eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
26هزار ویدیو
730 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
روز اول فروردین بود اکرم خانم حانیه را در آغوش گرم خود جای داد و برای آخرین بار خداحافظی کرد و حالا نوبت سرهنگ بود عمو چنان برادرزاده خود را در آغوش گرفت که گویی دیدار آخر است سرهنگ چمدان ها را به پایین برد به دستور سرهنگ امیر برای رساندن حانیه به فرودگاه به دم در خانه حانیه آمد «به اصرار امیر البته» حانیه تا متوجه شد گفت:سرهنگ میخاید دم آخری من و امیر رو دیونه کنین... چرا بهش گفتید بیاد میخاید دل منو خون کنید که هیچ وقت نمیتونم با امیر باشم؟ سرهنگ:اروم باش دخترم استرس و هیجان برای بیماران MS خوب نیست خاستم برای آخرین بار ببینیش بد کاری کردم؟ حانیه با حرص:مثل همیشه بلدید کاری کنید که منو امیر از ته اعماق وجود بسوزیم مرسی سرهنگ:خب حالا بس کن از ماشین پیاده شد ~امیر از ماشین پیاده شد سرش را از شرمساری حانیه به پایین انداخته بود برای آخرین ملاقات که در آن روز برفی داشتند امیر سلامی نثار سرهنگ و حانیه و اکرم خانم کرد و جواب گرفت و چمدان حانیه را داخل صندوق عقب ماشین اش جای داد و سپس پشت فرمان نشست مادر حانیه به پایین آمد باری دگر حانیه را در آغوش گرفت و آروم در گوشش زمزمه کرد که: مراقب خودت باش یادگار محمد!!!! حانیه خنده ای کرد و گفت:مراقبم مامان گلی خداخافظ........ و نگاهی به سرهنگ انداخت و موج نگرانی را در صورتش دید پوز خندی زد و لب زد: خداحافظ من میرم شما جای من مراقب عشقم باشید عموجون سرهنگ:خوش اومدی دخترم مراقبشم علی یارت! حانیه سوار ماشین امیر شد و به سمت فرودگاه راه افتادند هنوز چند دقیقه ای به تحویل سال مانده بود حانیه و امیر بر روی صندلی فرودگاه با فاصله نشسته بودند و منتظر اعلام پرواز اتریش شدند بی هیج کینه ای گله ای هیچ......... امیر نگاهی به ساعت گوشی اش انداخت و گفت:یک دقیقه مونده به تحویل سال خانم حاتمی حانیه:که اینطور امیر:دلم میخواد برای تحویل سال دست عشقم روی قلبم باشه حانیه:برای چی روی قلبت؟ امیر: چون میخوام عشقم بدونه که قلبم برا کی میزنه به نظرت حانیه این اجازه رو به من میده خانم حاتمی میتونه ارزو مو براورده کنه؟ حانیه:آقای عطایی چقدر ارزوهای آدم های عاشق راحت برآورده میشه اگه حانیه میتونه ارزوتونو راحت برآورده کنه باید از سگ پست تر باشه ک این کارو نکنه ~حانیه دستش را روی قلب امیر گذاشت و امیر با دو دستش دست حانیه را به سینه خود فشار داد ^سال 13xx تحویل داده شد همه فرودگاه پر از خوشحالی و دست و جیغ و تبریک شد حانیه دستش را کشید امیر:خانم حاتمی سال جدید رو بهتون تبریک میگم به حانیه ی درونتون بگید هنوز عاشقشم https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─