#شهیدانه❣
🔸شهید حاج رسول استوار تعریف میکرد:
یه روز تو حلب با حاج قاسم قدم میزدیم به شوخی گفتم من که وضعم خرابه میدونم، ولی تو خیلی اوضاعت بدتره. این همه موقعیت و گلوله هنوز شهید نشدی.
حاجی یه مکثی کرد و گفت: شهادت را گرفتم ولی زمانش را حدودا به خودم واگذار کردند.
از لودادن این حرف پشیمون شده بود. هی زنگ میزد می گفت فلانی گفتم حدودا... یه موقع جایی تعریف نکنی.
حاجی از سخت گیری های حفاظتیاش شاکی بود. بهش گفتم هم من میدونم هم تو که دیر یا زود میزننت ولی زشته برامون داخل کشور بزنن! برا حفظ آبروی نظام تحمل کن!
🚩 ای شهيد…
اي آنكه بر كرانه ازلی و ابدی وجود بر نشستهای ، دستی بر آر و ما قبرستان نشينان عادات سخيف را از اين منجلاب بيرون كش...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🍃🍃
روزي بهلول از راهی می گذشت. مردي را دید که غریب وار و سر به گریبان ناله می کند. بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت : آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی. آن مرد گفت : من مردي غریب و سیاحت پیشه ام و چون به این شهر رسیدم، قصد حمام و چند روزي استراحت نمودم و چون مقداري پول و جواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاري به امانت سپردم و پس از چند روز که مطالبه آن امانت را از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردي دیوانه خطاب نمود.
بهلول گفت: غم مخور . من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی آن عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفت من فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین می کنم به دکان آن مرد بیا و با من ابداً تکلم نکن. اما به عطار بگو امانت مرا بده. آن مرد قبول نمود و برفت.
بهلول فوري نزد آن عطار شتافت و به او گفت: من خیال مسافرت به شهر هاي خراسان را دارم و چون مقداري جواهرات که قیمت آنها معادل 30 هزار دینار طلا می شود دارم، می خواهم نزد تو به امانت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشم و از قیمت آنها مسجدي بسازم. عطار از سخن او خوشحال شد و گفت : به دیده منت . چه وقت امانت را می آوري ؟ بهلول گفت: فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه اي چرمی بساخت و مقداري خورده آهنی و شیشه در آن جاي داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد.
مرد عطـار از دیدن کیسه که تصور می نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شد و در همان وقت آن مردغریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود. آن مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت : کیسه امانت این شخص در انبار است. فوري بیاور و به این مرد بده . شاگرد فوري امانت را آورد و به آن مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعاي خیر براي بهلول نمود.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امیدانه👌
هر وقت ناامید از هر جا شدی
بدون کارت درست میشه
#کلیپدلنشین💚
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
توبه قاتل #حتما_بخوانید
مرحوم فخر المحققين سيد محمد اشرف سبط سيد الحكماء ميرداماد رضوان اللّه تعالي عليه فرمود: اسحاق بن ابراهيم طاهري كه يكي از بزرگان بوده يك شب در عالم خواب آقا حضرت رسول اكرم (ص) را ديد، حضرت به او فرمود: قاتل را رها كن . با ترس از خواب بيدار شد. ملازمان خود را طلبيد و گفت : اين قاتل كيست و در كجاست ؟ گفتند: در اينجا حاضر است و خودش هم اقرار بقتل كرده است . او را حاضر كردند اسحق به او گفت اگر راستش را بگوئي تو را رها خواهم كرد.
قاتل گفت : من با يكسري از رفقايم اهل همه فسادها و لااُبالي گري و عيّاشي و ولگردي بوديم با آنها مرتكب هر حرامي مي شديم و در بغداد بهر عمل زشتي دست مي زديم، يك پيرزالي براي ما زن مي آورد. يك روز آن پير زن بر ما وارد شد كه با خودش دختري بسيار زيبا آورده بود، آن دختر تا ما را ديد و متوجه شد كه آن پير زن او را فريب داده صيحه اي زد و بي هوش پخش زمين شد وقتي او را بهوش آوردند فرياد زد و گفت اللّه اللّه از خدا بترسيد و دست از من برداريد من اين كاره نيستم و اين پير زن غداره مرا فريب داد و گفت در فلان محل تماشائي است و قابل ديدن است و افسانه هائي برايم بافت و مرا راغب گردانيد من هم همراهش راهي شدم از خدا بترسيد من علويه از نسل حضرت زهرا سلام الله عليها هستم . دوستانم به حرفهاي او اعتنايي نكردند و جلو آمدند كه به او دست درازي كنند من بخاطر حرمت رسول اللّه (ص) غيرتم بجوش آمده و از آنها جلوگيري كردم در نزاعي كه با آنها كردم جراحات زيادي بر من وارد شد چنانچه مي بيني پس من ضربه اي سخت بر او وارد كردم و پيشكسوت آنها را كشتم و دختر را سالم از دست آنها خلاص كردم . دختر وقتي خود را رها ديد درباره ام دعا كرد و گفت : همين طور كه عيبم را پوشاندي خدا انشاء الله عيب هاي تو را بپوشاند و هينطور كه مرا ياري و كمك كردي خدا تو را ياري كند در اين هنگام صداي همسايه ها بلند شد و به خانه ما ريختند در حالي كه خنجر خون آلود در دست من بود ومقتول در خون مي غلتيد مرا گرفتند و اينجا آوردند. اسحاق گفت : من تو را به خدا و رسول الله (ص) بخشيدم آن مرد قاتل گفت من هم از همه گناهانم توبه كردم و به حق آن كسيكه مرا به او بخشيدي ديگر گرد گناه و معصيت بر نمي گردم و توبه كردم و كم كم يكي از نيكان گرديد.
📜قصص التوابين
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
CQACAgQAAxkBAAEcycFf_fmctW685PvEgbH6rM-t_J34EgACdAkAAr3afgZxGPiYUJQbGR4E.mp3
4.02M
#زیارت_عاشورا_صوتی
🎧 با صدای استاد فرهمند
🎁 به سفارش آقا صاحب الزمان (عج) و با نیت تعجیل در امر فرج ایشان هر روز یڪ زیارت عاشورا بخوانیم.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من سخت نمیگیرم
سخت است جهان بیتو...
مهدی جانღ
#اللهمعجللولیکالفرج🌤
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
دوست عزیز اين متن دیدت رو به زندگی تغییر میده
معناي ۷سال رو کي خوب ميفهمه؟
دانشجوهاي پزشکی...
معناي ۴سال رو کي ميفهمه؟
بچه هاي کارشناسی...
معناي ۲سال رو کي خوب ميفهمه؟
سرباز ها...
معناي ۱سال رو کي خوب ميفهمه؟
پشت کنکوري ها...
معناي ۹ماه رو کي خوب ميفهمه؟
بانوان باردار...
معناي ۱ماه رو کي خوب ميفهمه؟
روزه داران ماه مبارک رمضان...
معناي ۱هفته رو کي خوب ميفهمه؟
سر دبيرهاي مجلات هفتگی...
معناي ۱روز رو کي خوب ميفهمه؟
کارگران روز مزد...
معناي ۱ساعت رو کي خوب ميفهمه؟
عاشق منتظر...
معناي ۱دقيقه رو کي خوب ميفهمه؟
اونايي که از پرواز جا موندند...
معناي ۱ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟
اونايي که در تصادف جون سالم به در بردند...
معناي ۱دهم ثانيه رو کي خوب ميفهمه؟
مقام دوم تو المپيک...
معنای لحظه را چه کسی درک میکنه ؟
کسی که دستش از دنیا کوتاهه...
این فقط یک یادآوری بود تا
قدر لحظه لحظه هاي زندگيمون رو بدونيم
خيلي زود دیر میشه...
نه...!
خیلی زود تموم ميشه!
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✨🌼✨
عارفے را گفتند :
فلانی قادر است پرواز کند
گفت :اینکه مهم نیست
مگس هم میپرد
گفتند :فلانے را چه میگویے؟
روی آب راه میرود !گفت :اهمیتیے ندارد
تکه ای چوب نیز همین کار را میکند.
گفتند :پس از نظر تو شاهکار چیست ؟
گفت :اینکه در میان مردم زندگے کنے ولے هیچگاه به کسے زخم زبان نزنے ،دروغ نگویے ،کلک نزنے و سو استفاده نکنے و کسے را از خود نرنجانے "این شاهکار است"
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•