چرا به ابوعلی سینا، ابن "سینا"میگویند؟
شاید برای شما نیز این سوال پیش آمده باشد که چرا #ابن_سینا را به این نام می شناسند در حالیکه نام پدر او عبدالله بوده است!!
نام ابنسینا حسین و نام پدرش عبدا... که فرزند حسن و حسن فرزند علی و علی فرزند سینا بود بنابراین به ابنسینا یا ابوعلی سینا ملقب شد در واقع #سینا نام #جد وی است اما اینکه چرا به نام جدش خوانده اند نکته جالبی است!
در ایران باستان، نماد پزشکی سیمرغ است و نماد بیماری مار، حال آن که در طب یونانی و طب جدید نماد پزشکی مار است.
سیمرغ در زبان اوستایی «سئن» و در سانسکریت «سیئنه» است که در زبان پارسی سینا خوانده می شود.
نقش سیمرغ در پزشکی ایرانی به حدی است که پزشکان را نیز لقب سیمرغ میداده اند و از این رو، مکتب پزشکی ایرانی را «مکتب سینایی» میخوانده اند و بسیاری از پزشکان را «سینا » نام می نهاده اند.
گفته شده است که از آنجایی که اجداد ابن سینا پزشک بوده اند به این نام مشهور شده اند و احتمالا پور سینا نیز به همین دلیل به این نام شهرت یافته است.
نکته جالب این که واژه «مدیسین»medicine در لغت انگلیسی امروز به معنای پزشکی، برگرفته از «مَذَ سَئِنَ » اوستایی است که در آن مذ به معنای دارو و سئن به معنای سیمرغ است.
@ayeha313
#سوال
در مناجات امام سجاد علیهالسلام اومده گناهان دل را میمیراند:
إلهی ألبَسَتنی الخَطَایا لِباسَ مَسکنَتی وَأماتَ قَلبی عَظیمَ جَنایتی
«مردن دل» دقیقاً یعنی چه؟
✅ پاسخ
🔹 این داستان جواب کوتاه و رسایی به پرسش شما است:
سوار تاکسی شد، راننده قرآن گذاشته بود، با بیحوصلگی گفت:
مگه کسی مرده که قرآن گذاشتی؟
راننده جواب داد: بله!
مسافر یه کم خودش را جمع و جور کرد و از سوال خودش خجالت کشید.
راننده ادامه داد:
بله! دلهامون مُرده، همینکه از خواندن و شنیدن کلام خدا #لذت نمیبریم، و فکر میکنیم قرآن فقط مخصوص قبرستانه، پیداست خیلی وقته که دلامون مرده است!
مسافر هیچی نگفت و فقط به فکر فرو رفت.
🔹 پینوشت
شاخصه ظاهری فردی که مرده است اینه که دیگه آب و غذا نمیخورد، انسانی هم که احساس نکند دل او به غذای روحانی (رابطه با خدا از طریق نماز، قرآن، مناجات سحری و...) احتیاج دارد، هرچه سریعتر باید برای دل خود قبری تهیه کند و آن را دفن کند که احتمالا خیلی وقت است که مُرده یا اگر هنوز برخی علایم حیاتی دارد، بدون فوت وقت آن را احیاء کند!
@ayeha313
نام: #مرضیه_دباغ( مادربزرگ انقلاب)
تاریخ تولد: ۱۲ ژوئن ۱۹۳۹، همدان
فوت: ۱۷ نوامبر ۲۰۱۶، بیمارستان خاتم الانبیا (ص)، تهران
همسر: محمد حسن دباغ
فرزند: رضوانه میرزا دباغ
حزب: جمعیت زنان جمهوری اسلامی ایران
والدین: علی پاشا حدیدچی، فاطمه احمدی
مرضیه حدیدچی در سال 1318 در همدان و در خانواده ای مذهبی متولد شد. او تحصیلاتش را از مکتب خانه آغاز کرد، و قرآن و نهج البلاغه را از پدرش آموخت.
وی در سال 1333 با آقای محمدحسن دباغ ازدواج کرد، حاصل ازدواج آنان 8 فرزند است. این ازدواج تحولاتی عمیق در زندگی او پدید آورد. پس از ازدواج در روزهای نخست به همراه همسر راهی تهران شد، و تحصیلات دینی اش را تا سطح (شرح لمعه) در تهران ادامه داد، او شاگرد اساتیدی چون مرحوم حاج آقا کمال مرتضوی، حاج شیخ علی خوانساری، شهید آیت الله محمدرضا سعیدی و نیز شهید سیدمجتبی صالحی خوانساری بود.
مرحومه حدیدچی همزمان با تحصیل به فعالیت های سیاسی نیز می پرداخت، او با پخش اعلامیه ها در سال 1340-1341 فعالیت هایش را آغاز کرد و پس از آن با ورود به تشکیلاتی تحت رهبری شهید سعیدی فعالیت هایش را تشدید کرد، او در این دوران با دانشجویان مبارز در دانشگاه های تهران، شهید بهشتی، صنعتی شریف و علم و صنعت نیز در تعامل و همکاری بود.
وی در سال 1349 بعد از به شهادت رسیدن آیت الله سعیدی بار دیگر مبارزاتش علیه رژیم شاه را شدت بخشید، و سرانجام در سال 1352 توسط ساواک دستگیر شد. او شدیدترین شکنجه ها در کمیته مشترک به همراه دخترش تحمل کرد و به سختی بیمار شد، تا جایی که امیدی به زنده ماندش نبود و از زندان آزاد شد، اما دخترش رضوانه در زندان ماند.
پس از آزادی تحت عمل جراحی قرار گرفت و از مرگ نجات یافت، و بعد از گذشت چند ماه دوباره دستگیر شد، او در سال 1353 از کشور خارج شد و تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی فعالیت های مبارزاتی اش را در هجرت ادامه داد.
او مدتی در لبنان و سوریه زیرنظر محمد منتظری و امام موسی صدر آموزش های چریکی دید و در این زمینه همراهی و فعالیت می کرد. و برای انجام ماموریت به کشورهای اروپایی از جمله فرانسه و انگلیس رفت و آمد داشت. مدتی در لندن به عنوان نظافتچی در یک هتل فعالیت و در اعتراضات ایرانیان مقیم آنجا شرکت داشت. در فرانسه نیز به جمع یاران امام د نوفل لوشاتو پیوست و وظیفه حفاظت از امام خمینی (ره) و انجام امورات بیت ایشان را برعهده داشت. خانم حدیدچی خارج از ایران با اسامی و عناوین خواهر دباغ، خواهر زینت احمدی نیلی و خواهر طاهری شناخته می شد.
خانم دباغ بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران بازگشت، و مسئولیت هایی همچون فرماندهی سپاه همدان و بسیج خواهران را برعهده گرفت، او نخستین فرمانده زن سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در غرب کشور است. از مهم ترین اقدامات وی در این دوره می توان به مهار حرکت های نظامی و تروریستی مجاهدین، حزب دموکرات کردستان و حزب کومله اشاره کرد. در سال 1367، نیز در به همراه ایت الله جوادی آملی و محمدجوادلاریجانی پیام امام خمینی (ره) پیام امام را به گورباپف رساندند.
او در سه دوره اول، دوم و سوم مجلس شورای اسلامی نماینده مردم تهران و همدان بود، وی همچنین در دانشگاه علم و صنعت و مدرسه عالی شهید مطهری به تدریس می پرداخت و قائم مقام جمعیت زنان جمهوری اسلامی بود.
دباغ از مسافرکشی خود در سالهای گذشته برای حل مشکلات اقتصادی چند خانواده گفتهاست. او در دیدار معاون زنان و خانواده ریاست جمهوری، با اعلام این مسئله اضافه کرد:
«در دوره دوم نمایندگی مجلس برای حل مشکلات اقتصادی چند خانواده، هر ماه مبلغی به آنها کمک میکردم. وقتی دوره نمایندگی ام به پایان رسید، دیگر پولی نداشتم به آنها کمک کنم. شبها وقتی که بچهها و همسرم میخوابیدند، با ماشین به فرودگاه یا میدان آزادی میرفتم و مسافرکشی میکردم. البته فقط افرادی که با خانواده بودند را سوار ماشین میکردم......
مرضیه دباغ صبح روز ۲۷ آبان ۱۳۹۵ پس از گذراندن دورهای بیماری در سن ۷۷ سالگی در بیمارستان خاتمالانبیاء تهراندرگذشت
و در روز جمعه ۲۸ آبان ۱۳۹۵ در صحن آرامگاه خمینی به خاک سپرده شد.
خاطرات مرضیه حدیدچی را محسن کاظمی گردآوری کرده و انتشارات سوره مهر در اسفند ۱۳۹۰ آن را در ۳۴۲ صفحه به چاپ رساندهاست.