eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
23.8هزار ویدیو
696 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
پیش اومده خیلہ خوب باباتم صدا کـݧ باشہ چشم .بابا ؟؟؟بیا مامور گاز بابا از اتاق اومد بیرونو گفت :مامور گاز ؟؟؟خوب تو خونہ چیکار داره؟؟ نمیدونم بابا بیاید خودتوݧ ببینید بابا در خونہ و باز کرد و با تعجب همینطور بہ اردلاݧ نگاه میکرد اردلاݧ بابا رو محکم بغل کرد و دستش و بوسید بابا بعد از چند ثانیہ بہ خودش اومد و خدا رو شکر میکرد از سرو صداے اونها ماماݧ و زهرا هم اومدݧ جلوے ماماݧ تا اردلاݧ دید دستاشو آورد بالا و گفت یا حسیـݧ ،خدایا شکرت خدایا هزار مرتبہ شکرت بعد هم اردلاݧ و بغل کرد و دستشو گرفت زهرا هم با دیدݧ اردلاݧ دستشو گذاشت جلوے دهنشو لیواݧ از دستش افتاد . اردلاݧ لبخندے بهش زد ،لبشو گاز گرفت و دستشو بہ نشونہ ے شرمنده ام گذاشت رو چشماش ماماݧ دست اردلاݧ و ول نمیکرد ،کشوندش سمت خونہ همہ جاشو نگاه میکرد وازش میپرسید ،چیزیت نشده؟؟ اردلاݧ هم دستشو زیر آستینش قایم کرده بود و میگفت :ݧ سالم سالمم مادر مـݧ ماماݧ از خوشحالے نمیدونست باید چیکار کنہ اسماء مادر براے داداشت چاے بیار ،ݧ میوه بیار ،شیرینے بیار،اصـݧ همشو بیار باشہ چشم زهرا اومد آشپز خونہ دستاش از هیجاݧ میلرزید و لبخندے پر،رنگ رو صورتش بود چهرش هم دیگہ زرد و بے حال نبود محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم خدا رو شکر اونشب همہ خوشحال بودݧ . رفتم داخل اتاقم ،رو تختم نشستم و یہ نفس راحت کشیدم گوشیمو برداشتم و شماره ے علے و گرفتم الو؟؟؟ جوابشو ندادم دوست داشتم صداشو بشنوم دوباره گفت :الو؟؟؟همسر جاݧ؟؟؟ قند تو دلم آب شد اما بازم جواب ندادم گوشے و قطع کرد و خودش زنگ زد الو؟؟اسماء جاݧ؟؟؟ الو سلام علے پووووفے کردو و گفت :چرا جواب نمیدے خانوم نگراݧ شدم آخہ میخواستم صداے آقامونو گوش بدم خندیدو گفت :دیوووونہ جاݧ دلم کار داشتے خانوم جاݧ؟؟؟ اووهوممم علے اردلاݧ اومده اردلاݧ؟شوخے میکنے.چہ بے خبر؟ آره والا دیوونست دیگہ چشمتوݧ روشـݧ مرسے همسرم .شب بیا خونہ ما واسہ شام دیگہ؟ آره بہ شرطے کہ خودت درست کنے چشم چشمت بی بلا پس زود بیا .فعلا فعلا . نیم ساعت گذشت .علے با یہ شیرینے اومد خونموݧ. بعد از شام از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد ... . . . نویسنده: این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2
پیش اومده خیلہ خوب باباتم صدا کـݧ باشہ چشم .بابا ؟؟؟بیا مامور گاز بابا از اتاق اومد بیرونو گفت :مامور گاز ؟؟؟خوب تو خونہ چیکار داره؟؟ نمیدونم بابا بیاید خودتوݧ ببینید بابا در خونہ و باز کرد و با تعجب همینطور بہ اردلاݧ نگاه میکرد اردلاݧ بابا رو محکم بغل کرد و دستش و بوسید بابا بعد از چند ثانیہ بہ خودش اومد و خدا رو شکر میکرد از سرو صداے اونها ماماݧ و زهرا هم اومدݧ جلوے ماماݧ تا اردلاݧ دید دستاشو آورد بالا و گفت یا حسیـݧ ،خدایا شکرت خدایا هزار مرتبہ شکرت بعد هم اردلاݧ و بغل کرد و دستشو گرفت زهرا هم با دیدݧ اردلاݧ دستشو گذاشت جلوے دهنشو لیواݧ از دستش افتاد . اردلاݧ لبخندے بهش زد ،لبشو گاز گرفت و دستشو بہ نشونہ ے شرمنده ام گذاشت رو چشماش ماماݧ دست اردلاݧ و ول نمیکرد ،کشوندش سمت خونہ همہ جاشو نگاه میکرد وازش میپرسید ،چیزیت نشده؟؟ اردلاݧ هم دستشو زیر آستینش قایم کرده بود و میگفت :ݧ سالم سالمم مادر مـݧ ماماݧ از خوشحالے نمیدونست باید چیکار کنہ اسماء مادر براے داداشت چاے بیار ،ݧ میوه بیار ،شیرینے بیار،اصـݧ همشو بیار باشہ چشم زهرا اومد آشپز خونہ دستاش از هیجاݧ میلرزید و لبخندے پر،رنگ رو صورتش بود چهرش هم دیگہ زرد و بے حال نبود محکم بغلش کردم و بهش تبریک گفتم خدا رو شکر اونشب همہ خوشحال بودݧ . رفتم داخل اتاقم ،رو تختم نشستم و یہ نفس راحت کشیدم گوشیمو برداشتم و شماره ے علے و گرفتم الو؟؟؟ جوابشو ندادم دوست داشتم صداشو بشنوم دوباره گفت :الو؟؟؟همسر جاݧ؟؟؟ قند تو دلم آب شد اما بازم جواب ندادم گوشے و قطع کرد و خودش زنگ زد الو؟؟اسماء جاݧ؟؟؟ الو سلام علے پووووفے کردو و گفت :چرا جواب نمیدے خانوم نگراݧ شدم آخہ میخواستم صداے آقامونو گوش بدم خندیدو گفت :دیوووونہ جاݧ دلم کار داشتے خانوم جاݧ؟؟؟ اووهوممم علے اردلاݧ اومده اردلاݧ؟شوخے میکنے.چہ بے خبر؟ آره والا دیوونست دیگہ چشمتوݧ روشـݧ مرسے همسرم .شب بیا خونہ ما واسہ شام دیگہ؟ آره بہ شرطے کہ خودت درست کنے چشم چشمت بی بلا پس زود بیا .فعلا فعلا . نیم ساعت گذشت .علے با یہ شیرینے اومد خونموݧ. بعد از شام از قضیہ ے امروز کہ ماماݧ فکر کرده بود اردلاݧ و دیده بحث شد ... . . . نویسنده: این عمار 👇👇👇 @aynaammar_gam2