✍#علی_بن_اسماعیل
سعایت و سخن چینی بی شمار از حضرت موسی بن جعفر نزد خلیفه عباسی هارون الرشید، سبب شد تا هارون دستور دهد از آل ابی طالب کسی را طلب کنید تا احوالات موسی بن جعفر را بداند. یحیی برمکی وزیر و دیگران، علی بن اسماعیل برادر زاده ی امام را معرفی کردند. به امر خلیفه، نامه ای برای علی بن اسماعیل نوشتند و او را به بغداد فرا خواندند. وقتی امام از این موضوع آگاه شد، او را طلبید و فرمود: کجا میخواهی بروی؟ گفت: بغداد. فرمود: برای چه میروی؟ گفت: قرض بسیار دارم. فرمود: من قرض تو را ادا میکنم و خرجت را میدهم! او قبول نکرد و گفت: مرا وصیتی کن! فرمود: تو را وصیت میکنم در خون من شریک نشوی و اولاد مرا یتیم نگردانی و تا سه مرتبه تکرار کردند و سیصد دینار طلا و چهار هزار درهم به او عطا کردند، بعد حضرت به حاضران فرمود: او با سخن چینی در ریختن خون من شریک خواهد شد. علی بن اسماعیل به بغداد آمد و بر یحیی بن خالد برمکی وارد شد. شب در خلوت یحیی سخنها به علی بن اسماعیل یاد داد و گفت: فردا در حضور خلیفه که در باره ی موسی بن جعفر میپرسند بگو: من ندیدهام در یک زمان دو خلیفه باشد، شما در بغداد و موسی بن جعفر در مدینه، نزدیک است مردم را علیه تو بشوراند! فردا صبح، علی بن اسماعیل بر هارون وارد شد و هر چه توانست علیه موسی بن جعفر سعایت کرد؛ از جمله این که: از اطراف برایش پول میبرند و اسلحه برایش میآورند، از مردم بیعت میگیرد و میخواهد دولتی تشکیل دهد. هارون که انگار خواب بود، بیدار شد و او را مرخص کرد و چهار هزار درهم برایش فرستاد. وقتی پولها را برای علی بن اسماعیل آوردند دردی سخت در گلویش پیدا شد و همان ساعت به خاطر قطع رحم با عمویش موسی بن جعفر مُرد و کیسه ی پول را به خزانه ی هارون الرشید برگرداندند و او حسرت پولها را به گور برد.
📙یکصد موضوع، پانصد داستان 329/1 -330؛ به نقل از: جامع النورین / 24.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
✍#علی_بن_اسماعیل
سعایت و سخن چینی بی شمار از حضرت موسی بن جعفر نزد خلیفه عباسی هارون الرشید، سبب شد تا هارون دستور دهد از آل ابی طالب کسی را طلب کنید تا احوالات موسی بن جعفر را بداند. یحیی برمکی وزیر و دیگران، علی بن اسماعیل برادر زاده ی امام را معرفی کردند. به امر خلیفه، نامه ای برای علی بن اسماعیل نوشتند و او را به بغداد فرا خواندند. وقتی امام از این موضوع آگاه شد، او را طلبید و فرمود: کجا میخواهی بروی؟ گفت: بغداد. فرمود: برای چه میروی؟ گفت: قرض بسیار دارم. فرمود: من قرض تو را ادا میکنم و خرجت را میدهم! او قبول نکرد و گفت: مرا وصیتی کن! فرمود: تو را وصیت میکنم در خون من شریک نشوی و اولاد مرا یتیم نگردانی و تا سه مرتبه تکرار کردند و سیصد دینار طلا و چهار هزار درهم به او عطا کردند، بعد حضرت به حاضران فرمود: او با سخن چینی در ریختن خون من شریک خواهد شد. [6] علی بن اسماعیل به بغداد آمد و بر یحیی بن خالد برمکی وارد شد. شب در خلوت یحیی سخنها به علی بن اسماعیل یاد داد و گفت: فردا در حضور خلیفه که در باره ی موسی بن جعفر میپرسند بگو: من ندیدهام در یک زمان دو خلیفه باشد، شما در بغداد و موسی بن جعفر در مدینه، نزدیک است مردم را علیه تو بشوراند! فردا صبح، علی بن اسماعیل بر هارون وارد شد و هر چه توانست علیه موسی بن جعفر سعایت کرد؛ از جمله این که: از اطراف برایش پول میبرند و اسلحه برایش میآورند، از مردم بیعت میگیرد و میخواهد دولتی تشکیل دهد. ص: 125 هارون که انگار خواب بود، بیدار شد و او را مرخص کرد و چهار هزار درهم برایش فرستاد. وقتی پولها را برای علی بن اسماعیل آوردند دردی سخت در گلویش پیدا شد و همان ساعت به خاطر قطع رحم با عمویش موسی بن جعفر مُرد و کیسه ی پول را به خزانه ی هارون الرشید برگرداندند و او حسرت پولها را به گور برد. [1] 4. ص: 126
----------
[6]: منتهی الآمال 213/2.
[1]: یکصد موضوع، پانصد داستان 329/1 -330؛ به نقل از: جامع النورین / 24.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•