eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
23.7هزار ویدیو
689 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
💕💞💕💞💕💞💕💞 💞💕 🔶شب پنجم اردیبهشت شد از سر شب دل‌شوره امانم را بریده بود. شارژ نداشتم. یک هفته‌ای بود به آقامصطفی گوشی داده بودند تلگرام هم داشت و ما با هم در ارتباط🌿 بودیم، ساعت یازده بود رفتم طبقۀ بالا، دیدم بیدارند. خودمان تلفن ثابت نداشتیم. به مادر شوهرم گفتم: «میشه یک زنگ به آقامصطفی بزنم؟»😔 گفت: «به شرط اینکه امیرعلی یک ماچ گنده به مامانی‌اش بده!»😚 امیرعلی پرید توی بغل مادربزرگش، تماس گرفتم. یکی دو تا بوق خورد و بلافاصله جواب داد خوشحال شد و گفت: «دلم گرفته بود زینب، کار خوبی کردی زنگ زدی دوست داشتم صدات رو بشنوم.»☺️ گفتم: «نگران شدم آنلاین نبودی!» گفت: «اینترنت قطعه» پرسیدم: «کجایی؟ چه بی‌سر و صداست!»🤔 گفت:« من و دوستم، هشیار و بیدار بالای کوه، داخل سنگریم, همه‌جا امن و امانه راستی خوش‌خبری بهت بدم. تا آخر هفتۀ دیگه پیشتم, داریم کارهای اومدن‌مون رو انجام میدیم.»☺️ گفتم: «از خونۀ مادرت صحبت می‌کنم.» گفت: «بچه‌ها رو از طرف من ببوس خیلی دلم براشون تنگ شده.» گفتم: «امیرعلی 👶می‌خواد صدات رو بشنوه, گوشی رو از دستم می‌کشه.» گوشی را گرفتم نزدیک گوش امیرعلی و گفتم: «امیرعلی باباست!»🧔 امیرعلی هنوز نمی‌توانست صحبت کند فقط سرش را تکان داد یعنی که نیست دیدم ارتباط قطع شده، آقامصطفی دوست نداشت با بچه‌ها صحبت کند. می‌گفت: «وقتی صداشون رو می‌شنوم دلم می‌لرزه.» چون خداحافظی نکرده بودم خواستم دوباره زنگ بزنم، اما خجالت😥 کشیدم. سه دقیقه صحبت کرده بودیم. یک لحظه انگار یک نفر به من گفت بعدها حسرت همین سه دقیقه را خواهی‌خورد.😔 با خودم گفتم: «الان که بالای کوهه تا آخر هفته هم میاد!» شب خواب دیدم آقامصطفی باعجله آمد خانه, لباس نظامی‌ تنش بود. گفت: «زینب، سریع پرچم سبز رو بیار می‌خوام در خونه نصب کنم.»🌺 پرچم سه گوش کوچکی بُردم. گفت: «این خیلی کوچیکه!» آمد داخل خانه و یک پرچم بزرگ که چوبی به آن وصل بود را برداشت و سر در خانه نصب کرد. پرچم سبز سه‌گوش بر بلندای بام به اهتزاز درآمد و کلمات «کلنا عباسک یا زینب» نمایان شد.🌸🍃🌸 🔺به‌روایت‌همسر‌شهید خانوم ‌زهرا‌ عارفی 🌷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─