💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_نودودو
🔶شب پنجم اردیبهشت شد از سر شب دلشوره امانم را بریده بود. شارژ نداشتم. یک هفتهای بود به آقامصطفی گوشی داده بودند تلگرام هم داشت و ما با هم در ارتباط🌿 بودیم، ساعت یازده بود رفتم طبقۀ بالا، دیدم بیدارند.
خودمان تلفن ثابت نداشتیم.
به مادر شوهرم گفتم: «میشه یک زنگ به آقامصطفی بزنم؟»😔
گفت: «به شرط اینکه امیرعلی یک ماچ گنده به مامانیاش بده!»😚
امیرعلی پرید توی بغل مادربزرگش، تماس گرفتم. یکی دو تا بوق خورد و بلافاصله جواب داد خوشحال شد و گفت: «دلم گرفته بود زینب، کار خوبی کردی زنگ زدی دوست داشتم صدات رو بشنوم.»☺️
گفتم: «نگران شدم آنلاین نبودی!»
گفت: «اینترنت قطعه»
پرسیدم: «کجایی؟ چه بیسر و صداست!»🤔
گفت:« من و دوستم، هشیار و بیدار بالای کوه، داخل سنگریم, همهجا امن و امانه راستی خوشخبری بهت بدم. تا آخر هفتۀ دیگه پیشتم, داریم کارهای اومدنمون رو انجام میدیم.»☺️
گفتم: «از خونۀ مادرت صحبت میکنم.»
گفت: «بچهها رو از طرف من ببوس خیلی دلم براشون تنگ شده.»
گفتم: «امیرعلی 👶میخواد صدات رو بشنوه, گوشی رو از دستم میکشه.»
گوشی را گرفتم نزدیک گوش امیرعلی و گفتم: «امیرعلی باباست!»🧔
امیرعلی هنوز نمیتوانست صحبت کند
فقط سرش را تکان داد یعنی که نیست دیدم ارتباط قطع شده، آقامصطفی دوست نداشت با بچهها صحبت کند. میگفت: «وقتی صداشون رو میشنوم دلم میلرزه.» چون خداحافظی نکرده بودم خواستم دوباره زنگ بزنم، اما خجالت😥 کشیدم. سه دقیقه صحبت کرده بودیم. یک لحظه انگار یک نفر به من گفت بعدها حسرت همین سه دقیقه را خواهیخورد.😔
با خودم گفتم: «الان که بالای کوهه تا آخر هفته هم میاد!»
شب خواب دیدم آقامصطفی باعجله آمد خانه, لباس نظامی تنش بود. گفت: «زینب، سریع پرچم سبز رو بیار میخوام در خونه نصب کنم.»🌺
پرچم سه گوش کوچکی بُردم. گفت: «این خیلی کوچیکه!»
آمد داخل خانه و یک پرچم بزرگ که چوبی به آن وصل بود را برداشت و سر در خانه نصب کرد. پرچم سبز سهگوش بر بلندای بام به اهتزاز درآمد و کلمات «کلنا عباسک یا زینب» نمایان شد.🌸🍃🌸
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_نودوسه
🔶روز بعد خیلیها با من تماس گرفتند که خواب آقامصطفی را دیدهاند. رفتم طبقۀ بالا، دیدم پدر و مادر آقامصطفی میخواهند بروند شمال، 🌿من هیچوقت در کارشان دخالت نمیکردم. برای اولین بار گفتم: «یک هفته صبر کنین تا مصطفی بیاد من شبها میترسم.»😔
مادرشوهرم گفت: «نمیشه، برنامهریزی کردیم باید بریم، اما زود برمیگردیم نگران نباش به سعیده سپردم تا وقتی ما برمیگردیم با شوهرش بیان اینجا.»
داشتم لباسها را اُتو میکردم که یکدفعه بو و دودی از محل اتصال سیم به بدنۀ اُطو بلند شد.
گفتم:« اُطو سوخت!»💥
طاها گفت: «مامان هوا گرمه کولر رو روشن کنم؟»
بعد از چند دقیقه کولر جرقهای زد و کنتور برق کنتاکت کرد.
گفتم: «کولر سوخت!»💥
رفتم ظرفها را بشویم که شیر آب هرز شد. انگار وسایل خانه از نیامدن آقامصطفی کلافه شده بودند و خودزنی میکردند.🙁
خواهرم زنگ زد و گفت: «دیشب خواب دیدم هر کدوممون یک مزرعۀ گندم🌾 داریم. گندمهای آقامصطفی از همه بلندتر و پُربارتره، بهش گفتم آقامصطفی وقتشه کمباین بیارین. گفت من برای این محصول خیلی زحمت کشیدم میخوام با دست درو کنم حتی یک دونهاش هم هدر نره!»🌺
🔸خودم هم تا چشمهایم گرم میشد خواب آقامصطفی را میدیدم که با هم اینطرف و آنطرف میرفتیم.💞
🔸حوصلهام از خرابی وسایل و نبودن مادر و پدر آقامصطفی سررفته بود، برای همین رفتم خانۀ دوستم، امالبنین. صبح که بیدار شدم امالبنین گفت: «زینب امیرعلی از ساعت شش که بیدار شده فقط باباش رو صدا میکنه.»👶
با خوشحالی پرسیدم: «امیرعلی گفت بابا؟ قربونش بشم بچهام به حرف اومده!😇»
گفت: «منم از همین تعجب کردم.»
گفتم: «برم خونه به باباش زنگ بزنم بگم امیرعلی به حرف اومده!»
گفت: «حالا چه عجلهای؟ بعدازظهر برو منم تنهام.»🕊
گفتم: «نمیتونم تا بعدازظهر صبر کنم.»
به محض اینکه رسیدم خانه، دویدم بالا و با آقامصطفی تماس گرفتم. برنداشت! من پشت سر هم شماره میگرفتم و او برنمیداشت، نگران شدم😔. زنگ زدم به دوستانش، جواب ندادند. بیشتر نگران شدم زنگ زدم به خواهرها به پدر و مادرش آنها هم اظهار بیاطلاعی کردند. 🌸🌸🌸🌸🌸
ادامه دارد .....
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💕💞💕💞💕💞💕💞
💞💕
#رؤیـــــــای_بیـــــدارے
#پارت_نودوچهار
🔶دلشوره هایم لحظه به لحظه بیشتر میشد. زنگ زدم به خانم همرزم آقامصطفی.🌻
گفت: «نگران نباش، شاید برای گوشیش مشکلی پیش اومده، دیشب علیآقا پیامک داده داریم میایم ایران.»🇮🇷
به دور و بر نگاه کردم همهجا تمیز و مرتب بود. یادم آمد از کبوترها، رفتم روی پشت بام. زیر کبوترها 🕊را تمیز کردم برایشان آب و دانه گذاشتم که وقتی آقامصطفی آمد، خوشحال بشود. خیلی به کبوترهایش علاقه داشت. کارم که تمام شد باز دلشوره 😔به سراغم آمد. با خودم گفتم گوشی مصطفی خرابه، گوشی دوستاش که زنگ میخوره، چرا جواب نمیدن؟ زنگ زدم به خواهرشوهرم و گفتم: «مصطفی جواب نمیده، نگرانم.»
گفت: «شاید میخواد سورپرایزت کنه! بیاد دم در با یک شاخه گل سرخ!»🌹
گفتم: «مصطفی از این اخلاقها نداره. همیشه میگفت یک دقیقه زودتر بتونی یک نفر رو از نگرانی دربیاری خیلی بیشتر از سورپرایزش ارزش داره!»🌿
بعد از ساعتی خواهرشوهرم با همسرش آمدند همسرش مشکی پوشیده بود. نپرسیدم چرا🤔
گفتم: «شما شمارۀ ثابتی از دوستان آقامصطفی دارین؟»
سرش را انداخت پایین چشمهایش قرمز بود به خانمش گفتم: «سعیدآقا چقدر خسته است!»🌸
باز رفتم سراغ تلفن و شماره گرفتم. سعیدآقا پرسید:
«چرا تماس میگیرین؟»🧐
گفتم: «یک هفته است که بیخبرم، ولی امروز خیلی دلشوره دارم. همین قدر میدونم دارن به ایران🇮🇷 میان، ولی نمیدونم الان کجان! رسیدن تهران یا مستقیم میان مشهد؟ اصلاً رسیدن به ایران؟»🤔
آهسته گفت: «انشاءالله هر چی خیره پیش میاد.»🙏
🔸صدای زنگ در حیاط آمد دویدم پایین دیدم دوست آقامصطفی است. گفت: «اومدم کولر رو درست کنم.»🔧
آقای پورمیرزایی به تعمیر وسایل برقی وارد بود، برای همین دیروز به او زنگ زده بودم که بیاید. گفتم: «تا شما کولر رو ببینین من یک زنگ به آقامصطفی بزنم.»🌹🌹🌹🌹🌹
ادامه دارد .......
🔺بهروایتهمسرشهید
خانوم زهرا عارفی
🌷#شهید_مدافعحرم_مصطفی_عارفی
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#خاطره
از امیرالمؤمنین خجالت کشیدم
یک روز صبح که برای #نماز صبح بیدار شدم، بعد از نماز خواندن، بدون آنکه همسر عزیزم بفهمد، به بی غیرتی خویش گریه کردم. چرا که #داعش کثیف و حرامزاده به حرم دختر #علی(ع) حمله کرده بود و من بی غیرت به راحتی خوابیده بودم و خیلی از امیرالمؤمنین خجالت کشیدم و از ایشان خواستم که مرا به #سوریه ببرد تا من فدای دختر عزیز ایشان شوم. که الحمدلله این امر برای من مهیا شد و من به سوریه رسیدم. بعد که به زیارت ایشان مشرف شدم، حال عجیبی داشتم. فهمیدم که عنایت خاص به من شده است و خواستم که من و تمام اعضای خانواده ام فدای ایشان شویم که انشاءالله این اتفاق خواهد افتاد. در حرم حضرت رقیه (س) احساس خاصی داشتم، ناخودآگاه یاد حضرت زهرا (س) افتادم.
✍برگرفته از دستنوشته
#شهید_مدافع_حرم محمد پورهنگ
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
وداعی که زود به #وصال تبدیل شد
وداع #شهید #سیدسعید_شاه_حسینی، #فرمانده یکی از دستههای گردان انصار با پیکر شهید محمد پوراحمد، معاون گردان انصار از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) در جنوب کانال پرورش ماهی منطقه عملیات تکمیلی #کربلای_پنج که روز ۱۱ اسفند ماه سال ۱۳۶۵ در قاب دوربین ثبت شده است.
سیدسعید شاه حسینی لحظاتی پس از این عکس به #شهادت رسید.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️صدای زیبای پدر #شهید #محمودرضا_شبانپور
وزیر ارشاد به دیدار پیرمرد #کشاورز شهرضایی خوشصدا رفت و نشان درجه یک هنری را به این هنرمند اعطا نمود.😍
به ایشون میگن هنرمند👌
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شهیدی که بدنش با قمقمه پر از #آب پیدا شد
پیکر #معلم شهید «محمود دهقانی» بعد از ۴۰ سال پیدا شد، پیکری که قمقمه پر از آب هم در کنارش بود. شاید او میخواست مانند #حضرت_ابوالفضل(ع) با لبی تشنه اربابش را ملاقات کند.
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
301K
آقاي امام رضایِ عزیز !
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلبری به سبک مذهبی...
#تبرج_خانمهای_مذهبی
#متبرح_نباشیم
دلبری باچادر+آرایش آمریکایی...
اسمشم گذاشتن تبلیغ حجاب
#نشر_حدا_اکثری
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
26.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◉━━━━━────
↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆
🎥 #کلیپ
🌐 موضوع: مجموعه ویدئوهای
مهارتهای هفتگانه تبیین
🍃🌀🍃
🔰چگونه جهاد تبیین رو محقق کنیم؟
🔷 مهارت هفتم: متقاعدسازی
#ویژه ببینید😎
♻️ #تولید_محتوای_استانی
🖇 #تبیین #جهاد_تبیین
🖇 #بصیرت #روشنگری #ثامن
🍃🌀🍃
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🌠🍃
🍃
•[ #نهضت_روشنگری_ثامن 🎤 ]•
🖼 #عکس_نوشت
♦️اینفوگرافیک
🍃🌀🍃
🔴 بلاهایی که بعد از شهادت
صیاد خدایی بر سر اسرائیل نازل شد!
🖇 #مکتب_امید #انتقام_سخت
🖇 #شهید_خدایی #جهاد_تبیین
🖇 #بصیرت #روشنگری #ثامن
🍃🌀🍃
#به_عشق_مهدی
#جهاد_تبیین
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─