🌱آیه های زندگی🌱
این داشت داغونم میکرد و متوجه نمیشدم! یه لحظه وایسادم... وایسادم یه گوشه پیاده رو... چون بدون آماد
در اون موقع با خودم میگفتم: ما الان چی داریم؟ هیچی! حقیقتا هیچی! هیچی تو دست و بالمون نیست! اون از عطا که مفت مفت در رفت... اون از کت و خشکشویی... اینم از اسلحه ای که مفقود شد... اینم از هفت تا دختر طلبه زبون بسته بی گناه مظلوم که جونشون در خطر هست... من و امین هم که ویلون و سرگردون... خطهای مخابرات هم هیچی... فقط میتونم خدمتشون سلام و خدا قوت عرض کنم!!
به نفس نفس افتاده بودم... داشت سینم میسوخت... مخصوصا اینکه وقتی عصبی میشم، معدم کار دستم میده و سوزش و درد و... دست به زانو شده بودم... مثل شیمیاییا نفس میکشیدم... همون لحظه یه دستی روی شونم حس کردم... مثل برق گرفته ها برگشتم و نگاش کردم... یه روحانی پیر مرد سید اولاد پیغمبر جمع و جور و خوشکلی بود... گفت: «پسرم طوری شده؟! مشکلی داری؟ اگر حالت خوب نیست، خونه من همین دور و برهاست... میخوای برات آب قند بیارم؟!»
گفتم: «ممنونم پدر جان! گیرم... خیلی گیرم... لطفا دعا کنید برامون!»
گفت: «اون که هممون گیر هستیم و مشکلات داریم... توکلت به خدا باشه... زن و بچه هم داری؟!»
با لبخند گفتم: «آره حاج آقا !»
گفت: «ماشالله... آفرین... چند تا؟!»
گفتم: «چند تا چی؟ چند تا زن؟!»
گفت: «نه ... اون که گمون نکنم عرضش داشته باشی بیشتر از یکی بگیری! چند تا بچه داری؟!»
خندم گرفت... میفهمین؟! خنده! توی اون هیری بیری... وسط عملیات... یه پیرمرد آخوند سید خوشکل منو خندوند...گفتم: «حق با شماست... دو تا بچه دارم! راستی حاج آقا چرا تک همسری را ربطش میدن به عرضه نداشتن؟!»
با مزاح بهم گفت: «خب معلومه الحمدلله حالت بهتر شد... تا اسم چند همسری اومد، لپات گل انداخت!»
خندیدم و گفتم: «ای بابا! حاج آقا از ما گذشته دیگه! کلا پرسیدم!»
گفت: «ازدواج مجدد و چند همسری برای مردای شیعه ایرانی جماعت بد جلوه دادن... چرا ؟ چون معنی بعضی کلمات برای خانما بد جلوه کرده و بد توضیح دادن! جوری شده که زن ها فکر میکنند خیانت محسوب میشه! در صورتی که معنی خیانت این نیست و اصلا خیانت یه معنی دیگه میده! کسانی که پشت سر مردهای چند همسره حرف میزنن و بدیشون را میگن، باید فردای قیامت جواب پس بدن!»
با شیطنت و خنده گفتم: «دقیقا حق با شماست! خدا لعنتشون کنه الهی...»
اون پیرمرد با صفا هم با لبخند گفت: «نمیدونم چرا یه مدته هر کی به ما میرسه، یا از صیغه میپرسه یا از ازدواج مجدد؟ یکی پیدا نمیشه یه سوال به درد بخور و خدا پسندانه علمی و فقهی یا فلسفی بپرسه! انگار ما شدیم دفتر ازدواج و طلاق سیار ! تازه مومنین دو آتیشمون فقط یا استخاره میخوان از ما یا دعا و ذکر و وردی که مثل سوخت موشک، همون لحظه جواب بده! بیا... اینم از شما... بهت میگم حالت چطوره و آب قند میخوای؟ کاری میکنی که سر از مسائل خاک بر سری در بیاریم! برو پسر جان! برو...»
همون لحظه که داشتم میخندیدم، بچه های موقعیت نیروگاه اومدن رو خطم... منم حواسم نبود و بیسیم را جلوی حاج آقا آوردم بیرون و گفتم: بگوشم... چی شد؟
گفتن: «همکاری کرد... دوربینا چک شد... طرفی که اینو آورده چهرش خیلی معلوم نیست... ماسک تنفسی زده بوده... دستور چیه؟!»
به حاج آقا یه نگاه کردم... حاج آقا که بنده خدا چشماش چهار تا شده بود و انتظار این صحنه را نداشت و شاید با خودش فکر میکرده داره یه جوون را از حالت ناامیدی و یاس و خیانت نجات میده، آب دهنشو قورت داد... گفتم: «حاج آقا جون! خیلی ممنونم ازتون... روحیم عوض شد... ایشالله خدا عوضتون بده که اینقدر باحالین و حال آدمو خوب میکنین! امری ندارین؟ باید به ادامه ماموریتم برسم!»
با حالت تعجب اما محترمانه گفت: «عرضی نیست... منم خوشحالم که تونستم وسط ماموریتت بخندونمت و حالت بهتر شد. فی امان الله!»
اینو گفت و خدافظی کردیم و رفت!
به بچه های نیروگاه گفتم: «آنالیزش کنین... اصلا همون تیکه از فیلم دوربین را بفرستین روی سیستمم تا خودم ببینم! بعید میدونم دیگه اون شخصی که کت را به خشکشویی آورده برگرده، اما احتیاطا یه نفرو بذارین از فردا کشیک بده و مواظب باشه که اگر برگشت، فورا جلبش کنه!»
بعدش رفتم رو خط امین: «امین لطفا اعلام موقعیت!»
امین جواب نمیداد... گفتم: امین نشنیدی؟ لطفا اعلام موقعیت... امین به محض اینکه صدام شنیدی، اعلام موقعیت کن!
بازم جواب نمیداد... یادم اومد که گفته بود موقعیت 11 ... رفتم موقعیت 11 ... تقریبا ده دقیقه طول کشید که رفتم... تا وارد کوچه شدم، دیدم قیامته... خیلی شلوغ بود... به حدی اون منطقه شلوغ بود که حتی نمیشد به راحتی تو کوچه راه رفت... مدام باید متوقف میشدم و راه باز میکردم تا بتونم برم جلو...
از یه نفر پرسیدم: «چه خبر شده؟ چرا اینقدر شلوغه؟»
گفت: «مگه صدای شلیک نشنیدی؟! میگن یه نفرو زدن!!!»
گفتم: «بله؟! ینی چی یه نفرو زدن؟ صدای شلیک کدومه؟!»
رفتم جلوتر... دیدم ماشین آمبولانس، سوزه کشان رسید سر کوچه... نمیذاشتن عبور کنه...
🌱آیه های زندگی🌱
در اون موقع با خودم میگفتم: ما الان چی داریم؟ هیچی! حقیقتا هیچی! هیچی تو دست و بالمون نیست! اون از ع
ازبس شلوغ بود... من چسبیدم به پشت ماشین آمبولانس و همینجور باهاش رفتم جلو...
وقتی رسیدم جلو... قلبم اومد تو دهنم... دیدم همه جا خون پاشیده... خون سرخ و تیره و تازه ... مثل اینکه چند نفرو با هم زده باشن... داشتم میترسیدم کم کم... تپش قلبم زیادتر شد...
تا اینکه دیدم ماشین آمبولانس ایستاد... فهمیدم که رسیده... جمعیت اینقدر زیاد بود که اصلا نمیشد جای پا پیدا کرد و راه رفت... چه برسه به اینکه بدوم و خودمو برسونم...
رفتم جلو... کر شده بودم... با صحنه ای که دیدم، واقعا کر شدم... دیگه نمیشنیدم جمعیت دارن چی میگن و چه داد و بیداد ها میکنن؟ فقط آب دهنمو قورت دادم و لبای خشکمو به هم فشار میدادم و بهت زده نگاش میکردم...
دیدم رو زمین افتاده... سه تا گلوله بهش زدن... معلوم بود که یه بوهایی برده بوده و میخواسته مزاحمشون بشه که گلوله اول زدن به شکمش... بعدی را زدن به پاهاش... شلیک خلاص هم زدن به پیشونیش...
وقتی به پیشونی میزنن، ینی دیگه خسته شدن ازش... میخوان از سر خودشون بازش کنن... شلیک به پیشونی، چهره را از هم میپاشونه... به خاطر همین خیلی خون رو زمین پاشیده بود...
جمعیت داشت هل میداد... مامورای آمبولانس میخواستن زود، جنازه را ببرن... نشستم بالای سرش... قبل از اینکه جنازه را ببرن، فورا یه دستی به سر و روی بدنش کشیدم ببینم پیامی... نشونه ای ... ردی ... نکته ای ... دیدم نه... خبری نیست... اصلا فرصت این چیزا نشده بوده... تا همدیگه را دیدن، درگیر شدن و حتی بهش فرصت دفاع نداده بودن...
بردنش... جلوی چشمم بردنش... گذاشتنش توی کیسه مخصوص حمل جنازه و بعدش هم سوار آمبولانس و بردنش...
خودمو کشوندم سمت دیوار و نشستم گوشه کوچه... خیلی بهم ریخته بودم... وقتی یکی از بچه ها را از دست میدیم، مثل اینه که یکی از بهترین عزیزانم را از دست داده باشم...
حال خرابی داشتم... بیسیمم را برداشتم: از محمد به دفتر فرماندهی عملیات... «امین» را زدن... تکرار میکنم... امین را زدن... خیلی هم بد زدن... نیروی کمکی میخوام... خاک فرج... موقعیت یازده... یازهرا...😭😭
ادامه دارد...
@ayeha313
🌸با نام و یاد خـدا
✨میتوان
🌸بهتـرین روز را
✨برای خـود رقـم زد...
🌸پس باعشـ💞ـق
✨و ایمـان قلبی بگوییـم
🌸 بسْم اللّٰه الرَّحْمٰن الرَّحیم
✨ الــهـــی بــه امــیــد تـــو
@ayeha313
پیامبر رحمت و مهربانی ؛ حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم):
بدانید که هـر زنى ؛ که در بـرابر بد اخلاقى شوهرش ؛ شكيبايى ورزد ؛
خداوند ؛ مثل (ثواب) حضرت آسيه"ره" (همسر فرعون) به او عطا می كند...!!!
منبع : 👇
کتاب شریف بحار الأنوار_ج 103 /ص 247
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه 💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند 🔹️قسمت نهم 🔸️انتظاراتتون
#مجردانه
💠نکته های مهم#آمادگی_برای_ازدواج که باید هر دختر و پسری بداند
🔹️قسمت دهم
🍂استقلال عاطفی و روانی از خانواده
🍃فرد باید بتونه توی زندگی انتخاب مسئولانهای داشته باشه و بهای انتخابش رو هم بپذیره. مثلا فردی که نمیتونه حتی انتخاب رشته دانشگاهش رو خودش انجام بده، آمادگی برای ازدواج نداره. حتی در ازدواج با اینکه راهنمایی خانواده و متخصص، مهم و اثرگذاره اما لازم هست که تصمیم نهایی رو خود شخص براساس شنیدهها و ادراکات خودش بگیره.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
#فرزندداری
۹ روش خلاقانه برای تنبیه کودکان
تنبیه بدنی، جیع زدن و فریاد کشیدن نه تنها هیچ تأثیری در تربیت کودکان نداره بلکه در درازمدت بچهها رو پرخاشگر، مضطرب، بی اعتمادبه نفس و سرکش میکنه.
چند ایده برای تنبیه کودکان
1⃣ تعریف کار
حفظ کردن یک شعر، چندبار نوشتن از حروف الفبا، رنگآمیزی تصاویر و یا حل یک مسئله ریاضی!
2⃣ انجام حرکات ورزشی
طناب بزنه و یا حرکت دراز و نشست رو ۱۰ بار تکرار کنه.
3⃣ کسب امتیاز
فهرستی از کارهای خونه مثل آب دادن به گلدانها، گردگیری، نظافت، خشککردن ظرفها و ... تهیه کنید و برای هر کار یک امتیاز در نظر بگیرین؛ اگر کودک شما مثلا ۱۵۰ امتیاز گرفت میتونه با دوستانش بازی کنه.
4⃣ استفاده از زمانسنج
اگر کودک شما برای انجام کارهایی مثل تکالیف مدرسه یا تمیز کردن اتاقش زمان زیادی رو هدر میده بهتره از زمانسنج استفاده کنید. اگر در زمان مناسب کارهاش تموم شد اجازه داره بازی کنه یا بیرون بره.
5⃣ تمرین بیشتر
این روش تنبیه بهخصوص برای کودکانی که در درسهاشون ضعیف هستند مناسبه، از دروسی که ضعیفتره نمونه سوال تهیه و چاپ کنید تا جواب بده.
🔸ادامه دارد...
@ayeha313
7.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠دلایل قرآنی و روایی بر اهمیت احکام فقهی
💬دلیل اهمیت یادگیری احکام دینی چیست؟
🔹آیا فرد مسلمان باید همه ی احکام در همه زمینه ها را بیاموزد؟
💠 #استاد_وحیدپور
#احکام
📚 #احکام_دین
@ayeha313
چرا مریم رجوی هنوز روسری به سر دارد؟
🔹سالهای میانی دهه پنجاه شمسی، تبِ اسلامسرایی داغ بود. افراد مختلف التقاطی که برخی مبارزه و برخی مادیگرایی را محور تفکرشان قرار داده بودند، «ارزشهای دینی» را نیز مطابق آن تفسیر میکردند. «حجاب» هم یکی از این ارزشهای دینی بود که از گزند این تفسیرهای انحرافی در امان نبود و آنسالها با مفهوم «مبارزه» پیوند خورده بود. گاهی مبارزه طبقاتی، گاهی مبارزه با شاه و گاهی مبارزه با امپریالیسم.
🔹اولین روزهای اسفند ۵٧، سازمان مجاهدین خلق بیانیهای درباره مساله حجاب صادر میکند که چند محور اصلی دارد: درست است انقلاب پیروز شده، اما «در شرایطی که هنوز نهادهای اساسی امپریالیستی در کشور ریشهکن نشده و موجودیت انقلاب هنوز در تهدید است» باید مسائل را اصلی فرعی کرد و نباید با مشغول کردن توان جامعه روی آنها «زمینههای توطئه و تحریکات ضدانقلاب» را فراهم کرد.
🔹در بخشی از این بیانیه آمده است: «حجاب به عنوان یک نهاد انقلابیِ اسلام، فیالواقع چیزی نیست جز کوشش اجتماعی بخاطر رعایت و حفظ سلامت اخلاقی جامعه که خود، بدون شک از ضروریات رشدِ همهجانبهی معنوی و مادی اجتماعی است و ما مطمئنیم که خواهران و مادران انقلابی ما همانگونه که تا کنون در عمل نشان دادهاند، این ضرورت را به بهترین وجه رعایت نموده وخواهند نمود.»
🔹بیانیه سازمان با تاکید بر اهمیت آزادی، رسما اجباری بودن حجاب را هم رد کرده و آن را مسالهای فرعی دانسته و چنین جمعبندی کرده بود: «تاکید میکنیم که بایستی با اصلی و فرعیکردن موضوع ، مبارزه تمام نیروها را علیه امپریالیسم و پایگاههای امپریالیستی بسیج نمود و خشم مقدس انقلاب را صرفا نثار آنها کرد.»
.
🔹نگاه التقاطی و گزینشی سازمان به اسلام تا همین حالا که رسما به فرقه تبدیل شده هم ادامه پیدا کرد. «اسلام» نه به عنوان یک دین، بلکه به عنوان یک ابزار توجیهگر کارکرد داشت و هرکجایش که به کارشان میآمد را پررنگ میکردند و بخشهای دیگر را نادیده میگرفتند. به همین خاطر بود که مریم رجوی برخلاف دستورات صریح شرعی، پس از طلاق از همسرش بدون گذشتن مدت زمان شرعی لازم با مسعود ازدواج کرد، اما «روسری و حجاب» همچنان در سازمان اجباری ماند. نه به عنوان یک واجبِ شرعی، بلکه به عنوان یک «قاعدهی سازمانی». از مسعود رجوی سالها است خبری نیست و تنها چهرهی سازمان یعنی مریم نیز اگرچه در لباسش کمی تغییرات میدهد، اما در مجموع با حجاب است و طبق قاعدهی سازمانیاش همیشه روسری به سر دارد، حتی وقتی میخواهد با حجاب اجباری مخالفت کند.
@ayeha313