eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
23.7هزار ویدیو
692 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
(رویا) خدایا مرسی ازت ینی ها از امروز به بعد هر روزم میشه بهترین روزم چون پدرامم دیگه کنارمه اولش ک اومدن خواستگاری بامادرش امیر هم اومد و برا مامانم اینا توضیح داد ک ما همو واقعا به چشم خاهر برادر میبینیم نه به چشم یه عشق و شریک زندگی مامانم اینام هم خوشبختی منو میخاستن ک میگفتن برو زن امیر بشو چون جدی داداش امیرم خیلی خوبه....و با هرکی ازدواج کنه خوشبختی ش تضمین هست....اومدیم آزمایش خون بدیم با پدی... بعله خودم میدونم آزمایش شاشه...حالا جلو شماها ک نمیتونم بگم شاش ک حالا بعدا میخونید میدید بقیه م بخونن میگین ما ناراحت شدیم مثلا.....خاک تو اون سرتون بکنن..... جدیدا هم مد شده عروس هم میاد خون از دستش میکشن بیرون😑 اوا خاک ب سرتون کنن چی گفتم گفتم عروس😜 وایی منو ببخشید من خیلی یهو دیونه میشم حرف نا جور میزنم خو دست خودم نیستش!!! از اثار رسیدن ب یاره😊 بزارید روز خاستگاریم رو براتون بگم..... نه...میزارم جناب راوی بگه... جناب راوی بفرمایید (راوی) شب شده خانواده رویا راضی ب ازدواج رویا و پدرام شدن البته این هم ناگفته نماند ک امیر رفته و برای مادرش گفته اینا چقد همو میخان و اینا و اینکه من اونو دوست ندارم و جای خواهرمه و لطفا این کارو برای رویا انجام بده...مادر امیر هم زنگ میزنه خواهرش ینی مادر رویا و میگه اشکال نداره...خوشبختی رویا مهم تر از قول و قرار ماست برای ازدواج بچه هامون باهم....و مادر رویا هم قبول میکنه...و مادر امیر یجاخلوت امیرو گیر میاره و بهش میگه: پسرم قربون اون چشمای یشمی ات بشه مادر ک به خودم رفتی....قربون قد و بالات برم ک به داداشام رفتی...قربون صورت خوشگلت برم ک اینم بازم ب خودم رفتی...قربون مظلومیتت بشم ک به پدرت رفتی...میدونی دیگه چند سالته عزیز مادر؟ من23سال پسر با خون جگری بزرگ کردم ک بعدش بیام خوشبختی و بچه هاشو ببینم.....یه دختر خوب برات دیدم ماه!!! قرص قمره....از انگشتاش هی هنر میریزه.... دل داره اندازه دل ی فیل.... اما دلش نازکه مث گنجیشک... با معرفته عین سگ... چشم داره عین اهو... قیافه ش مث طاووساس ..... امیر ک خندش گرفته بود گفت:حالا اسم این جونور خانم چیه😂 مادرش زد تو کتفش و گفت:با عروس اینده من درست صحبت کنا امیر:خخخ منکه صحبت نکردم اسمشونو پرسیدم مادر امیر: آهو امیر زد زیر خنده😂و گفت: مادر هنوز موقع ازدواج من نشده....هنوز کارای زیادی دارم ک ناتموم موندن... مادر امیر:پسر از وقتی ک دهنشو باز کرد و اقون گفت باید زد تو دهنش و فرستادش سرکار و بعدش ی دختر خوب رو ب عقدش درآورد وفرستادشون خونه بخت با ی تیب پا......حالا دم در اوردی؟ جاداره بیام ب یاد بچگی هات با ملاقه و جاروو کفش رو فرشی بابات سیاه و کبودت کنم....یا امروز میای بریم خاستگاری این دختره یا نفرینت میکنم .... امیر:ببخشید جناب راوی....میشه برین همون قضیه خواستگاری رویا و پدرام روتعریف کنید کار داره به جای باریک کشونده میشه... مادر امیر:اتفاقا باید جناب راوی باشن وبین ما قضاوت کنن امیر:قضاوت چی مادر من...من الان نمیخوام ازدواج کنم....هر وقت وقتش شد بهتون میگم...دوست دارم خودم آینده مو انتخاب کنم...منو ببخشین مادر و رفت از خونه بیرون.... از این بحث پر از غم و خنده امیرومادرش بیاییم بیرون و بریم سراغ خواستگاری رویا وپدارم.... شب خواستگاریِ.. رویا تو اتاقشه وحاضر شده عکس باباش رو بغل گرفته و باهاش دردو دل میکنه:بابا جونم....امشب شب سرنوشتمه...قرارع ب کسی ک همیشه دوسش داشتم برسم...قراره بیاد تو این اتاق باهم درمورد خودمون و اینده مون حرف بزنیم...قرارع عشقم بیاد اینجا تو این خونه.....باباجونم کجایی بیایی دل داریم بدی و بگی ک استرس نداشته باشم؟کجایی بیایی بگی ک سنگین رنگین رفتار کنم...کجایی بهم بگی بابا جون رویا پیشاپیش مبارک ات باشه بابا جان! رویا در حس و حال خودش بود با قاب عکس و یاد و خاطره پدر م مرحومش که با صدای مادرش ک گفت:رویا شاهزاده ت اومد ،به خودش اومد... مامان رویا و خاهر و برادر کوچیکتر رویا رفتن استقبال و ب رویا دستور داده شده بود که بمونه تو اتاقش و هر وقت علامت داده شد بیاد وخودی نشون بده.... خاهر رویا سینی چایی میاره و پخش میکنه... رویا تو دلش میگه:خاک ب سرم کنن انگار اومدن خاستگاری مونا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
پدرام تو دلش: ینی ها مرد شور بماله مثلا اومدم خواستگاری رویا ها...خدا منو نجاتم بده...حالا چونه مادرم گرم شده داره از خاطرات خارجش حرف میزنه.....ای بابا... دیگه حوصله م سر رفت باید کاری کنم...رویا هم ک نیست این منو داغونتر میکنه... ~اخر پدرام طاقت نمیاره و میگه:خب بریم سر اصل مطلب...منو رویا خانم بریم حرفامونو بزنیم...رویا خانوم اون سینی چایی رو وردار بیار مامان رویا زد رو پیشونی اش و مامان پدرام گفت: پسرم پدرام جان اولابریم سر اصل مطلب رو باید پدر داماد بگه دوما تازه چایی تعارف شده ثالثا اینکه رویا خانوم بره سینی چایی رو بیاره رو باید پدر عروس بگه... چرا قاطی کردی پسرم خانم صالحی لطفا این پسر منو ببخشید از بس دختر شمارو دوست داره اصلا هول کرده گویی عقلش رو از دست داده این بشر شما ببخشید پدرام تو دلش:مادر مدینه گفتی کردی کبابم😑 مادر رویا:اختیار دارید مطمئن باشید دل به دل لوله کشیه ~خاهر و برادر رویا زدن زیر خنده مادر رویا:وا چیه😑 خاهر رویا: از بس ما گفتیم لوله کشی مامانمون هم همینو میگه خخخخ مادر رویا:ساکت بچه... بلند شو برو عه ببخشید خانم معصومی....اصلا حق با شماست...درست میگید...این بچها بهتر هس برن حرفاشون رو بزنن.... رویا میاد پایین و سلام علیک میکنه و با پدرام میرن بالا تو اتاق .... بزارید تیپ شون هم بهتون بگم.... رویا یه مانتو بلند یاسی سفید با شال و شلوار سفید و آرایش ست اش زده بود پدرام هم کت و شلوار طوسی مارکی ک تازه از مالزی وارد کرده بودن رو پوشیده بود رویا نشست روی صندلی و پدرام روی تخت رویا پدرام کلا ادم خجالتی ای بودوکلا زیاد حرف نمیزد...سرشو انداخته بود پایین و سکوت کرده بود...رویا هم منتظر بود پدرام به حرفی بزنه...اما هر چی منتظر موند حرفی وکلامی از سوی پدرام نشنید... رویا دید اینطور فایده نداره😑برای اینکه پدرام رو مجبور کنه به حرف بیاد یه کاری کرد☺ گوشیش رو برداشت و هنزفری شو گذاشت توی گوشش و اهنگ پلی زد و رفت با گوشی اش بازی کرد پدرام ک حسابی حرصش گرفته بود فهمید ک سکوتش طولانی شده و گفت:رویا....رویا خانم....اهم رویا: بله جانم چیزی گفتی؟ پدرام:ببخشید سکوتم طولانی شد داشتم حرفا مو توی ذهنم دسته بندی میکردم... رویا ک نقشه اش جواب داده بود لبخندی عمیق زد و گ گوشی و هنزفری شو کنار گذاشت و گرم صحبت با پدرام شد خلاصه حرفاشونم این بود که مثلا اره مثلا حالا ما قبلا حرفامونو زدیم واینا و تو منو میشناسی من اِلَم و من بِلَم و خلاصه این چرتا و از اونجایی ک دوره اخر زمون شده دختر پسر حرفاشونو قبلا زدن و باهم اشنا هم شدن😑و الان خانواده هارو باهم آشنا میکنن😏 بزارید از حرفای پدرام و رویا بگذریم از اتاق رویامیاییم بیرون...میریم سالن پذیرایی...خاهروبرادررویارفتن تو حیاط دارن بازی میکنن و مادر رویا و مادر پدرام هم دارن دردو دل میکند... مادر رویا: جونم براتون بگه خانم عزیز که من تک دختر خانواده بودم خدا بعد از شش تا پسر منو به خانواده ام داده بود برعکس عمو هام پدرم دختر خیلی دوست داشت ما تو روستا مون نزدیک کرج زندگی میکردیم....همه چی داشتم ارامش محبت پدرو مادر کلا و خلاصه هر چی همه چی.... دختر 15 ساله ای بودم...ک روزی رفتم برای اینکه کوزه رو پر اب کنم و برم غذا مو بپزم که انگار یکی ک بعدا معلوم شد پسر کدخدا بوده اومده لب چشمه نشسته و زل زده ب چشمه...متوجه من شد اما کاری نکرد فقط مات نگاهم میکرد ک انگار تابه حال دختر ندیده...سرمو انداختم پایین و کوزه مو پر کردم و به سمت خونه مون راه افتادم انگار داستان عشق من و شوهر خدا بیامرزم خیلی تکراریه...اما بازم قشنگه...وقتی خانواده ها با ازدواجمون مخالفت کردن ما هم فرار کردیم ی جورایی..ن اینکه حالا واقعا فرار ها ن فرار ن.....بابام و کدخداوپسرش و خودم رفتیم تهران توی محضر خونه عقد کردیم و تا خاستیم برگردیم...کد خدا گفت بهمون اگه پاتون ب روستا باز بشه خودم میفرستمتون اون دنیا...اینجا الان شما خودتونید و خودتون ن دیگه خانواده ای دارید ن پولی ن روستایی ن هیچ چیز دیگه ای فکرشو بکنید بعد از عقد باید بهمون طلا و پول میدادن....اما مارو طرد کردن پدر من ک خیلی منو دوست داشت نمیدونست کدخدا قراره این کارو بکنه به خاطر همین تدبیری اندیشه نکرده بودولی یواشکی بهمون پولی ک تو جیبش بود رو دادوکنار اون اصرار کرد وگفت ک اینا عاشق و دل باخته همن گناه دارن ب جون همین دخترم قسم میخورم دخترم دختر بدی نیست این کارو با خودشون نکنیدروز اول زندگیشونه.تنها تواین شهر بزرگ رهاشون نکنید.گناه نکردن ک میگذره همه ایناکدخداعصبی گفت: این شازده پسرمن ازسفره عقدبادختر ده بالایی فرار کرده وقبلش فریادزده ک عاشق یکی دیگه س و دویده و ب خونه شماپناه آورده شانس اورده ک نکشتمش ابرومنو تو دو تا ده برده! https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام ، ببخشید پشت خط هستند با شما کار مهمی دارند لطفاً گوشی را بردارید📞 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
4_6032991001340021793.mp3
3.32M
خدا هر گناهی باشه به می‌بخشه....💔 🎧 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
enc_16675607985945560186966.mp3
5.13M
✨ من همون ڪبوترم کھ از الرِضـا ؛ از اون طلا پر زدم تا ، حـرمِ شُما https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایات تکان دهنده از ۷ داستانی بسیار جذاب و تکان دهنده از شهدا 📣🌏عالم همه برمدار عشق💫 است و دایره دار ان ♥️علیه السلام است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🛑 افزایش تعداد شهدای حادثه تروریستی ایذه «علی مولایی» یکی از مجروحان حادثه تروریستی ایذه که به بیمارستان گلستان اهواز منتقل شده بود شهید شد. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═
💢بحمدالله ۳ نفر از عوامل اصلی حوادث امروز ایذه دستگیر شدند علی دهقانی رئیس کل دادگستری خوزستان: ♦بعد از حوادث امروز در ایذه، به دادستان و رئیس دادگستری این شهرستان دستور ویژه داده شد تا کلیه اقدامات لازم را در جهت شناسایی و دستگیری عوامل اصلی این حوادث و اغتشاشات انجام دهند. ♦۳ نفر از عوامل اصلی حوادث و اغتشاشات امروز شهرستان ایذه دستگیر شدند و تلاش برای شناسایی و دستگیری سایر عوامل مرتبط در دستور کار قرار دارد. به دادستان مرکز استان نیز ماموریت داده شد تا با حضور در شهرستان ایذه اقدامات و نظارت‌های لازم در جهت تکمیل تحقیقات و دستگیری کلیه عوامل را در محل انجام دهد. ♦دستورات ویژه و قاطع برای دستگیری کلیه عوامل مرتبط با این حوادث صادر شده است. https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
الحمد لله شیعیان مولی علی علیه السلام پرذکاوت هستن و آب توی آسیاب دشمن نمیریزن رهبران اغتشاش رو میگیرن و فریب خورده ها رو فرصت اصلاح میدن مگه ما ساواک و رژیم ستم شاهی هستیم؟؟ . ما مثل مولی علی مظلوم ِ مقتدریم . https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
پیام شهید اغتشاشات اخیر سلمان امیراحمدی 🔴همسر شهید امنیت شهید سلمان امیر احمدی گفتند اشنایان خواب شهید دیدند گفتند مهمان امیرالمومنین هستند و امیرالمومنین فرمودند برای جمع شدن این فتنه نماز استغاثه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) بخوانید. منبع: 🔰برنامه تلویزیونی ((ماجرای امروز)) روایت زندگی شهدای امنیت و اغتشاشات 🔰 ۲۴ آبان ساعت ۱۸:۳۰- شبکه افق سیما متوسل شویم به بانوی دوعالم..... 💢تا جمعه حتما خوانده شود💢 چون برامون پیغام دادن😔 *نحوه خواندن نماز استغاثه حضرت زهرا (س)* دو رکعت نماز بخوانید و بعد از سلام، سه مرتبه تکبیر بگوید، سپس تسبیحات حضرت زهرا(س) را به جای آورید، به سجده بروید و صد مرتبه بگویید:  «یا مَوْلاتی یا فاطِمَةُ اَغیثینی».  ای سرپرستم ای فاطمه به فریادم برس.   بعد طرف راست صورت خود را بر زمین بگذارید و همین ذکر را صد مرتبه بگویید، سپس طرف چپ چهره‌ را بر زمین بگذارید و صد مرتبه بگویید، دوباره به سجده برود و ۱۱۰ مرتبه بگویید؛ بعد از آن حاجت خود را بیان کنید.  https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
6.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📍این فیلم ۵ دقیقه‌ای یه روایت دردناک از ماجرای اعتراض ساده چند فوتبالیسته که بیشتر از ۶٠٠ هزار نفر انسان رو کشت! تکان دهنده است.. ببینید این کلیپ حتی بدون لینک برای انتشار حداکثری ❌هشدار امیرالمومنین درخطبه۲۷ نهج البلاغه https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
❌نحوه دروغ پردازی های داعشی ها و تحمیل به افکار جاهلانی که فقط به اخبار دشمنان دلبسته اند 💠کمی هم عقل را قاضی کنیم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─