eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
23.5هزار ویدیو
681 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤🍃 🍃 [• •] 🎯| سلسله جلسات تحلیلے 🇮🇷 🎙| سخنران: رجبعلی بازیاد 🌀| موضوع: ➖ جایگاه بسیج در تحقق بیانیه گام دوم انقلاب 🖇 1⃣2⃣1⃣ 🔸️جهت دریافت پاسخ پرسش‌ها و شبهات بصیرتی دوستان خود، آنان را به کانال دعوت کنید💡 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 🖼 🛑 در میدان عمل 🍃🌀🍃 💠 امام خامنه ای(حفظه‌الله): 🔻ما بسیج را از اوّل تا امروز در میدانِ عمل دیده‌ایم؛ در عرصه‌های مختلف امّا همه عمل. [۶ آذر۹۳] 🖇 🖇 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌠🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 📊 🔴 الزامات در فضای مجازی 🔻جبهه شناسی: شناسایی خطوط اصلی و محل منازعه جریان انقلاب با غیریت 🔻مساله شناسی: واکاوی و تبیین مسائل موجود در جهت پیشبرد اهداف 🔻اولویت شناسی: انتخاب موضوعات با توجه به عمق و تأثیر 🔻زمان شناسی: توجه به مقتضیات و شرایط و اوضاع و احوال زمانه 🔻سطحی گرایی: تنفر و شخصیت زدایی را کنار گذاشتن 🔻دفاع از انقلاب بدون تابلو، یعنی عدم آمادگی پرداخت هزینه و عدم پذیرش مسئولیت سخن خویش 🔻شاخص بودن اصول انقلاب اسلامی: انقلاب اسلامی روندها، اصول، آرمان‌ها و جهت‌گیری‌هایی دارد که روشن است و باید در این تراز ظهور و بروز مجازی داشت. 🔻نکشاندن جنگ به درون خانه: درک تفاوت بین منتقد، مخالف و معاند و شناخت هزینه‌ها و دستاورد‌های جذب و دفع در جامعه 🖇 ◀️ نشر حداکثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
25.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قرآن کریم استاد معتز آقایی حدود۳۰دقیقه دور بیست ویکم وسلامتی امام خامنه ای مدظله العالی ورفع مشکلات مسلمین https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽🍃👌دعای عهد .... این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🔰برای حفظ سلامتی، این دعا را هر صبح و شب بخوانید: 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🌼اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي دِرْعِكَ الْحَصِينَةِ الَّتِي تَجْعَلُ فِيهَا مَنْ تُرِيدُ. (سه ‌مرتبه)🌼 🍃🌛خداوندا، مرا در زره نگهدارنده و قوی خود _ که هر کس را بخواهی در آن قرار می‌دهی _ قرار بده!🌜🍃 🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ🌸 🔰بهجت‌الدعاء، ص ٣۴٧ ( مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد توصیه حضرت قدس‌سره) https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار👇👇👇 @aynaammar_gam2 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ ✅ ختم در ۱۹۲ روز 🌷تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و دهم (۱۴۰۰/۸/۳۰) 🔻خطبه ۱۹۷ تا خطبه ۱۹۶
🌹سهم : از خطبه ۱۹۷ تا خطبه ۱۹۶ ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : این سخنرانی در شهر کوفه در دوران زمامداران آن حضرت ایراد شد. 1⃣ فضائل امیرالمؤمنین (علیه السلام) 🔻اصحاب و ياران حضرت محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) كه حافظان اسرار او می باشند، می دانند كه من حتی برای يك لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم. بلكه با جان خود پيامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را ياری كردم، در جاهایی كه شجاعان قدمهايشان می لرزيد و فرار می كردند، آن دليری و مردانگی را خدا به من عطا فرمود. 2⃣ در سوگ پيامبر رسول خدا(صلی الله علیه و آله وسلم) 🔻رسول خدا در حالی كه سرش بر روی سينه ام بود قبض روح گرديد و جان او در كف من روان شد و آن را بر چهره خويش كشيدم. متصدّی غسل پيامبر (صلی الله علیه و آله وسلم) من بودم و فرشتگان مرا ياری می كردند، گويا در و ديوار خانه فرياد می زد. گروهی از فرشتگان فرود می آمدند و گروهی ديگر به آسمان پرواز می كردند. گوش من از صدای آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز می خواندند پر بود، تا آنگاه كه او را در حجره اش دفن كرديم. چه كسی با آن حضرت در زندگی و لحظات مرگ از من سزاوارتر است؟ پس مردم با دل بينا حركت كنيد و نيّت خويش را در جهاد با دشمن راست بداريد، سوگند بخدایی كه جز او خدایی نيست، من بر جادّه حق می روم و دشمنان من بر پرتگاه باطلند، می گويم آنچه را می شنويد و برای خود و شما از خدا طلب آمرزش دارم. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄ 📜 : بعثت پيامبر و تحقير دنيا 🔹هشدار از غفلت زدگی 🔻خداوند هنگامی پيامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) را مبعوث فرمود كه نه نشانه ای از دين الهی برپا و نه چراغ هدايتی روشن و نه راه حقی آشكار بود. ای بندگان خدا! شما را به ترس از خدا سفارش می كنم و از دنياپرستی شما را می ترسانم، زيرا دنيا خانه ای ناپايدار و جايگاه سختی و مشكلات است. ساكنان دنيا در حال كوچ كردن و اقامت گزيدگانش به جدایی محكومند، مردم را چنان می تكاند كه باد سخت كشتی را در دل درياها می لرزاند، برخی از آنان در دل آب مرده و برخی ديگر بر روی امواج جان سالم به در برده و بادها با وزيدن آنها را به اين سو و آن سو می كشاند و هر جا كه خواهد می برد، پس آن را كه در آب می ميرد نمی توان گرفت و آن را كه رهاشده، به سوی مرگ می رود. ای بندگان خدا ! هم اكنون عمل كنيد كه زبانها آزاد و بدنها سالم و اعضا و جوارح آماده اند و راه بازگشت فراهم و فرصت زياد است، پيش از آنكه وقت از دست برود و مرگ فرا رسد، پس فرود آمدن مرگ را حتمی بشماريد و در انتظار آمدنش بسر نبريد. ┄┄┅┅✿❀🍃🌼🍃❀✿┅┅┄┄
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(86).mp3
4.29M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷 تقدیم به ارواح پاک و مطهر همه شهدا از صدر اسلام تا کنون 🔷 سهم روز صد و دهم : ختم نهج البلاغه، خطبه ۱۹۷ تا خطبه ۱۹۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمانی از عاشقانه های شهدا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• خرما ها رو توی ظرف چیدم و به آنالی دادم که ببره برای پذیرایی از مهمان ها . صدای شیون و زاری خانوم ها توی حیاط به قدری بلند بود که سرسام گرفته بودم . لیوان آب قند رو توی دستم گرفتم و کنار آیه نشستم . - بیا گلی یکم از این بخور . با دستش لیوان رو پس زد و با بی قراری گفت : + همیشه بهم می گفت میخوام مراسم عروسیم رو مشهد بگیرم ، می گفت تا داداشت ازدواج کنه بعدش من و تو توی یه روز مراسممون رو میگیرم . یه روزی دور از چشم آقا مرتضی باهم رفتیم دیدن لباس عروس ها ، اینقدر ذوق کرد که نگو ... قطرات اشکم خیلی آروم و بی صدا شروع کردن به باریدن . به آیه ای که هر ثانیه بی قرار تر از قبل میشد چشم دوختم . با صدای خیلی بلندی فریاد زد : + راحیل می دونی این ته نامردیه که بی خداحافظی رفتی ؟! دستاش رو ، روی صورتش کوبید که دستاش رو گرفتم و مانعش شدم . کوثر با دیدنمون ظرف های خرما رو رها کرد و به سمتمون اومد . با وجود اینکه دستاش رو گرفته بودم اما داد میزد و اشک می ریخت . + راحیل بگو دروغه ! بگو نرفتی ! بگو هنوز هستی . بگو دوباره بهم زنگ میزنی ، دوباره باهم میریم دیدن لباس عروس ها . راحیلم بلند شو ، چرا رفیقت رو بی رفیق کردی ؟ چرا رفتی چرا راحیل ! تو فرشته بودی ، مگه فرشته ها جاشون روی زمینه ، نه نیست ، توآسمونی بودی . با گفتن این حرف هاش انگار هیزم در آتشی که در درونم بر پا شده بود انداخت . دستاش رو رها کردم و به دیوار تکیه دادم ، مژده همون طور که توی سر و صورت خودش میزد وارد هال شد و به سمت آیه رفت ... آیه با دیدن مژده انگار بنزین روی آتیشش ریختن و اون هم شروع کرد به خودزنی این وسط تنها کسی که مانع این کارشون بود کوثر بود ، من توان بلند شدن نداشتم و بدنم مدام میلرزید . آنالی دستپاچه اومد داخل و ظرف خرماها رو اُپن گذاشت . + مروا آق ... ا مرتضی ... دستی به روسریم کشیدم و بلند شدم . - آقا مرتضی چی ؟! + حالش خیلی خرابه . نگاه بی روحم رو بهش دوختم و به سمت یخچال رفتم ، ظرف در بسته ای که پر از قرص بود رو باز کردم و قرصی بیرون آوردم . لیوان آبی هم ریختم و به دست آنالی دادم . - بیا این ها رو بهش بده . یکی بهش بدی ها ‌! نگاهی غم انگیز به آیه و مژده انداخت و از هال بیرون رفت . دستی به شقیقه ام کشیدم و کنار آیه نشستم . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• هنوز چند دقیقه ای از رفتن آنالی نگذشته بود که در هال با شتاب باز شد و آنالی با چشمایی گریون وارد شد . چادرش رو سرش کرد و خواست کیفش رو برداره که بلند شدم و به سمتش رفتم . - چی شده ؟! در حالی که هق هق می کرد کیفش رو برداشت . + دیگه یک دقیقه هم اینجا نمی مونم . با عصبانیت کیف رو از دستش گرفتم و با دستم به بازوش زدم . به آیه اینا اشاره کردم و با چشم و ابرو گفتم که اینجا جای صحبت کردن نیست و با هم به سمت گلخونه رفتیم . - خب بگو چی شده ؟‌ دستی به چشماش کشید و گفت ‌: + آ ... آب براش بردم ، اول آب رو از دستم گرفت اما وقتی فهمید منم بدون اینکه آب بخوره ، لیوان رو پرتاب کرد که صد تیکه شد . دوباره خواست گریه کنه که کلافه گفتم : - به خدا سرم خیلی درد میکنه آنالی . گریه نکن ، حرف رو بزن . + ب ... باشه میگم . لیوان رو شکوند و گفت که اون روز توی کافه که دستم رو به دستش زدم ، ظهرش اومده بود خونه و راحیل خانوم دلیل عصبانیتش رو پرسیده بود آقا مرتضی هم همه چیز رو براش توضیح داده، راحیل خانوم هم خیلی ناراحت شده بود . به اینجای حرفش که رسید با گریه گفت : + گ ... گفت که دیگه نمی خواد من رو ببینه چون باعث شدم راحیل خانوم ناراحت بشه . گفت که برم گم بشم . کلافه نفسی کشیدم و با دستم به دیوار کوبیدم . - آنالی تو دیوانه شدی ‌‌‌؟! واقعا برای این حرف آقا مرتضی میخوای بری ؟ میخوای من رو دست تنها بزاری و بری ؟ بابا مگه وضعیتشون رو نمی بینی ، دو تا جوون از دست دادن ، دخترشون تازه عروس بوده ، پسره بیست سالش بوده ! مگه وضعیت آیه و مژده رو نمی بینی ؟! اینها داغدارن بفهم ، آنالی بفهم ! اگر چیزی بگن اصلا دست خودشون نیست ، هرچی میگن از روی عصبانیته ، حالشون خیلی بده آنالی ! یکم درک کن ، از این به بعد هم دور و ور آقا مرتضی نپلک خودم کارها رو انجام میدم . بیا برو پیش آیه اینا ‌، حواست بهشون باشه خودم خرما ها رو میبرم . چادرش رو از سرش در آورد و با چادر صورتش رو پاک کرد و به سمت آشپزخونه رفت . ظرف خرما ها رو برداشتم و از هال خارج شدم . توی حیاط اینقدر آدم نشسته بود که جا برای سوزن انداختن نبود ، نگاهم به سمت در حیاط رفت آقا مرتضی با موهایی پریشون و صورتی قرمز کنار در افتاده بود ، کاوه هم کنارش نشسته بود و دستاش رو گرفته بود که مبادا خودزنی کنه . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• قرص مسکنی توی دهنم انداختم و لیوان آب رو یک نفس بالا کشیدم . نگاهی به بهار کردم و قرآن رو از دستش گرفتم : - پاشو برو کمک مژده لباس هاش رو بپوشه من ماشین رو آماده می کنم . بدون هیچ حرفی بلند شد و به سمت اتاق مژده رفت ، دیشب برای اینکه مواظب حال مژده و آیه باشم خونه نرفتم و تا صبح کنارشون موندم . جنازه ها رو دیروز عصر بردن سردخونه بهشت زهرا و امروز صبح علی الطلوع مادر و خواهرای راحیل برای غسل با آقا مرتضی راهی غسالخونه شدن . قرار بود بعد از نماز ظهر عاشورا مراسم تشییع و تدفین رو برگزار کنند . با صدای آه و ناله‌ی ضعیفی که از مژده می اومد به سمتشون برگشتم ، توی این یک روز حسابی شکسته شده بود ، لب به آب و حتی غذا هم نمی زد . آیه رو هم سر صبحی کوثر و آقا امیر همراه خودشون بردند . به سمتشون رفتم و همراه بهار بازو های مژده رو گرفتم ، مژده رو صندلی عقب نشوندم که بهار هم برای احتیاط کنارش نشست . استارت زدم و به سمت بهشت زهرا حرکت کردم . در حالی که به سمت چپ می پیچیدم ، شماره مامان رو گرفتم . - الو ، کجایین ؟! + رفتیم دنبال بی بی یه نیم ساعت دیگه میایم سمت بهشت زهرا . - خیلی خب ، زودتر بیایین چون نمیخوان مراسم طولانی بشه و مردم معطل بشن . مامان باشه ای گفت و تلفن رو قطع کرد ، موبایلم رو ، روی صندلی انداختم و از توی آینه به مژده نگاه کردم ، مثل دیوونه ها با خودش صحبت می کرد و گاهی هم بلند بلند شروع می کرد به فریاد زدن . بهار که متوجه نگاه هام شد سری تکون داد که گفتم : - با فاطمه تماس گرفتی ؟! + آره گفت میاد . - خوبه . به بهشت زهرا رسیدیم ، گوشه ای ماشین رو پارک کردم و زودتر از بقیه از ماشین پیاده شدم . در سمت بهار رو باز کردم و با کمک بهار مژده رو از ماشین بیرون آوردیم . با دیدن افراد زیادی که اونجا بودند دوباره شروع کرد به گریه کردن ، از دیشب تا حالا گریه نکرده بود و فقط توی شک بود اما با دیدن جمعیتی که اونجا حضور داشتند دیگه متوجه شده بود که خواب نیست و باید تا یک ساعت دیگه راحیل رو توی قبر بزارند و با سنگ و خاک روش رو بپوشونند . راحیلی که از جنس فرشته ها بود ، هر لحظه که به یاد راهیان نور می افتادم چهره راحیل روبروی چشمام می اومد و بیشتر عذابم می داد . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• زیر بازو های مژده رو گرفتم و در حالی که اشک می ریختم سعی کردم از روی خاک ها بلندش کنم . از دور تابوت ها رو دیدم که بر دوش آقایون داشتند به سمت ما می اومدند با دیدن تابوت ها صدای شیون جمعیت بلند شد و مادر راحیل به سمت قبر ها رفت ، خودش رو توی یکی از قبر ها انداخت و در حالی که به سر و صورتش میزد با فریاد گفت : + اینجا من جا نمیشم ! بچه هام رو نزارید اینجا ‌، روشون خاک نریزید ! نفهمیدم کی بغض کردم و کی اشک هام روی گونه هام جاری شد . قسم به بی کسی ،آن امام سر جدا/لااله الا الله به سوز اَلعَطَش ، کودکان در خیمه ها/لااله الا الله به زینب و به رُباب،هم سه ساله هم سقّا/لااله الا الله به حقّ اصغر و هم،پیکر ارباً ارباً/لااله الا الله جمعیتی که اونجا بودند همگی با هم فریاد می زدند لا اله الا الله ... مژده در کسری از ثانیه دستش رو از دستم جدا کرد و به سمت قبر ها دوید و کنار یکیشون زانو زد و با دستش خاک ها رو ، روی سرش ریخت و راحیل رو صدا زد ، خواهرای راحیل با دیدن بی قراری مژده شروع کردند به جیغ زدن . تابوت ها رو، روی زمین گذاشتند و آقا مرتضی وارد یکی از قبر ها شد . جنازه ای رو همراه با یکی دیگه از آقایون بلند کردند که صدای جیغ خانوم ها بلند شد . آقا مرتضی شروع کرد به گریه کردن و شونه هاش شروع به لرزیدن کرد ، گریه هاش عجیب بدنم رو به لرزه می انداخت تا به حال ندیده بودم یه مرد اینجوری گریه کنه ، یه مرد غرور داره و همه فکر می کنند که دل مرد ها سنگه اما مرد ها توی همچین شرایطی خیلی بیشتر از خانم ها احساساتی هستند . جنازه ای که آقا مرتضی اون رو توی قبر گذاشت راحیل بود ، خیلی سخته که عشقت رو با دستای خودت خاک کنی . با کمک آراد آقا مرتضی از قبر خارج شد و در حالی که گریه می کرد سنگ بزرگی رو به مردی که در داخل قبر بود داد تا بر روی جنازه بزاره . لرز گرفتم ، به یاد اون روزی افتادم که بند کفن خودم رو باز می کنند و سمت راست صورتم رو ، روی خاک های قبر می زارند با فکر کردن به اون لحظه بیشتر از قبل هق هقم بلند شد . مرد مسنی با صدای خیلی بلندی شروع کرد به نوحه خوندن . من جوان بودم مکن گریه برایم مادرم . تو مکن گریه برایم ای عزیزم خواهرم . من جوان بودم پدر جان اشک از بهرم مریز . ای برادر جان تو پر کن جای من را ای عزیز . من جوان بودم رفیقان رفتم از بین شما . سوز عجیبی توی صداش بود و با کلمه به کلمه ای که می گفت صدای آه و ناله جمعیت بلند میشد. رفتم و گویم رفیقان حق نگهدار شما . من جوان بودم خداوند این چنین تقدیر کرد . حکمت این بود و اجل این چنین تقدیر کرد . آیه کوثر رو به عقب هل داد و به سمت قبر راحیل دوید ، دستای مژده رو گرفت و هر دوتاشون همزمان شروع کردند به خودزنی . مادر راحیل بالای قبر ها ایستاد و با لهجه لری که داشت تلخ گفت : + سی کَموتون بگیروُم ‌‌؟ سی کَموتون لالایی بخونُم ؟! مَمَدُم راحیلُم ... دستاش رو بلند کرد و با لهجه ای که داشت شروع کرد بلند بلند فریاد زدن و کسایی که متوجه میشدن چی میگه هق هق شون بلند شد . بین دو تا قبر نشست و شروع کرد به لالایی خوندن ... لالای لای لای عزیزوم لالای دار و ندارم خدا خیرش نده هر کی کرد ای درد و بارم لا لای شیرین زوونم خدا دردت و جونم و زندت ری نداشتم بل سر مردت بخونم لالای زندیم عذابه لالای کی چی ربابه لالای لای هر کی دی داغ بچش حونش خرابه لالای سهتم بلالوم لالای اشکهسه بالوم دلم خش بی تو ایمونی ایابی مرد مالوم لالای لای رودم هی په چه بلی بی سرم اوردی لالای لای لای عزیزم رهتی و نونی چه وم کردی بغضم ترکید و همراه با جمعیت شروع کردم به گریه کردن. ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 • https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
غافـــ🔥ــل ازمرگ نــمیدانم انسان هایی که با دیدن یــک مــو در غذایشان از خـــوردن دست می کشند .... چطـــور به خــوردن گوشت انسان های مــرده دیگر راضـی می شوند.‼️ ✅ﺭﻭﺯ ﻗﯿــﺎﻣـﺖ  ﻧﯿﮑـے ﻫﺎﯾمــان ﺭﺍ  ﺑـﻪ ﻣﺤﺒـــﻮﺏ ﺗﺮﯾـﻦ  ﻓـــــﺮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯿمــان  ﻧﺨـﻮﺍﻫیــــم ﺩﺍﺩ! .ﺍﻣــــﺎ ...▼▽▼▽ ﻣﺠﺒــﻮﺭ ﻣﯿﺸﻮیـم ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿـﮑﯽ ﻫﺎیمـان ﺭﺍ ﺑـﺪهیم ﮐﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻣﺘﻨﻔــﺮ ﺑﻮﺩیـم ﻭ ﻏﯿﺒﺘـــﺶ ﺭﺍ ﮐﺮﺩیم!!! 👥 حــــق النـــاس . . .🔥 اوج حمــــاقت است نه زرنـگے! زرنـگے بنـــــدگے خــداسـت...✔️ اللهم عجل الولیک الفرج❤️ ‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
شھیدحججۍ میـگفت✨ یھ‌وقتـایۍ‌دل‌ڪندن‌از یھ‌سـرےچیـزاۍِ"خـوب" باعـث‌میشه.... چیـزاۍِ"بهترے" بدسـت‌بیاریم... 🚶♀ بـراے‌ِرسیـدن به مھـدےِ‌زهـرا"عج" 😍 از‌چـۍ‌دل‌ڪندیم؟!💔🖐 بس نیست خوندن و رد شدن؟! نشر دادن و نفهمیدن؟ بابا یه دقیقه وایسا! عجله چی داری؟! پنج دقیقه جمله آخر فک کن...اخه ما از چی دل ڪندیم؟!💔 فقط پنج دقیقه!بهش فکر کن! شاید همین پنج دقیقه ساختت... ✨ 🕊رفیق شهیدم 🕊 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
استادقرائتےفرمـودن: یـہ‌روز شـیطان‌ڪہ‌ازمسئلہ‌توبـہ‌ آگاه‌میشہ‌مےره‌بہ‌اصحابش میگہ‌..: ماایـن‌همہ‌بنـده روفریب‌مےدیم اماخداراه توبہ‌روبراش‌قـرارداده..😑 پس‌ماچہ‌ڪنیم..!؟🤔 یڪےاز یاراش‌بهش‌میگہ‌بهش‌اِلقا ڪنیم‌ڪہ‌براۍتوبہ هنوزجوونہ‌وحالاحالا هاوقت داره توبہ‌ڪنہ‌..😊 واین‌جورۍتوبـہ‌رو‌براش‌عقـب میندازیم..! تاڪہ‌مرگش‌فرابرسہ..🤕 شیطان میگہ‌ایول‌عجب‌فڪربڪری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃حصن حصین خدا قطره قطره باران محبتت می‌بارد روی سرم. ذره ذره هوای عشقت تازه می‌کند ریه‌های عاشقی‌ام را. تکه تکه جان می‌دمی در جسمی که از نامرادی‌های روزگار خسته است. آقا! دنیا بی‌رحم‌تر و بی‌رحم‌تر از آنی شده که فکرش را می‌کردم. من از این دنیای بی‌رحم می‌ترسم. دنیای بی‌رحمی که خودش را مهربان‌تر از مادر جلوه می‌دهد، ترسناک‌تر از دنیایی است که خوی درندۀ خویش را به عیان نشان می‌دهد. من گرفتار این دنیا شده‌ام و دلم پر شده از وحشت. کاش باران محبتت تندر می‌بارید و هوای عشقت بیشتر می‌شد و تنم پیش از این لایق جانی می‌شد که در آن می‌دمی. در برابر این دنیا جز با عشق تو نمی‌شود دوام آورد. مرا به قلعۀ عشقت راه بده. وقتت بخیر حصن حصین خدا! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🇮🇷 یعنی..... حضور بهترین و بانشاط ترین و باایمان ترین نیروهای عظیم ملت در میدان هایی که برای منافع ملی، برای ، کشورشان به آنها نیاز دارد؛ همیشه بهترین و ترین و شرافتمندترین و انسان‌ها این خصوصیات را دارند؛ بسیج در یک کشور، معنایش آن زمره‌ای است که حاضرند این پرچم افتخار را بر دوش بکشند و برایش سرمایه گذاری کنند. 💠 مقام معظم رهبری 29/7/79 💠 🇮🇷 رو به همه ی شما مرواریدی‌های نازنین که تک به تک یک واقعی هستین تبریک میگیم ☺️ این راه ادامه دارد..... ✌️🕊 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چه جوری حس وحال بگیرم؟ 🌹دوبارقرعه به نامش افتادورفت روی مین 🌹گفت اگه مین خنثی نشدبدن منوبردارین ودوباره روی مین پرت کنین و.. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📢 بسیج دانشجویی «تصمیم‌سازی‌های غلط» را رصد و افشا کند. تصمیم‌سازی غیر از تصمیم‌گیری است؛ تصمیم‌سازان کسانی هستند که بستر تصمیم‌گیریِ تصمیم‌گیران و مدیران را مهیا می‌کنند. 💠 استاد سیّد محمّدمهدی میرباقری: «همه جوانان بسیجی ما محترم‌اند و همگی خدمت می‌کنند اما مأموریت‌ها متفاوت است؛ بسیج کارگری مأموریت خودش را دارد و بسیج دانشجویی مأموریت خودش. شما دانشجویان بسیجی باید دائماً دشمن را رصد علمی کنید و ببینید از کجا و با کدام تصمیم‌گیری و با کدام تصمیم‌سازیِ غلط می‌خواهد ضربه بزند. شما جامعه را هوشیار کنید؛ تصمیم‌گیران جامعه را هوشیار کنید و بگویید اینجا دارند نفوذ می‌کنند؛ رد پای یک تصمیم‌گیری غلط هست. شما باید یک چشم‌های باز داشته باشید که ببینند دشمن کجا تصمیم‌سازی می‌کند؛ زیرا خیلی جاها تصمیم‌گیری نمی‌کند، بلکه تصمیم‌سازی می‌کند. جاسوسی که دیگر جاسوسی قدیم نیست که یک آدم را وابسته سیاسی کنند، این دانشگاه‌های معروف را در انگلستان و فرانسه و آمریکا درست کردند برای این که جوان‌های کشورهای دیگر را الینه کنند؛ ببرند آنها را از نظر فکری منحل کنند تا وقتی به کشورشان برگشتند از طریق دانش غربی، تصمیم‌سازی غلط ایجاد کنند. فرآیند تصمیم‌سازی به ظاهر فرآیند کاملاً علمی است، ولی یک فرآیند پیچیدۀ استعماری است؛ استعمار فرامدرن یعنی این که از طریق تصمیم‌سازی های علمی به دست کارشناسان خود یک کشور، کشور را به ورطه سقوط می‌اندازند. این نمونه در کشورها فراوان وجود دارد. خب، چه کسی باید این را رصد کند؟ نسل روشنفکر متعهد باسواد جامعه و عالمان جامعه و بسیجیان فرهنگی باید این رصد را بکنند.» https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅آقا یه چیزی بگین تا آرام بشیم 🔺اگراین حوادث نبود باید تعجب می کردیم 🔹من دارم حرکت می کنم 🔶برای من روشن است https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
📝🍃 🍃 •[ 🎤 ]• 💠 | 🖌| 🔥 موضوع: بدهكاران دل‌نگران! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🌐 خبر: 🔻«مهدي آیتی» فعال سیاسی اصلاح‌طلب و نماینده سابق مجلس با تیره و تاریک توصیف کردن وضعیت کنونی کشور، آورده است: «فلج سیاسی و اقتصادی شده‌ایم، تمام مسائل کشور ما به سیاست خارجی برمی‌گردد و تا صلح و آشتی نشود این شرایط سخت ادامه دارد... و این رویه قابل‌دوام و مدیریت کردن نخواهد بود»؛ چندي است دل‌نگرانی‌های كاذب اصلاح‌طلبان بدهكار به انقلاب و مردم، نسبت به مذاكرات هسته‌ای فزوني گرفته است! 🔰 گزاره‌های خبری: 🔹جریان اصلاحات اخیراً بیانیه‌ای ۷ بندی تحت عنوان «نگرانی جبهه اصلاحات ایران از روند سیاست خارجی و دیپلماسی هسته‌ای» را منتشر کرد. اين جريان با تکرار مواضع ۸ ساله خود در مورد وضعیت پرونده هسته‌ای ایران و مذاکرات، با ادبیاتی به‌ظاهر خیرخواهانه و مشفقانه برای کشور، از آینده مذاکرات ابراز نگرانی‌ کرده است. جبهه اصلاحات در این بیانیه آورده است: «در شرایطی که ملّت ایران با مشکلات طاقت‌فرسای اقتصادی و معیشتی دست‌به‌گریبان است، هرگونه درنگ در بازگشت به برجام، جز خسارت برای کشور و ملّت به بار نخواهد آورد». 🔸علی مطهری، کاندیدای ردصلاحیت شده دو انتخابات مجلس و ریاست جمهوری نیز به‌تازگی طی یادداشتی در روزنامه اعتماد برای بار چندم در نقش دلسوزی برای انقلاب اسلامی ظاهرشده و توصیه کرده که مقامات کشور به‌گونه‌ای با دنيا رفتار نكنند كه اساس انقلاب اسلامي به خطر بيفتد! وي همچنین با ادعای این‌که «در سال‌هاي گذشته معلوم شد كه اروپا و چين و روسيه در اين موضوع كاره‌اي نيستند و از امريكا حساب مي‌برند»، خواستار مذاكره‌ مستقیم هیئت ايراني با آمريكا شده است. 🔹«بهزاد نبوی» فعال اصلاح‌طلب و از دستگیرشدگان فتنه ۸۸ هم در مصاحبه با روزنامه شرق گفته است: «مشکل اقتصادی و معیشتی ما الآن در تاریخ چهل‌واندی سال بعد از انقلاب بی‌سابقه است. ما هرگز تا این حد مشکل نداشته‌ایم. برای حل این مشکلات اقتصادی که می‌شود اسمش را بحران اقتصادی‌-معیشتی گذاشت، اولین کاری که می‌شود کرد این است که در سیاست خارجی تجدیدنظر کنیم...این مشکل فعلی از راه رفع تحریم‌ها حل می‌شود. رفع تحریم‌ها هم راهش مذاکره با جهان خارج و حل مشکلات سیاست خارجی است تا بتوانیم یک حداقل زندگی قابل‌قبول برای مردم درست کنیم». ✅ نکته پایانی: 🔻پاک کردن ردپای بانیان وضع موجود و سرپوش گذاشتن بر کارنامه خسارت محض پرونده برجام ازجمله اهداف اين جماعت همیشه طلبکار غیرپاسخگو است. در شرايط كنوني كه دولت سيزدهم بعد از تأخیر و تعلل چندساله دولت روحانی، به دنبال نقد کردن حقوق ملت ایران است، جماعت دلداده به غرب و آمریکا در پشت پرده دفاع از حقوق مردم و دلسوزی برای حل مشکلات کنونی کشور، همچنان به دنبال حفاظت از منافع آمریکا است. از اتمام زنگ انشاي جريان اصلاح‌طلب مدت قابل‌توجهی گذشته است، ضرورت امروز به صدا درآمدن زنگ حساب در کرسی‌های آزاداندیشی براي اين جماعت است. ◀️ نشر حداڪثری https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─