eitaa logo
آیه گرافـی 🇵🇸
10هزار دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
22.8هزار ویدیو
300 فایل
﷽ آشتی با قرآن به سبک »آیه گرافی« تفسیر مختصر برخی آیات شاخص قرآن و احادیث ناب 🍃قرآن را جهانی معرفی کنیم! تبلیغات‌ ارزان با بازدهی عالی :👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab 💞حضور شما مایه دلگرمی ماست😊
مشاهده در ایتا
دانلود
💢نصیحت های ابراهیم به مردی که برایش مهم نبود: ♦️دوست عزیز! همســر شما برای شماست، نه برای دادن جلوی دیگران می دانی چقدر از با دیدن همسر شما به گناه می افتد؟ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🟣 ❇️شهید مدافع‌حرم ☔️همسر شهید نقل می‌کنند: از خصوصیات و اعمال آقا وحید کاملا برایم روشن بود که همان کسی است که دنبالش بودم و هم من او را دوست داشتم هم خدا! آن اهمیت دادنشان به نماز و نماز اول وقت، آن تاکیدشان بر صداقت، آن همه جدیت و تلاش و کوششی که برای اسلام و هدایت افراد داشتند، همگی گویای این حقیقت بود. ☔️همیشه می‌گفتند: من اگر بتوانم حتی یک نفر را به صف نماز جماعت بکشانم، برای دنیا و آخرتم کافی است. همیشه برایم گل رز قرمز می‌خریدند و می‌گفتند این گل فقط مخصوص شماست و در دسته‌گل‌هایشان برای دیگران این گل را نمی‌خریدند. 🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات 💚اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد💙 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷در مدتی که تهران بود در مسجد و پایگاه بسیج حضور می‌یافت. هنگام حضور در تهران احساس راحتی نمی‌کرد! یک بار پرسیدم از چیزی ناراحتی!؟ چرا این‌قدر گرفته‌ای؟ 🌹گفت: خیلی از وضعیت حجاب خانم‌ها توی تهران ناراحتم. وقتی آدم توی کوچه راه می‌رود، نمی تواند سرش رو بالا بگیرد. بعد گفت: یک نگاه حرام آدم را خیلی عقب می‌اندازد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
❇️ 🟣شهید مدافع‌حرم ♻️عاشقِ خدمت به مردم ☂فرزند شهید نقل می‌کند: ماه رمضان‌ها وقتی بابامرتضی برای افطار نان تازه می‌خرید، گاهی بیشتر از مقدار نیازمان نان تهیه می‌کرد و از پایین پله‌ها زنگِ دربِ هر یک از همسایه‌های ساختمان را میزد و بهشان نان می‌داد تا همسایه‌ها هم برای افطارشان نان تازه داشته باشند. 💚هرگاه در خیابان یا جاده ماشین‌هایی را می‌دیدیم که بنزین می‌خواستند، پدرم سریعا با شلنگ و چهارلیتری‌ای که داخل ماشین داشتیم، برایشان بنزین می‌کشید تا کارشان راه بیفتد و در جاده نمانند. ☂هر زمان که در خیابان ماشین عروس می‌دیدیم، برای عروس و داماد دست تکان می‌دادیم و بابا برای‌شان بوق میزد و شادی می‌کرد. او همیشه با شادی مردم، شاد بود. 💚هروقت هم در جاده، خرده‌شیشه ریخته بود، پدرم ماشین را کنار جاده نگه می‌داشت تا شیشه‌ها را از وسط جاده بردارد و مادرم هم جلوتر از او وایمیستاد و برای ماشین‌هایی که می‌آمدند، دست تکان می‌داد تا حواس‌شان به پدرم باشد. •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•