eitaa logo
«آیه‌جان»
430 دنبال‌کننده
111 عکس
76 ویدیو
9 فایل
🔹مجله قرآنی آیه‌جان ❤️ 🔹اینجا دربارهٔ آیه‌های امیدبخش خدا می‌خوانید و می‌شنوید. 🔹 آیه‌جان در سایر شبکه‌های اجتماعی: https://yek.link/Ayehjaan
مشاهده در ایتا
دانلود
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: از فقر، مجوّز نادیده گرفتن حق حیات برای نیست. یک سنت نادرست در بود که به دلیل ترس از فقر و فلاکت یا به چپاول و غارت بردن دختران مرسوم بود. در دنیای امروزی هم با اقدام به به این گناه بزرگ دامن می‌زنند و حتی در جوامع بسیار پیشرفته امری عادی شده است. خداوند در این آیه از «خشیة املاق» تعبیر ظریفی به نفی این تصور غلط و شیطانی دارد که اگر امنیت روانی و ایمان در فرد نباشد، اين ترس او را به اين خيانت بزرگ تشويق مى‌كند. انسان اگر به «نحن نرزقهم» ایمان داشته باشد و به خدایی که از و هم مهربان‌تر است سوءظن نبرد، هیچگاه به این گناه کبیره مرتکب نمی‌شود «خطأ کبیرا»؛ چرا که روزی همه دست اوست. چه بسا روزی او هم در سایه‌ی همین فرزندی باشد که قصد کرده‌ سقط کند و از دیدن دنیا محرومش کند. «نحن نرزقهم و ایاهم» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«آن را که حساب پاک است، از محاسبه چه باک است» ✍ نویسنده: او تمام و خود را برای خدا خالص کرده و احتمال هیچ ضرری را در زندگی نمی‌دهد که به خاطر آن و به دلش راه پیدا کند یا از نداشتن آن اندوهگین شود؛ زیرا ترس از دست دادن زمانی رخ می‌دهد که انسان خود را مالک آن چیز بداند. مؤمنِ خدا که در آیه‌ی ۶۲ از آن به اولیاءالله یاد شده، چون یقین دارد که مالک و محقّ هیچ‌چیز در دنیا نیست و همه‌ی هستی در دست خداست، پس برای از دست دادنش ترسی ندارد. نه در این و نه در . او روح ندارد و میان خود و خدایش حائل و حجابی نمی‌بیند و آنچه می‌بیند با چشم دل است. نور و و عمل پاک می‌بیند. برای همین است که پيامبر اكرم(ص) در مورد این بندگان فرموده: «اولياى خدا سكوتشان ذكر است، نگاهشان عبرت، سخنشان حكمت و حركتشان در جامعه، مايه‌ى بركت است.» اولیاء الله، به دنیا که سرایی زودگذر است دل نمی‌بندند. حتی ملاک و معیار دوستی و دشمنی را  فقط خدا و در راه خدا می‌دانند. زان بیاورد اولیا را بر زمین تا کندشان رحمه‌للعالمین مسجدی کان اندرون اولیاست سجده‌گاه جمله است، آن‌جا خداست هرکه خواهد همنشینی خدا تا نشیند در حضور اولیا «مولانا» 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
«دوستانِ خدا نمی‌ترسند» ✍ نویسنده: 🔗 شناسه‌ی ایتا: @salehi_raheleh ✏️ گرافیک: روزهای بعد از او سخت می‌گذشت. دور از خانواده در شهری غریب، تنهایی سوگواری می‌کردم. از همه چیز می‌ترسیدم. از خوابیدن واهمه داشتم، مبادا بیدار شوم و خبری تلخ بشنوم. جرئت نداشتم گوشی‌ام را بی‌صدا کنم یا لحظه‌ای آن را از خودم دور، مبادا برایم زنگ بزنند و جواب ندهم. اگر کسی دوبار پشت سر هم تماس می‌گرفت، ضربان قلبم سر به فلک می‌گذاشت از هول‌وهراس اینکه نکند اتفاقی افتاده باشد؟ دلم که می‌گرفت، خوف بَرَم می‌داشت که نکند خبری هست که دلم گرفته؟ کافی بود بخواهم برای کسی زنگ بزنم اما همان لحظه نتوانم؛ چنان ذهنم را مسموم می‌کرد که بالاخره باران اسیدی‌اش چشم‌هایم را می‌سوزاند. حجم عظیمی از شبیه به ابری سیاه، قلبم را تاریک کرده بود. اولین دفعه بود که زخم از دست دادن عزیز، قلبم را خراش می‌داد. زمانی که فهمیدم از زندان دنیا رها شده، یک‌شنبه‌ صبحی پاییزی بود. جمعه‌ی قبل از آن، قرار بود به او تلفن کنم و احوالش را بپرسم، اما انداختم برای شنبه. شنبه بی‌جهت دلم گرفته بود و گریه می‌کردم. فکر کردم اگر با این صدای خش‌دار با او حرف بزنم که نگران می‌شود، بگذار برای یک‌شنبه. یک‌شنبه آمد، اما او دیگر نبود. وقتی عالم و آدم برایم زنگ زدند تا بگویند کوهِ صبرِ خانواده از زمین پا جدا کرده، تلفن همراهم روی حالت سکوت قرار داشت. موقعی که سراغ گوشی آمدم، سیل تماس‌های بی‌پاسخ مرا در خودش غرق کرد. در کم‌تر از ده دقیقه نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌ام با من تماس گرفته بودند و این نمی‌توانست اتفاقی باشد. حتما خبری شده بود. خبر کوتاه بود: «راحله باباجون ابوالقاسم به رحمت خدا رفت!» باباجون ابوالقاسم برای من فقط یک پدربزرگ نبود، یک تکه از قلبم بود. با رفتنش احساس کردم چیزی از قلبم کَنده شده. خاطراتی که از او داشتم آن‌قدر نزدیک بودند و بی‌شمار، آن‌قدر عجین شده با گوشت و پوستم، که نمی‌توانستم باور کنم دیگر نباشند. نمی‌توانستم تصور کنم بدون او قرار است چطور ادامه پیدا کند. چگونه می‌شود بیاید، اما به خانه‌ی او نرویم؟ چطور می‌شود سال تحویل شود اما از دستان او نگیریم؟ چگونه به خانه‌اش برویم اما او با لبخند مهربانش به استقبال‌مان نیاید؟ اصلا می‌شود از بازار امام خمینی گذر کنیم اما از جلوی مغازه‌ی او رد نشویم، سلامش نکنیم و پیشانی آفتاب سوخته‌اش را نبوسیم؟ می‌شود خانه‌اش ده شب رخت سیاه به تن کند، ما پروانه‌وار گرد میزبان و میهمانان بگردیم و او آخر هر شب ما را نبوسد، تشکر نکند آن‌قدر که شرمنده شویم، و تند و تند برای سلامتی‌مان صلوات نفرستد؟ می‌شود قلب‌مان غصه‌دار شود، اما او حواسش نباشد و نپرسد «بابا چی شده؟ نبینم ناراحت باشی!» یعنی واقعا قرار است از این به بعد به جای زنگ زدن به او، برایش فاتحه بفرستیم؟ قرار است به جای بغل کردنش، سنگ سفید مزارش را لمس کنیم؟ دلمان که تنگ شد باید چه کار کنیم؟ به عکسش نگاه کنیم و اشک بریزیم؟ خدایا من آمادگی رفتنش را نداشتم. باباجون همیشه سلامت و پرانرژی بود، محکم و امیدوار. چطور می‌شود همچین کسی رفته باشد؟ ناگهانی، ایستاده، آرام. و ، سایه‌های سردی بودند که داشتند منجمدم می‌کردند. یادم هست قبل از آن ماجرا دوست داشتم با خدا دوست شوم. به خودم می‌گفتم باید نظر خدا را جلب کنی، باید لبخند رضایت او را به دست آوری، باید مهر تایید کارهایت از طرف باشد نه خواهش‌های دل خودت. اما در مقابل امتحان دشوارش، چنان وا داده‌ بودم که شعارهایم از خاطرم رفته بودند. فکر می‌کردم حقم است پشت‌پا به همه چیز بزنم از این غم، که خوف داشته باشم از این دنیای بی‌دروپیکر. وقتی اتفاقی با آیه‌ی 62 روبه‌رو شدم، حال دونده‌ای را داشتم که باسرعت مشغول دویدن بوده، اما به او می‌گویند جاده را اشتباه آمده! ماتم برده بود. آیه می‌گفت: أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ بدانید که دوستان خدا، نه ترسی بر آنان غلبه می‌کند و نه غصه می‌خورند. من با زنجیرهای سنگین ترس و غم‌ به پاهایم، داشتم نفس‌زنان به سمت کدام ناکجاآباد می‌دویدم؟ دست دوستی‌ام به سمت خدا بلند شده بود یا دشمن قسم‌خورده‌ام؟ نور کلامش که تابید؛ روشن کرد تاریکی خودساخته‌ام را، آب کرد یخ‌های آلوده‌ی ترس و غمم را، ورد زبانم کرد شُکر کردنش را... 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
‌ ✍ نویسنده: به غم‌هایی که در به شما می‌رسد دقت کرده‌اید؟ بعضی از آن‌ها را خداوند برای و استقامت بنده‌هایش می‌فرستد. گاهی هم غمی به انسان می‌رسد که به اتفاقاتی که در زندگی داشته‌ و همه را حزن و می‌پنداشته‌ توجهی نکند. شاید باید قدر داشته‌هایمان را بیشتر بدانیم. اما بعضی غم‌ها در نتیجه‌ی اعمال خودمان است. کار اشتباهی مرتکب می‌شویم و در نتیجه، غمی به ما می‌رسد. مثل غمی که به اصحاب پیامبر(ص) در رسید. حب دنیا و از جان و مال، باعث شد که میانه‌ی جنگ، پیامبر را رها کنند و فرار را بر قرار و یاری پیامبر خدا ترجیح دهند و به هیچکس توجهی نکنند. «اذ تصعدون و لا تلوون» ولی پیامبر(ص) در صحنه ماندند و جنگ‌گریخته‌ها را فراخواندند «والرسول یدعوکم فی اخراکم». خداوند غم این طایفه‌ را به غم پشیمانی و حسرت تبدیل کرد «غم بغم» تا پاداش‌شان داده باشد و آنها را از اندوهی که خودش نمی‌پسندد محافظت کند« لکیلا تأسوا علی ما فاتکم» و در آخر، آرامش و سکونی را هم بر آنها نازل کرد. انسان‌ها در روزهای خوشی و به یکدیگر نیازی ندارند، بلکه این سختی‌هاست که ور دیگر آدم‌ها را به‌هم نشان می‌دهد. دوستان واقعی باید در روزهای غم و سختی کنار هم باشند. و فرقی نمی‌کند. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan
«آیه‌جان»
✍ نویسنده: آیا تاکنون داستان مهمان‌های ناخوانده‌ی را شنیده‌اید؟ همان‌ فرشتگانی که روزی بر ابراهیم(ع) وارد شدند و حامل دو خبر بودند. ابراهيم به شیوه‌ی يک ميزبان بزرگوار، از آنها پذيرایی کرد و غذای مناسبی فراهم کرد؛ اما هنگامی كه سفره‌ی غذا پهن شد ميهمان‌ها دست به غذا نزدند. ابراهیم وحشت كرد و با صراحت به آنان گفت ما از شما هراس داریم. (قال انا منكم وجلون). البته اين به خاطر سنتی بود كه هر گاه كسی نان و نمک كسی را بخورد، مدیون او می‌شود و به او آسیبی نمی‌زند. اما فرشتگان قبل از اینکه ترس بیشتری به ابراهیم و همسرش وارد کنند، خودشان را معرفی کردند؛ هم بشارت فرزندی دانا به نام را به آنها دادند (بغلام علیم) و هم از هلاکت خبر دادند. هم نمایان شد و هم . خدایی که قدرت و رحمتش بر پیرزنی نمایان می‌شود و از او فرزندی به‌دنیا می‌آورد، می‌تواند در آنی، قومی را به جفایشان به هلاکت برساند. به دنبال آن، فرشتگان برای تاكيد بیشتر -به گمان اينكه مبادا يأس و بر ابراهيم غلبه كرده‌ باشد- گفتند از مأیوسان نباش. «فلا تكن من القانطين ». ولی ابراهيم اين فكر را از آنها دور ساخت كه يأس و نومیدی از به‌دور است و تنها تعجبش ‍روی حساب عوامل طبیعی است. بنابراین گفت: چه کسی از رحمت پروردگارش مأیوس می‌شود جز گمراهان؟! «قال و من يقنط من رحمة ربه الاالضالون» مسئله‌ی مهم دیگری که در این آیه به آن چشم می‌آید، دو صفت بارز حضرت ساره است. یکی اینکه اشاره به آمادگی و ایستادن او برای پذیرایی از مهمانان می‌کند. «و امرأته قائمة» از طرف دیگر، ساره به درجه‌ای از ایمان و توحید و معرفت رسیده‌بود که هم‌کلام با فرشتگان می‌شود و جزء معدود بانوانی قرار می‌گیرد که با عنوان «محدثه» از آنان یاد می‌شود. و بدین‌گونه است که جزء اهل بیت ابراهیم خلیل‌الله قرار می‌گیرد و مشمول رحمت و برکات الهی می‌گردد. 🌺 آیه‌جان: آیه‌هایی که به جان نشسته‌اند. @ayehjaan