eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.1هزار عکس
23.5هزار ویدیو
679 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
اخمامو توهم کردم و رفتم تو کلاس دانشگا... درسته ک حس کل کلی و دعوا دارم ولی دیگه ن با این باقالی نپخته ها.. ای داد ای بیداد خدا چ گرفتاری شدم الان نمیدونم باید خوشحال بشم یا ناراحت استاد تشریف نیاورده ای حانی نمیری تو... من ی خر تنهای شهرم با همه کس هم قهر قهرم روز وشبم هم پر درده تو کنج این جنگلمممم منطق ذهنم:امروز قصد روانی کردن منو داری خواهرم اولش میگی ک شهر حالا میگی جنگل سلول های پاسخ دهنده:اولش گفت شهر بعدش راه افتاد رفت توی جنگل بعد اداکه شعرو خوند.... منطق ذهنم:کی از شماها نظر خاست😒 حالا ی فکری بکنید الان بیکاریم تا دو ساعت دیگه... سلول های پاسخ دهنده:بهتره ی چرخی تو محیط اطراف بزنیم تصمیم گرفتم ب حرف سلول های پاسخ دهنده ام گوش بدم.... از کلاس میزنم بیرون و ی جاتوی سالن خیلی شلوغ بود ک نظرمو جلب کرد رفتم دیدم ی حالت کتابخونه کوچکی درست کردن و چن تا کتاب گذاشتن و روی دیوارم با بنر درست کرده بودن ک نوشته بود: سرانه مطالعه در کشور ایران کمتر از یک دقیقه در روز است.بیایید فرهنگ کتاب و کتابخانی را در ایران جا بیندازیم...و اول از خودمان اغاز میکنیم......امانت کتاب یا خرید کتاب با مراجعه به خانم ف.عسگری مراجعه فرمایید.... ^میگم این ف.عسگری همین جلدکرده خودمونه.....و متوجه شدم ک نزدیک من ایستاده ب فاصله چندین نفر ادم منم ک سرم درد میکنه برای کل کل کردن و اذیت کردن و اذیت کردن و اذیت کردن و اذیت کردن و اذیت کردن........😜 صاف ایستادم و گفتم:کی گفته ک سرانه مطالعه در کشور ایران کمتر از یک دقیقه در روز هس؟خیلی ها از جمله خودم کتاب میخونیم خارج از کتاب های درسیمون اما تو گوشی.....با ید ب مسئول اینجا بگن شما ک این همه خدا خدا میکنید و خدا و پیغمبر حالیتونه چرا دروغ ب خورد دانشجوی مملکت میدید اخه😏 فاطمه اومد جلو و سلام داد و کتابی رو جلو روی من گرفت و گفت:شما ک اینقد اهل مطالعه هستی بیا عزیزم این کتابو مطالعه کن ....استفاده از گوشی چشمای قشنگتو ضعیف میکنه...مگه نمیگی اهل کتابی ارزو خانم؟بیا گلم..... ~بقیه دانشجو هایی ک اطراف ما بودن حرف مارو شنیدن و منو تشویق کردن ک کتابو بگیرم منم ک انگار بد جور تو عمل انجام شده قرار گرفته م کتابو گرفتم..... بزارید ی ذره خودمو دلداری بدم:ارزو الان تو دو ساعت الکی بیکاری اینجا چقدر الکی با گوشی ور بری.حوصله درس خوندن هم ک نداری بشین اینو بخون اگه جالب نبود بیخیالش میشی دیگه..... میرم داخل محوطه حیاط.....هعی نمیدونم چرا دلم ی حالیه انگار استرس دارم و دلم شور میزنه...روی نیمکتی می‌نشینم و ب جلد کتاب نگاه میکنم:دختر شینا خاطرات همسر شهیدستار ابراهیمی ~اخه خاطرات ی زنی ک برای سی چهل سال پیش بوده ب چ درد من می‌خوره...حالاواسا ببینم حتما ی تحفه ای بوده ک ب خاطرش این همه کتاب متاب چاپیدن دیگه... حالا من در حال خاندن کتاب یهو میگم ک: _د لامصبا چکارش دارین چرامیخواین بزور شوهرش بدید عهه _هوی صمد آقا بزور ک باش نامزد کردی اون تو رو دوست نداره عهه برو اینقد کنه نباش😒 _مگه رو گنج نشستی ک همش براش لباس میخری....خاطر خاه هام اینای قدیم😣 _خب اینم ک عروسیتون...میرین همسایه مادر شوهرت...وای ک چقد وحشتناک... _چقد تو بد شانسی شوهرت اصلا پیشت نی _وای فکرنمیکردم اینقدر عشقتون پاک باشه😭 _چ شوهر باحالی داری تو _اخی دفعه اولین بار ک گفتی دوسش داری اونموقع س ک شوهرت میخاد بره جبهه....و سرشو میزاره رو زانوش و بلند زار میزنه و میگه سالهای زیادی هست ک منتظر شنیدن این جمله ست😭 _وای خدا یکی از این شوهرام نصیب من بکن _وااااایی جوووووون چ پسری....ننه دعا کن ازین دومادها گیرت بیاد ننه _خب پنج تا بچه....چقد لامصب زندگی سخت بوده ها....من هنوز درگیر این عشق پاکتونم.... _داد بیداد برادر شوهرت شهید شد و همه زیر سر شوهرت میبینن _ش...شوهرت هم شهید شد ای خدا😭 ~اشکامو پاک میکنم....تو کیفم میگردم اما دستمال کاغذی رو پیدا نمیکنم..... یهو میبینم ی دستمال کاغذی رو ب روم گرفته شد.نگا ب صاحبش کردمو دیدم ک همون پسره س ک چن روز پیش رفتم تو شکمش...همون پسر جوجه فینگیل مذهبی.... از رو نمیرم دستمال کاغذی رو برمیدارم م اشکامو پاک میکنم و فینمو میگیرم☺ و تشکر میکنم <خو دیگه ادم زشته گربه صفت بی چشم و رو باشه مرد در حالی ک ب زمین خیره شده بود گفت:دختر شینا رو میخوندید.... من:بله مرد:منم همیشه دوست داشتم بخونمش اما هیچ وقت پیداش نکردم.جسارته خانم ولی گفتید ک اسم شوهرشون صمد بوده ولی چرا نوشته خاطرات همسر شهید ستار ابراهیمی؟ من:شما از کجا حرفای منو شنیدید اطراف من ک کسی نبود مرد:من اونطرف حیاط مشغول خوندن قران بودم و متوجه حرفای شما شدم.... من:ینی اینقد صدام بلند بوده؟ مرد:جسارتا https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─