eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
23.8هزار ویدیو
699 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
ساعت 3صبحه بام تهرانیم و حتی یه پرنده پر نمیزنه... رو به شهر کنار هم روی نیمکت چوبی نشستیم... فاصلمون اونقد نزدیک که میتونم بوی عطره ملایمی که زده رو حس کنم...چشمامو میبندم ولی میفهمم ک داره نگاهم میکنه نفس عمیقی میکشم و ریه هامو پر از هوای خنک بام میکنم وباز نفسی عمیق و از جنس آرامش... و تکرار میکنم دم باز دم....دم باز دم تو حال خودم بودم که صدای قشنگش که این روزا قلبمو اروم میکنه رو میشنوم : بگو... میپرسم:از کجاش بگم...؟ جواب میده:از اولش.... سکوتی میکنم..همچی مثه فیلم از جلو چشام رد میشه..سرمو به آرنجم تکیه میدم و چشمامو میبندم...یادآودی اونروزا واقعا عذاب آوره... من: اون روزی که تو رفتی خواستم تو رو ،حسمو ،عشقمو توی وجودم بکشم مغزم بهم گوش زد کرد و گفت نمیتونی عشق اول رو فراموش کنی... منم سعی کردم فراموشت کنم اما نشد..هرجایی رو که میدیدم و می رفتم یاده تو می افتادم... برای همین تصمیم گرفتم بجاش اینقدر سنگ بشم که فراموش کنم کلا قلبی و حسی هم دارم! توی این پنج سال که تو نبودی خوب تمرین کردم و یاد گرفتم ک چطور سنگ و بی احساس باشم..دیگه امیر شاد و شنگول نبودم...اونقد دور خودم دیوار کشیده بودم که کسی جرات نداشت پا تو حریمم بزاره... بعد از تو دخترای زیادی خواستن وارد زندگیم بشن ولی همه رو پس زدم... چون دیگه نمیتونستم به این جنس اعتماد کنم... دیگه تحمله شکست دوباره ی غرورم و احساسمو نداشتم... من پنج سال بوی تورو از مادرت و سرهنگ حس میکردم گاهی وقتا اونقدر غمت زیاد میشد که به مرز جنون هم میرسیدم چند بار میخواستم خودکشی کنم ولی این کارو نکردم...من باید بخاطره آرزو و یوسف هم که شده قوی میموندم... برا اینکه غمتو و خودتو فراموش کنم،خودمو غرق کار و شغل و حرفه م کردم خیلی تلاش کردم و الان شدم اینی که هستم خیلی سخت بود اما شدنی بود مادرم و خانواده ام خیلی تلاش کردن ی کار کنن من ازدواج کنم تا راحتر فراموشت کنم... ولی همش شونه خالی کردم بعد تو نمیخواستم به هیچ چیز فکر کنم در خودخواهی و غرور زندگی کردم گذشت ؛ اما خیلی سخت گذشت... تا رسید به اون روز سرهنگ دعوتم کرد کافه طلا و سر میز همون همیشگی تا دیدمت چنان ولوله ای توی دلم به پا شد ک انگار بخشیدمت همه سال هایی رو که نبودی من تو رو توی قلبم کشته بودم برام حکم یه مرده رو داشتی اما با دیدنت فهمیدم چطور مرده زنده شد اون دوران ظاهرم با باطن ام فرقش زمین تا آسمون بود عین قدیمای خودت اونطور نشون ندادم که بودم... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─