🌹 #هر_دو_بدانیم "
از نقاط ضعف همسرتان محافظت کنید!"
🍃 هر آدمی حساسیتهایی دارد. به جا یا نابجا، با دلیل یا بدون دلیل! یکی از دماغش خوشش نمیآید، یکی حرف زدن در مورد خانوادهاش را دوست ندارد، یکی از تحصیلات پایینش خجالت زده است، یکی روی وزنش حساس است و
دیگری ترجیح میدهد بحث مادی نکند و...
👈 وظیفه ماست که مواظب حساسیتهای همسرمان باشیم، و نه تنها بحث در مورد آنتها را پیش نکشیم که حتی اگر در مهمانیها و بین دوستان و آشنایان حرفی در این مورد زده میشود، جریان بحث را عوض کنیم....
✅ سر این حساسیتها هیچ شوخی با هم نداریم. حق نداریم به بهانه «دارم شوخی می کنم!» دست بگذاریم روی حساسیتهای همسرمان...
ت
@ayeha313
⚫️در ظهر عاشورا چه گذشت...(قسمت سیزدهم)
⚫️السلام علی عباس ابن علی،قمر بنی هاشم
🌹حضرت اباالفضل علیه السلام سی و چهارسال با امام حسین علیه السلام زندگی کرد.
✨ از بس زیبا بود اورا قمر بنی هاشم مینامیدند، مردی قوی و شجاع و تنومند بود که وقتی بر اسبان تنومد هم سوار میشد پاهایش به زمین کشیده میشد.
🔴 قمر بنی هاشم در میدان جنگ
🌺حضرت ابوالفضل وقتی همه ی برادرانش را به جنگ فرستاد و به شهادت رسیدند به خدمت امام حسین علیه السلام آمد و و اجازه میدان خواست.
🌺امام علیه السلام فرمود: تو پرچمدار منی،اگر کشته شوی دیگر دشمن بر من چیره میشود...
🌸ابوالفضل علیه السلام عرض کرد: برادر سینه ام تنگ شده و از زندگی سیر شده ام.
✨امام فرمود: پس قدری آب برای این کودکان که صدای العطششان بلند شده است بیاور.
🌹سقای کربلا مشک بدوش انداخت و سوار اسب شد و مقابل صف دشمن ایستاد و بعد از نصیحت آنها گفت: این حسین پسر رسول خداست که با او جنگیدید و اهل بیت و یارانش را کشتید .
لااقل زنان و فرزندانشان را اب دهید که دلهای آنان از تشنگی میسوزد.
🔥شمر ملعون صدا زد:
پسر ابوتراب اگر تمام دنیا آب باشد و در اختیار ما،قطره ای از آن را به شما نمیدهیم مگر اینکه بیعت یزید را بپذیرید.
✨قمر بنی هاشم از انها مأیوس شد سپس بعد از کسب اجازه از برادر وارد شریعه فرات شد و و تمام نگهبانان آنجا را دور کرد.
💥 مشک را پر از آب کرد و تا خواست کفی از آب بنوشد یاد تشنگی لبهای خشک اباعبدالله افتاد و آب را خالی کرد. سپس از شریعه خارج شد نگهبانان اطرافش را گرفتند...
🔴شهادت حضرت عباس علیه السلام
⚡️سپاهیان که تحمل ضرب شصت اورا نداشتند از جلوی راهش پراکنده میشدند تا اینکه زید ابن ورقا از پشت درخت دست راست قمر بنی هاشم را قطع کرد و بعد حکیم بن طفیلی دست چپش را...
🌺 حضرت عباس سریع مشک را به دندان گرفت و خواست سریع حرکت کند تا آب را به لب تشنگان حرم برساند که ناگهان تیری بر مشک آب اصابت کرد و آب روی زمین ریخت...
🌷 در این لحظه دیگر حضرت اباالفضل ناامید شد و متحیر وسط میدان مانده بود که دشمن به چشمانش تیر زد و با عمود آهنین بر فرق مبارک کوبید چنان که از اسب بر روی زمین افتاد و فریاد زد: برادر مرا دریاب...
🌺 امام حسین علیه السلام خود را به نعش برادر رسید و اورا دست بریده و چهره مجروح و شکسته و چشمان تیر خورده یافت.
✨امام با کمر خمیده کنار نعش برادر ایستاد و چون قدرت ایستادن نداشت در کنارش بر روی زمین نشست و شروع به گریه کرد تا اباالفضل علیه السلام جان به جان افرین تسلیم کرد.
🌾آنگاه فرمود: الان کمرم شکست و چاره ام از هم گسست...
🌹سپس حسین علیه السلام که نمیتوانست عباس را به خیمه شهدا ببرد با چشمانی اشکبار به سوی خیمه ها برگشت . سکینه به استقبال پدر آمد و پرسید: عمویم چه شد؟
امام فرمود: شهید گردید...
✍ادامه دارد..
📗ابصارالعین ص29
📕کامل 394
📒نفس المهموم ص348
📘حیات الحسین 274/3
@ayeha313
#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان
لحظه ها را متوسل بـه دعاییم بیا
سالیانی است که دلتنگ شماییم بیا
آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد
نه که ما، فاطمه هم چشم بـه راهت دارد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
@ayeha313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل من را
خدایی کن رقیه
مراهم
کربلایی کن رقیه
بحـق نام زیبای عـمویت
برای من
دعایی کن رقیه
شهادت حضرت رقیه (س)
پیشگاه مقدس وملکوتی
امام زمان (عج)
وشیعیان تسلیت باد 🏴
@ayeha313
⚫️ماجرای نبش قبر حضرت رقيّه علیهاالسلام در سال 1242 ه ق
🔸 ملا محمدهاشم خراسانی (ره) حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آبگرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه سلام الله علیها را در سال ۱۲۸۰ هجری نقل میکند :
🔸 جناب آقا سيّد ابراهيم دمشقي كه نَسَبش به سيّد مرتضي علمالهدي منتهي ميشد بعد از نبش قبر حضرت رقیه علیها السلام ، مدام از شدت گریه و غصه غش میکرد. چون به هوش میآمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف میکرد
🔸می گفت بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی (چادر یا لباس سیاه) پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم بر میخواست.
🔸 حکایت :
دختر ایشان خواب دید حضرت فرمودند به پدرت بگو قبر من را آب گرفته
توجه ای به خواب دختر کوچک نکرد
شب دیگری دختر دوم خواب دید که حضرت فرمودند به پدرت بگو قبر من را آب گرفته
توجه آی نکرد شب سوم دختر سوم خواب دید اعتنا نکرد تا خودش خواب دید
قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علما شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند.
🔸والي به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّي امر كرد كه غسل كنند و لباسهاي پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودي حرم مطهّر باز شد ، همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند ، پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند.
صلحاء و بزرگان از شيعه و سنّي در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچ كس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد، و چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم.
🔸حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند .
ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلامالله عليها، ميان لحد و كفن صحيح و سالم است اما آب زيادي ميان لحد جمع شده است.
سيّدابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالاي سر را برداشت ديدند
سيّد افتاد . زير بغلش را گرفتند ،
هي ميگفت: «اي واي بر من.. واي بر من..
به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده
ولي اکنون فهميدم دروغ بوده ، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده . من بدن را منتقل نميكنم ، ميترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم.
سيّد بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد و بر روي زانوي خود نهاد و سه روز بدين گونه بالاي زانو خود نگه داشت و گريه ميكرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.
وقت نماز كه مي شد سيّد بدن حضرت را بالاي جايي پاكيزه ميگذاشت. پس از فراغ از نماز برميداشت و بر زانو مينهاد، تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد.
و از معجزه آن حضرت اين كه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسري به او عطا فرمايد.
دعاي سيّد به اجابت رسيد و در سن پيري خداوند پسري به او لطف فرمود که نام او را "سيّد مصطفي" گذاشت.
آنگاه والي واقعه را به سلطان عبدالحميد عثماني نوشت ؛ او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه علیهم
صلوات الله را به سيد ابراهيم واگذار کرد.
🔸اين قضيه در سال 1242 هجري قمری رخ داده و در کتاب «معالي» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است:
🔹«فَنزلَ في قبرها و وَضع عليها ثوباً لفَّها فيه و أخْرجها، فإذا هي بنتٌ صغيرةٌ دُونَ البُلوغِ و كانَ متْنُها مجروحةً مِنْ كثرةِ الضَّرب»
🔹 « آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه اي بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكي بود و پشت شريفش از زيادي ضربات مجروح بود.»
🔸پس از درگذشت سيّد ابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّد مصطفي و بعد از او به فرزندش سيّد عبّاس رسيد . فرزندان سيّد ابراهيم دمشقي معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه هستند.
🔸منابع روایت؛
منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸.
اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦.
مقتل جامع مقدم، جلد ۲، صفحه ۲۰۸.
تراجم اعلام النساء، جلد ۲، صفحه ۱۰۳
تفاسیر قرانی همراه با احادیث وپند نامه های نهج البلاغه وصحیفه سجادیه در
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🏴 مجموعه قرآنی «احسن الحدیث»🏴
@ayeha313