#شادونه
تازه اومده بود جبهه
یه رزمنده رو پیدا کرده بود و ازش می پرسید:
وقتی توی تیررس دشمن قرار می گیری ، برا اینکه کشته نشی چی میگی؟
اون رزمنده هم فهمیده بود که این بنده تازه وارده
شروع کرد به توضیح دادن:
اولاْ باید وضو داشته باشی
بعد رو به قبله و طوری که کسی نفهمه باید بگی:
اللهم الرزقنا ترکشنا ریزنا بدستنا یا پاینا و لا جای حساسنا برحمتک یا ارحم الراحمین
بنده خدا با تمام وجود گوش میداد
ولی وقتی به ترجمه ی جمله ی عربی دقت کرد ، گفت:
اخوی غریب گیر آوردی؟
😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁
🇮🇷🍃ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#خنده حلال📿
♥️🌿↓
این عمار 👇👇👇
@aynaammar_gam2
↑🌿🍁
💠 روایتی عجیب از حاج قاسم سلیمانی درباره #شهید مهدی #زین_الدین:
🔸️هیجانزده پرسیدم: «آقامهدی مگه تو #شهید نشدی؟ همین چند وقت پیش، توی جادهی سردشت...» حرفم را نیمهتمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانیاش افتاد. بعد با #خنده گفت: «من توی جلسههاتون میام.
🍃🌸
🔸️مثل اینكه هنوز باور نكردی #شهدا زندهن.» عجله داشت. میخواست برود. یك بار دیگر چهرهی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه میخوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به #رزمندهها برسونم.» رویم را زمین نزد.
✅ قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی میگم زود بنویس.
🔸️هولهولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگهی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم.»
🍃🌸
✅ بنویس: #سلام، من در جمع شما هستم
🔸️همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم: «بیزحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «سیدمهدی زینالدین» نگاهی بهتزده به امضا و نوشتهی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!»
🍃🌸
✅ اینجا بهم مقام سیادت دادن.
🔸️از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم».
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─