قصر شاهی انوشیروان بود، حاضر به فروش خانه خود نمی شدو پیوسته می گفت: من انوشیروان را دوست دارم اگر او را روزی نبینم، غم و اندوه وجودم را ترک نمی کند.
انوشیروان امر کرد او را آزار ندهند و در خانه اش زندگی کند. پیرزن در خانه تنور روشن می کرد و دود آن ایوان سفید شاهی را سیاه می کرد،دو گاو داشت که زمان ورود و خروج به منزل پیرزن، دربار و صحن شاه را آلوده می کردند...
✨هر چه به شاه از پیرزن گفتند و ضررهای وجود او به دربار، انوشیروان راضی به دور کردن آن پیرزن از کنار خود نشد. در بیان علت، شاه گفت: این پیرزن هر چه ضرر هم به من برساند و سودی هم نداشته باشد، مرا بی ریا و خالص دوست دارد. من چگونه دور کنم از خود، کسی را که مرا دوست دارد؟؟؟
آیا این از جوانمردی به دور نیست؟؟ موبد و عالمی در دربار بود که با شنیدن این سخنان گریه کرد و گفت: ای مردم ، با تمام گناهان و خطاهایمان، اگر اهورا ( خدا ) را خالص و بی ریا بپرستیم و دوست داشته باشیم، مانند انوشیروان که از خطاهای پیرزن می گذرد، او نیز بر خطاهای ما چشم می پوشد.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢چرا بچهمون نماز نمیخونه⁉️
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فرعون خوشه ای انگور در دست داشت و تناول می کرد. ابلیس نزدیک او آمد و گفت هیچ کس تواند این خوشه انگور تازه را مروارید سازد؟
فرعون گفت: نه.
ابلیس به لطایف سِحر آن خوشه انگور را خوشه مروارید ساخت. فرعون تعجب کرد و گفت: عجب استاد مردی هستی! ابلیس سیلی بر گردن او زد و گفت:
" مرا با این استادی به بندگی قبول نکردند، تو با این حماقت دعوی خدایی چگونه می کنی؟"
📙جوامع الحکایات محمد عوفی
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
"حکایت خشتهای طلا "
عيسی بن مريم عليه السلام دنبال حاجتی می رفت. سه نفر از يارانش همراه او بودند. سه خشت طلا ديدند كه در وسط راه افتاده است.
عيسی عليه السلام به اصحابش گفت: اين طلاها مردم را می كشند؛ مبادا محبت آنها را به دل خود راه دهيد. آن گاه از آنجا گذشته و به راه خود ادامه دادند.
يكی از آنان گفت: ای روح الله! كار ضروری برايم پيش آمده، اجازه بده كه برگردم. او برگشت و دو نفر ديگر نيز مانند رفيقشان عذر و بهانه آوردند و برگشتند و هر سه در كنار خشتهای طلا گرد آمدند. تصميم گرفتند طلاها را بين خودشان تقسيم نمايند.
دو نفرشان به ديگری گفتند:
اكنون گرسنه هستيم. تو برو بخر. پس از آنكه غذا خورديم و حالمان بهتر شد، طلاها را تقسيم می كنيم. او هم رفت خوراكی خريد و در آن زهری ريخت تا آن دو رفيقش را بكشد و طلاها تنها برای او بماند.
آن دو نفر نيز با هم سازش كرده بودند كه هنگامی كه وی برگشت او را بكشند و سپس طلاها را تقسيم كنند. وقتی كه رفيقشان طعام را آورد، آن دو نفر برخاستند و او را كشتند. سپس مشغول خوردن غذا شدند. به محض اينكه آن طعام آلوده را خوردند، مسموم شدند.
حضرت عيسی عليه السلام هنگامی كه برگشت ديد، هر سه يارانش در كنار خشت های طلا مرده اند.
با اذن پروردگار آنان را زنده كرد و فرمود: آيا نگفتم اين طلاها انسان را می كشند؟
📚 بحار ج 14، ص 280
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیه «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون» (۱۵۶ بقره) در مرگ هر انسانی در زبان وابستگانش، جاری است
اما متأسفانه کمتر به معنای بلند عرفانی آن توجه میشود؛ «إِنَّا لِلَّهِ»؛ ما، مال خدائیم نه مال خودمان؛ یعنی احساس مالکیت که ما به خود نسبت میدهیم، حقیقتاً مال ما نیست
بلکه مالکش خدا است؛ زیرا ما عبدیم
و العبد و ما فی یده کان لمولاه
عبد و هرآنچه در دست دارد مال خداوند است
بنابراین هستیای که ما به خود نسبت میدهیم؛ هستی حق است که بشکل عاریهای به ما انتساب یافته است؛ ولی این انتساب عاریهای ما را بتوهم انداخته که خیال کنیم ما موجویتی داریم که مال خودمان است
جمله «إِنَّا لِلَّهِ» به ما هشدار میدهد که اینگونه مپندارید که این نسبت، حقیقی است؛ بلکه این انتساب، مجازی و قرضی است؛ و انتساب حقیقی از آن خدا است.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•