🌱آیه های زندگی🌱
#رمان_نه #قسمت_شانزدهم خیلی تو فکر رفتم... همینجور که موهاشو نوازش میکردم، احساس کردم جنس و نرمی ا
با خواندن کتاب «تاریخ طب در ایران» متوجه می شویم که استعمار اولین بار به وسیله ی طب خود وارد این مملکت شد و حذف طب سنتی، بنا به اعتراف سیریل الگود و سایر مورخین و اطبای غربی، حرکتی خزنده بود که طی ده ها سال تلاش و برنامه ریزی بی وقفه حاصل شد و جهت این حرکت نیز از بالا به پائین بود، یعنی ابتدا شاهان و شاهزادگان را متقاعد کردند ، بعد راه آموزش طب سنتی را مسدود و در نهایت مردم را مجبور به روی آوردن به طب شیمیایی کردند.
سیریل الگود در کتاب خود می گوید: «مبارزه با طب سنتی از زمان شاه عباس صفوی که مقارن با ورود کمپانی هند شرقی به ایران بود، در دستور کار قرار گرفت، لیکن به علت مقاومت مردمی هیات هایی که در زمان صفویه به ایران می آمدند توفیقی به دست نیاوردند.»
پزشک کمپانی هند شرقی در آن زمان فردی به نام FRYER بود. او در مورد این ناکامی می گوید:
«این ها اصلا عادت ندارند با مطالعات و تحقیقات جدید پیشرفت کنند و از این جهت، با همان تعصبی که به مقدسات متمسک هستند ، به اصول طب خود چسبیده اند.»
این سخنان علاوه بر این که عصبانیت این پزشک از اعتقاد مردم به طب خود را نشان می دهد، بیانگر شدت اعتقاد مردم آن زمان به طب سنتی در حد باورهای مذهبی می باشد.
آیا اگر مردم که طبیعتا همیشه به سلامتی خود علاقه مندند، از طب سنتی خود نتیجه نمی دیدند و از آن راضی نبودند، چنین به آن پایبندی نشان می دادند؟
بعد از دوران صفویه به دوران قاجار می رسیم. سیریل الگود در ادامه ی کتاب خود می گوید: «ویژگی مهم دوران قاجار، انتقال طب ابن سینا به طب هاروی و پاستور بود. هیات های نمایندگی که در این زمان به ایران می آمدند، اغلب پزشک بودند و به این ترتیب طب غربی به ملایمت و آهستگی در سنگرهای طب سنتی نفوذ کرد.»
از این سخنان، خزنده بودن و اینکه این حرکت یک حرکت جنگی و به قصد غلبه و تسلط فرهنگی بوده است، روشن می شود. واضح است که برای غلبه بر یک ملت باید آن را نسبت به داشته های خود دچار خود باختگی کرد و کدام خود باختگی از این بالاتر که یک ملت بپذیرد برای حفظ سلامتی و درمان خود محتاج به بیگانگان است؟ پس وقتی در این سنگر تسلیم شود، سایر سنگرها را راحت تر تخلیه می کند و دقیقا به همین علت است که هیات های نمایندگی غربی که به ایران می آمدند عمدتا از میان پزشکان انتخاب می شدند.
سیریل الگود زمانی این اعترافات را می گوید که اهداف استعمار در این مورد کاملا پیاده شده و کار از کار گذشته است. وی اظهار می دارد:
«بدیهی است که اکنون دور نمای طب به نحو محسوسی تغییر یافته بود. ۵۰ سال آموزش بوسیله ی اساتید خارجی، نسلی را پدید آورده بود که دید آنها کاملا با پدرانشان متفاوت بود. این نفوذ فرهنگ غربی به وسیله ی هیات های پزشکی در مراکز مختلف کشور تقویت شده بود و بزرگترین افتخار و اعتبار را در این مورد باید به این هیات ها داد.»
سیریل الگود آن گاه وضع قانون منع طبابت سنتی را به عنوان آخرین میخ تابوت ابن سینا معرفی کرده و می گوید:
«در سال ۱۹۱۱ وضع قانون طبابت بر اساس دیپلم و مدرک صورت گرفت که می گفت: هیچکس در هیچ نقطه از ایران حق اشتغال به هیچ یک از فنون طبابت را ندارد، مگر اینکه از وزارت معارف اجازه نامه گرفته یا تصدیق نامه از ممالک خارجه داشته باشد.
بدین ترتیب آخرین میخ تابوتی که حاوی جسد مرده ی طب سنتی بود کوبیده شد. سمت معلمی طب ابن سینا نیز منسوخ شد. تمام این اصلاحات نشان می داد که با سپری شدن دوره مجریان طب رازی و ابن سینا، روش های طبی منسوب به آنان نیز محکوم به فنا گردیده است. رسم دیرینه ی خدمت شاگردی نیز از بین رفت و حکیم ها دیگر نمی توانستند شاگردانی به سوی خود جلب و معلومات و تجربیات عملی خود را به آنها منتقل کنند. تمامی این پیشرفت ها به وسیله ی سیاست اروپا به شدت کنترل می شد.»
ملاحظه می کنید که اصلا صحبت از یک حرکت علمی و یک جایگزینی منطقی در کار نیست و اصلا تحقیق و بحثی در تاریخ نمی بینیم که مقایسه ای میان طب رایج و طب سنتی انجام داده و رای به برتری طب رایج داده باشد.
این بود مختصری از حادثه ی نامیمونی که بر سر طب سنتی ما و مخصوصا حجامت رفته است و از آنجایی که حجامت درمانی بدون داروست و هیچ وابستگی به خارج ندارد، بیش از سایر روش های درمان در طب سنتی مورد عناد و ستیزه جویی قرار گرفته و می گیرد.
🌱آیه های زندگی🌱
با خواندن کتاب «تاریخ طب در ایران» متوجه می شویم که استعمار اولین بار به وسیله ی طب خود وارد این ممل
همه چیز در ذهن من به یه چند تا تار مو بند بود... اما نمیتونستم فقط بشینم و مشاهده کنم و هیچ تحلیلی نداشته باشم... در اینطور شرایط، همه جور چیزی به ذهن آدم میاد... خیلی طولانی میشه اگه بخوام همش بگم و از اصل قصه دور میشیم... فقط به نزدیکترین احتمال اشاره میکنم:
با خودم نشستم و فکر کردم و گفتم که هی مدام از ما خون میگیرن... از بعضیامون هم بیشتر... وقت و زمان مشخصی از نظر ما نداره اما اونا ظاهرا اونا طبق برنامه خاصی پیش میرن... بعضی وقتها هم اینقدر خون میگیرن که بی هوش و بی حالمون میکنه! و جالبه که به کسی که حتی کمبود و یا فشار خون هم داره رحم نمیکنن و بالاخره ازش خون میگیرن!
خون یه طرف...
اینکه در 24 ساعت، هر کسی به طور متوسط فقط یه بار میتونه خیلی راحت به دسشویی بره و خودش را تخلیه کنه و حتی به اسم و شماره خاص هر شخص به دسشویی های خاصی میریم، ینی حتی ادرار و مدفوعمون هم در حال بررسی هست! وگرنه دلیلی نداره که بخوان زندان را به گند و کثافت بکشن و هیچ هدفی هم دنبال نکنند!
و اما از آمیزش ها...
حتی تجاوزات و آمیزشهایی هم که صورت میگیره، کور و از روی آزار و لذت نیست... بلکه کاملا مشخص هست! چرا؟! چون تا جایی که ما بو بردیم، مثل اینکه فقط یه عده خاصی مامور این کارها هستند... وگرنه هر ماموری اجازه تعدی به زن ها و دخترا را نداره... چون از حرفهای بقیه میشد فهمید که فقط یه مشت یهودی و نورچشمی و افراد مشخصی هستن که اجازه چنین کاری دارن!
اینا یه طرف...
از یه طرف دیگه هم مو و اون تیکه کاغذ و کتاب تاریخ طب در ایران توسط یه نویسنده ای از همین قماش یهودیای لعنتی، معانی خاص خودشو داره که اگر این نکته را با نکات بالا کنار هم قرار بدیم، کمترین و پیش پا افتاده ترین نتیجش اینه که ما در «زندان» به سر نمیبردیم! چون زندان، تعریف خاص خودش داره و جای این ادا و اصول ها نیست!
پس اگر زندان نیست و نمیشه تعریف واقعی زندان را روی اون گذاشت، باید چی بگیم؟ اسمشو چی بذاریم؟
خیلی نشستم فکر کردم... تنها نتیجه ساده اش این بود که زندان معمولی و مثل بقیه جاها نیست بلکه: «در نوعی انستیتو (مرکز تحقیقاتی) با نمونه های زنده های انسانی (زندانی ها) از اماکن مختلف کره زمین در خدمت یه مشت یهودی وحشی به سر میبردیم!»
👈🏾 اما دو تا مشکل وجود داشت:
یکی اینکه اینقدر در اون شرایط، تنوع اخلاق و شخصیت ها وجود داشت که نمیتونستیم بفهمیم که معیارشون برای ربودن افرادی مثل ما چی بوده؟!
و دومی اینکه اگر مرکز تحقیقاتی و نوعی بیمارستان پژوهشی هست، پس چرا بهداشت وجود نداره و همه دارن مثل حیوون کثیف در اونجا زندگی میکنن؟! با اینکه طبیعت مراکز تحقیقاتی با اون گستردگی، اینه که از بهداشت عمومی بالایی برخوردار باشه!
این دو تا سوالی بود که تا آخرین زمانی که درگیر اون شرایط بودم برام حل نشد و هنوز هم نمیتونم درک کنم!
این تا اینجا...
حال برگردیم به چالش من و ماهدخت!
بازم هضمش برام راحت بود... بین این کلمات نمیتونستم ارتباط برقرار کنم و حتی یه جمله ساده درست کنم: «ماهدخت ، مو ، یه تیکه از کاغذ کتاب تاریخ طب در ایران»
حتی تصور اینکه بخوام جولی بازی دربیارم و مثلا نفوذ کنم و کتابو پیدا کنم و بشینم بخونم و راز موهای مادخت را در اونجا بفهمم و این چیزا ... اصلا با واقعیت جور در نمیومد و امکانش وجود نداشت!
پس فقط دلم یه معجزه میخواست! معجزه ... چیزی که بتونه گره ذهنمو باز کنه و یه نور امید ایجاد کنه و ادامه مسیر را هموار کنه! چون در حالت عادی محقق نمیشد، اسمشو میذارم «معجزه»!
🌺 بابام همیشه میگفت: «وقتی خیلی گرفتار شدین و فقط با معجزه میشه از اون شرایط نجات پیدا کرد، خیلی صلوات بفرستین! اصلا سیلاب صلوات راه بندازین تا اون سیلاب صلوات، مشکل را با خودش برداره ببره!»
نذر هزار تا صلوات کردم که یه اتفاق خوب بیفته... به دلم برات شده بود که دیگه باید یه اتفاقاتی بیفته... چون دیگه به اضطرار و مضطر شدن رسیدن بودم!
تا اینکه یه شب اتفاق جالبی افتاد که با یک سوال ساده شروع شد...
یه شب که داشتیم درباره با ماهدخت درباره انواع گویش های منطقه خودمون حرف میزدیم، ماهدخت یهو بحث را برد به طرف خانواده ام ... خصوصا پدرم!
گفت: «تو خیلی از پدرت به خوبی یاد میکنی! خوش به حالت که بابای به اون خوبی داری! میشه یه کم دربارش برام بگی!»
منم که خیلی دلم هوای خونه و بابام را کرده بود، یه دلم شد هزار دل و با آه گفتم: «از چیش برات بگم؟ از اینکه چقدر مهربون و گل و مومن هست و همه روش حساب میکنن؟ یا از اینکه تنها امیدمون به بابامون هست و چشم و چراغ همه است؟»
ماهدخت سوال خاصی در اینجا پرسید! گفت: «مثلا چشم و چراغ کیا؟»
گفتم: «همه! پیر و جوون و زن و مرد و خانوادش و خلاصه همه!»
🌱آیه های زندگی🌱
همه چیز در ذهن من به یه چند تا تار مو بند بود... اما نمیتونستم فقط بشینم و مشاهده کنم و هیچ تحلیلی ن
گفت: «نه ... منظورم اینه که بابات به بالاها هم وصله؟ ینی ممکنه به خاطر ارتباطش با بعضیا خواستن ازش حالگیری کنن و دخترشو بدزدن؟!»
خب سوال خوبی بود اما نمیدونستم...
گفت: «فکرش کن ... شاید یه چیزی بیاد تو ذهنت!»
گفتم: «نه ... نمیدونم ... فکر نمیکنم ... یه پیرمرد ملا و مسجدی مثلا میتونه چه فایده یا ضرری برای حکومت داشته باشه که بخوان با دزدیدن دخترش، نقره داغش کنن؟!»
گفت: «نمیدونم اما ... راستی گفتی داداشات عضو «سپاه قدس» بودند! بنظرت به خاطر کینه به اونا نیست که الان اینجایی؟!»
با تعجب گفتم: «یه طوری حرف میزنی که انگار بهم تفهیم اتهام شده و میدونم چرا اینجام و نمیخوام به تو بگم!! نمیدونم ... سپاه قدس؟ داداشام؟ فکر نکنم ... نمیدونم ...»
گفت: «آخه خیلی برام عجیبه... اگر در محلی که به دخترا مثنوی مولوی و زبان فارسی درس میدادی مزاحم کسی بودی، خیلی راحت یه صحنه سازی میکردند و میکشتنت و یه آب هم روش! اما ... نمیدونم ... خیلی عجیبه برام!»
برای خودمم عجیب شد ... ماهدخت خیلی منو برد تو فکر ... سپاه قدس و داداشم و اینا را که مطرح کرد، یه طرف ... مخصوصا با این جملش که دوباره گفت: «سمن از بابات برام بگو!»
یهو یه چیزی در ذهنم روشن شد و با خودم گفتم شاید همون معجزه باشه که دنبالش بودم! تصمیم گرفتم جوابش بدم و باهاش روراست باشم...
ادامه دارد...
@ayeha313
تقدیم به شما
چهارشنبه تون عالی
امروزتون پراز موفقیت
و پراز اتفاقات زیبا
براتون روزی پراز لطف خداوند
دلی آرام
زندگی گرم و
یک دنیا سلامتی آرزومندم
روز خوبی پیش رو داشته باشید
@ayeha313
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله:
هدیه دادن و تجلیل شوهر از همسر خود ، از عوامل افزایش پاکدامنی و عفت و البته مهر و مودت زن به شوهر است.
منبع : 👇
📚من لایحضر،ج۴،ص۲۸۱
@ayeha313
🌱آیه های زندگی🌱
#مجردانه #افراد_نامناسب_برای_ازدواج 📌#قسمت_پنجم 🍂۵. افرادی که دارای اختلال جنسی هستند: ✏افراد
#مجردانه
#افراد_نامناسب_برای_ازدواج
📌#قسمت_ششم
🍂۶. افرادی که کنترل گرا هستند.
🔸️افراد کنترل گرا در مورد دیگران حس مالکیت زیادی دارند و می خواهند همیشه از همه چیز مطلع باشند. این افراد معمولا همیشه در حال گفتن این عبارات هستند: چرا به این فرد این را گفتی؟ چرا آن جا رفتی؟ و ...
🔸️این گونه افراد همیشه به دنبال راهی برای احساس رضایت خود هستند حتی اگر این احساس رضایت به قیمت اذیت و آزار دادن دیگران باشد. به گونه ای با فرد مقابل رفتار می کنند که فرد به شعور خود شک می کند و باعث تضعیف توانایی هایش می شوند و اگر به توصیه ی آنها عمل نشود، عصبانی می شوند.
🔹️بی توجهی به حریم خصوصی دیگران، عصبی شدن در مورد تعیین تکلیف دیگران، تحمل نکردن نظرات دیگران، داشتن عادات وسواسی خاص و حسادت زیاد از دیگر ویژگی های افراد کنترل گرا می باشد.
💥معمولا این افراد خود را کنترلکننده نمیدانند، پس بهترین راه برای تشخیص و گرفتن تصمیم درست، مشورت با افرادی متخصص و کارشناس مانند یک روانشناس و مشاور قابل اعتماد می باشد.
#اللهم_اجعل_عواقب_امورنا_خیرا
@ayeha313
⁉️چگونه بین فرزندانمان، رفتار عادلانه داشته باشیم؟
📌توجه به سه اصلِ «سن»، «جنسیت» و «سطح توانمندیهای فرزندان»
اگرچه وظیفه والدین، برطرف کردن نیازهای فرزندان است اما در این مسیر باید توجه داشته باشند که در رفع نیازها، تفاوتهای بچهها را از جهت سن، جنسیت و توانایی آنها لحاظ کنند.
📌استعدادیابی کنید
بچه ها استعدادهای متفاوتی دارند و برقراری عدالت بین فرزندان زمانی محقق میشود که ما به آنها کمک کنیم استعدادهایشان شکوفا شده و در مسیر صحیح رشد و کمال مورد استفاده قرار بگیرد.
📌تقسیم وظیفه کنید
انتظارات و قوانین خانه را با فرزندان خود در میان بگذارید. بهطور واضح بیان کنید که هرکدام از فرزندانتان چه وظایفی را در خانه دارند و شما از آنها چه انتظاراتی دارید.
📌در مواجهه با دعوای فرزندان
در بسیاری از خانوادهها، زمانی که فرزندان با یکدیگر دعوا میکنند والدین فرزند ارشد را مقصر دانسته و او را تنبیه میکنند. این نوع رفتارها، آتش حسادت و کینه را در آنها شعله ور میکند. همچنین در مواجهه با دعوای فرزندان، به هر دو طرف دعوا توجه داشته و از حمایت و رسیدگی به یکی از طرفین خودداری کنید.
@ayeha313
#سوال_کاربر
آیا صدای ضبط شده ارزش قضایی دارد؟
🔺سوال:
یکی از اقوام با بنده تماس گرفت و شروع به توهین و فحاشی نمود که صدای ایشان در موبایل بنده ضبط شده است.
آیا اگر وکیل بگیرم میتوانم علیه ایشان شکایت کیفری کنم؟
آیا اصلاً این موضوع قابل اثبات است؟
و اگر نتوانم اثبات کنم، آیا ایشان میتواند علیه من اعاده حیثیت کند؟
🔻پاسخ
شما میتوانید شکایت خود را با توجه به مدارک موجود انجام دهید، اما پذیرش آن با دادگاه است و اگر نتوانید اثبات نمایید آن شخص میتواند علیه شما اعاده حیثیت نماید.
در کل صداهای ضبط شده جزء ادله نیست، مگر اینکه قاضی تشخیص دهد.
@ayeha313
🌟سال نو میلادی مبارک
ان شاءالله سال ۲۰۲۵ سال صلح ،آرامش و دوستی و برادری باشد.....
#سال_نو_میلادی
@ayeha313