3.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🍃
🍃
•[ #نهضت_روشنگری_ثامن 🎤 ]•
💠 #موشن_گرافیک
🛑 گزیده 8 قسمتی /
- انتخابات دارای
چه فایده و کارکردی است⁉️
#قسمت_هشتم
🍃🌻🍃
#روشنگری #ثامن #ایران_قوی #انتخابات_1400 #انتخاب_آگاهانه #مشارکت_حداکثری #لبیک_یا_امام
#انتخابات_1400
#انتخاب_اصلح
#ما_منتظر_انتخاباتیم
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃
#فالی_در_آغوش_فرشته
#قسمت_هشتم
به قلم آیناز غفاری نژاد
کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ...
+ببین کی اینجاست ! سلام مروای خاله چقدر خوشگل شدی فدات شم . ماشااللّٰه . خوبی عزیزم؟
_سلام خاله جان ،ممنون نظر لطفتونه . شما خوب هستید ...
+فدات عزیزم، کامران مامان! بیا ببین کی اینجاست...
رد نگاه خاله رو گرفتم و رسیدم به چند تا پسر چهره یکیشون آشنا بود حالت صورتش به کامران می خورد...
کامران با شنیدن صدای مادرش، از پسرا خواست از خودشون پذیرایی کنن تا برگرده...
هر لحظه نزدیکتر می شد و صورتش واضح تر، خودش بود ، دوست بچگیای من و کاوه ، چقدر تغییر کرده بود .
یه پیرهن دیپلمات چسب که دو دکمه یقه شو نبسته بود و یه کت و شلوار نسبتاَ جذب و البته ته ریشش که خیلی جذاب ترش کرده بود...
باصدای کامران ، دست از برانداز کردنش برداشتم و نگاهم رو به طرفشون سوق دادم ...
+کامران جان یادت اومد؟
×معلومه مامان جان مگه میشه دوست دوران بچگیامو فراموش کنم ؟
دستاش رو از هم باز کرد تا بغلم کنه و ابراز دلتنگی ، که با نگاهم به خاله فهموندم مانعش بشه...
من اهل این کارا نبودم ، خاله زهره با سیاست خاص خودش بحث رو خیلی خوب جمع کرد و کامران رو به دست دادن و احوال پرسی ساده، قانع کرد...
×وای دختر چقدر بزرگ شدی ! باورم نمیشه ... یعنی تو همون مروا کوچولویی که همیشه با پسرا فوتبال بازی میکرد؟
با یاد آوری گذشته لبخندی روی صورتم شکل گرفت ...
کامران ، همیشه و همه جا هوامو داشت... حتی بیشتر از کاوه
_چرا باورت نمیشه پسر خاله ؟ آره من همون مروام همون مروایی که همیشه با پسرا بازی میکرد.
خاله که دید ما گرم حرف زدن شدیم تصمیم گرفت ما رو تنها بذاره ...
+ خب کامران جان من تنهاتون میزارم، مروا عزیزم از خودت پذیرایی کن نبینم دست خالی نشستیا .
_چشم خاله جان ... ممنون.
×خب مروا جان چه خبرا ، چیکار میکنی؟!
از لفظ جانش که پسوند اسمم گزاشته بود حس بدی بهم دست داد ولی ترجیح دادم یه امشبو چیزی نگم تا بخیر بگذره ...
ادامه دارد ...
🍃💚🍃💚🍃
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بسم رب العشق
#قسمت_هشتم -
😍 #علمـــــــدارعشــــــق😍#
صدای زنگ در بلندشد من باچادر جلوی در وایستادم
چون بقول مامان میزبان اصلی این مهمونی منم
اولین گروه مهمونامون داداشم آقاسیدعلی با دامادش و عروسش بود
بعدش آقاسیدمجتبی باخانوادش دوهفته بود برادرزاده ام سیدهادی عقد کرده بود
سیدهادی چهارسالی از منو و نرجس سادات بزرگتر بود
پسر خیلی مذهبی بود
عمه فدای قد وقامتش بره
خانمشم همسن ما بود یه دختر خیلی مومن و محجبه
سیدهادی: سلام عمه خانم
چقدر چادربهت میاد
عمه کوچلوی من
بعد رو به دختری که کنارش بود اشاره کرد
عمه جان ایشان مائده سادات خانمم
بعدرو به من کرد و گفت مائده جان ایشان هم عمه دانشمندم که زمان عقدمون مشغول درس خوندن بود
من: خوشبختم عزیزم
ان شاالله به پای هم پیر بشید
مائده باگونه های سرخ شده ☺️☺️ ممنونم عمه جون
موفقیتون بهتون تبریک میگم
ان شاالله پله های ترقی پشت سرهم طی کنید
- ممنون مچکرم عزیزم
بفرمایید داخل
مهمونامون تا ساعت ۲۰ کامل شد
آقاجون : بچه ها امشب بخاطر موفقیت خواهرتون نرگس سادات دورهم جمع شدیم
منو و مادرتون خیلی بهش افتخار میکنیم
یه هدیه کوچکم براش خریدیم بعد سوئیچ یه ماشین گرفت سمتم
- ممنونم آقاجون
چرا زحمت کشیدید
آقاجون: مبارکت باشه باباجان
داداش سیدعلی: نرگس جان خواهرم ماهم موفقیتت بهت تبریک میگیم
این کارت هدیه قابلت نداره
هرکس برام هدیه خریده بود
سفره غذا پهن شد
داداش سیدمحمد: نرگس جان انتخاب رشته تون کی هست ؟
- ۴۸ ساعت دیگه شروع میشه
داداش محمد: خب حالا میخای
چه رشته های انتخاب
کنی؟
- داداش اول که فیزیک کوانتوم
بعدش رشته های دیگه
بعد رفتن مهمونا
من با یه سری وسایل که برام آورده بودند
رفتم به اتاقمون
نرجس سادات : اووووم چقدر کادو نرگس کادوی ما کو ؟
گلا تو پذیرایی
سبدگل شماهم تو پذیرایی هستش
دست همتون درد نکنه
خیلی به زحمت افتادید
سبدگل شماهم خیلی خوشگل بود
ازطرف منم از آقامحسن تشکر کن
نرجس سادات : قابلت نداره عزیزم
ان شاالله کادوی عروسیت
- ممنون آجی
این دو روز همه ذهنم درگیر انتخاب رشته بود
ساعت ۸ صبح انتخاب رشته از همین لحظه شروع میشه
۱. فیزیک کوانتوم - دانشگاه بین الملل امام خمینی- قزوین
۲.مهندسی هوا و فضا - دانشگاه بین الملل امام خمینی - قزوین
۳. مهندسی صنایع فنی امام حسین - دانشگاه امام حسین - تهران
همین سه تا رشته انتخاب کردم
نویسنده بانـــــــو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
بسم رب العشق
#قسمت_هشتم -
😍 #علمـــــــدارعشــــــق😍#
صدای زنگ در بلندشد من باچادر جلوی در وایستادم
چون بقول مامان میزبان اصلی این مهمونی منم
اولین گروه مهمونامون داداشم آقاسیدعلی با دامادش و عروسش بود
بعدش آقاسیدمجتبی باخانوادش دوهفته بود برادرزاده ام سیدهادی عقد کرده بود
سیدهادی چهارسالی از منو و نرجس سادات بزرگتر بود
پسر خیلی مذهبی بود
عمه فدای قد وقامتش بره
خانمشم همسن ما بود یه دختر خیلی مومن و محجبه 🧕
سیدهادی: سلام عمه خانم
چقدر چادربهت میاد
عمه کوچلوی من 🤓
بعد رو به دختری که کنارش بود اشاره کرد
عمه جان ایشون مائده سادات، خانمم
بعدرو به من کرد و گفت مائده جان ایشون هم عمه دانشمندم که زمان عقدمون مشغول درس خوندن بودن
من: خوشبختم عزیزم
ان شاالله به پای هم پیر بشید
مائده باگونه های سرخ شده ☺️☺️ ممنونم عمه جون
موفقیتون رو بهتون تبریک میگم
ان شاالله پله های ترقیُ پشت سرهم طی کنید
- ممنون مچکرم عزیزم😇
بفرمایید داخل
مهمونامون تا ساعت ۲۰ کامل شدن
آقاجون : بچه ها امشب بخاطر موفقیت خواهرتون نرگس سادات دورهم جمع شدیم
منو و مادرتون خیلی بهش افتخار میکنیم
یه هدیه کوچکم براش خریدیم بعد سوئیچ یه ماشین رو گرفت سمتم
- ممنونم آقاجون
چرا زحمت کشیدید 😇
آقاجون: مبارکت باشه باباجان
داداش سیدعلی: نرگس جان خواهرم ماهم موفقیتت بهت تبریک میگیم
این کارت هدیه قابلت نداره
هرکس برام یه هدیه خریده بود
سفره غذا پهن شد
داداش سیدمحمد: نرگس جان انتخاب رشته تون کی هست ؟
- ۴۸ ساعت دیگه شروع میشه
داداش محمد: خب حالا میخای
چه رشته هایی انتخاب
کنی؟
- داداش اول که فیزیک کوانتوم 🤓
بعدش رشته های دیگه
بعد رفتنِ مهمونا ؛
من با یه سری وسایل که برام آورده بودند
رفتم به اتاقمون
نرجس سادات : اووووم چقدر کادو نرگس کادوی ما کو ؟ 🤪
گلا تو پذیرایی ان
سبدگل شماهم تو پذیرایی هستش
دست همتون درد نکنه
خیلی به زحمت افتادید
سبدگل شماهم خیلی خوشگل بود
ازطرف منم از آقامحسن تشکر کن
نرجس سادات : قابلت نداره عزیزم 😘
ان شاالله کادوی عروسیت
- ممنون آجی
این دو روز همه ذهنم درگیر انتخاب رشته بود
ساعت ۸ صبح انتخاب رشته از همین لحظه شروع میشه
۱. فیزیک کوانتوم - دانشگاه بین الملل امام خمینی- قزوین
۲.مهندسی هوا و فضا - دانشگاه بین الملل امام خمینی - قزوین
۳. مهندسی صنایع فنی امام حسین - دانشگاه امام حسین - تهران
همین سه تا رشته انتخاب کردم
#رمان_خوان
#پاتوق_رمان
#علمدارعشق❤️
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
💐 بسم رب الشهدا و الصدیقین💐
#هنوز_سالم_است
#قسمت_هشتم
وارد ساختمان شدند؛ 150 نفری می شدند. ساختمان چهار طبقه بود و در هر طبقه، اتاق های بزرگ پر از تخت های دوطبقه بودند. محمدرضا ساکش را روی یکی از تخت ها گذاشت، نشست و نفس عمیقی کشید. دیگر خبری از اضطراب آن چند روز نبود.
صبح با صدای اذانی که از بلندگو می آمد بیدار شد. نمازش را که خواند، سریع لباس پوشید و به میدان صبحگاه رفت. چهار نفر چهار نفر توی یک ردیف ایستادند و تا طلوع آفتاب، پشت سر هم دویدند. فرمانده همراه با چهار ضرب، دم گرفت و بچه ها جواب دادند. فرمانده مسافتی را نشان داد و گفت: "باید تا آن جا روی زمین غلت بزنید!"
کار سختی بود و تقریباً همه ی بچه ها حالت تهوع گرفتند. فرمانده گفت: "این صفراست که بیرون می ریزد. برای سلامتی مفید است."
رنگ محمدرضا زرد شده بود و حال خوشی نداشت، اما تصمیمش را گرفته بود؛ میدان جنگ شوخی بردار نبود.
رفتند برای صبحانه. نان و پنیر یا کره و مربا با چایی که توی لیوان های پلاستیکی ریخته بودند. بعد از صبحانه نوبت کلاس ها بود؛ کلاس های آموزش نظامی و عقیدتی.
اولین بار که یک ژِسه را توی دست گرفت، احساس خاصی تمام وجودش را پر کرد. توی آن 45 روز با باز و بسته کردن اسلحه، تنظیم و تیراندازی؛ کار با انواع مین؛ کار با بی سیم، تنظیم فرکانس، کدگذاری و رمزگذاری؛ و عبور از موانع آشنا شدند. کلاس های ش.م.ر آموزش های رزمی و بدن سازی را پشت سر گذاشتند و تا می توانستند سینه خیز و کلاغ پر رفتند. گاهی هم به پیاده روی می رفتند. پشت پادگان تا چشم کار می کرد، بیابان بود. صبح که راه می افتادند، کوله هاشان را پر از سنگ می کردند، قمقمه هاشان را خالی می کردند و هفت هشت ساعت در بیابان آموزش می دیدند تا بدن هایشان به سختی عادت کند و آماده ی جنگیدن شود.
ادامه دارد....
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
5.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◉━━━━━────
↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆
•[ 📹 #انیمیشن •]
🔻ماجراهای سیامک و برانداز
😀🇸🇦 گاو شیردهی بهنام بن سلمان
#قسمت_هشتم
🔖 #طنز_سیاسی
🇮🇷 #اغتشاشات #آمریکا
🖇 #تبیین #جهاد_تبیین #ثامن
#برخوردقاطع
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هشتم
من وحانی و معین:تولد....
تولد......
تولدت مبارک.....
مبارک مبارک تولدت مبارک......
بیاشمعارو فوت کن.....
تا صد سال زنده باشی....
^انگار اومدیم جشن تولد یه پسر بچه شش ساله خخخ
کیک ک قبلا شمعاش فوت شده بود رو تیکه کردم و بین خودمون پخش کردم
و به حانیه نگاه کردم
سرش پایین بود و داشت با چنگال با کیک بازی میکرد و معین بهش خیره شده بود ک رومعین گفتم:هوی اقای محترم میدونید دلیل بی قراری ها و ناراحتی های ابجی منید؟چرا اینقداذیتش میکنی؟چرا رسما و دائمی باهاش ازدواج نمیکنی؟
معین:منکه از خدامه ارزو خانم
ولی نا پدری حانیه میگه تاکامل تو رو نشناسم دختر بهت نمیدم...اخه یکی بگه مادرت خوب پدرت خوب
اخه به تو چه؟تو که پدرش نیستی!
نا پدریشی....عموشی....برادر پدرشی
چرا اینقد چوب لاچرخ ما میکنی؟!
اخیرا هم گفته میخاد بره دفترخونه صیغه محرمیت مارو باطل کنه😔
حانیه:معین میشه بس کنی
حالا که چیزی نشده
ناپدریم ی ذره عصبانیه
تو دیگه پیازداغ زیاد نکن
لطفا
^حانی روشو کرد اونور
داشتم فکر میکردم ک چقد فشار روی این بشر هست
هر چی هم قرص بخوره و یهو داد و بیداد کنه و گریه کنه حق داره
مخصوصا هم ک نا پدریش اصرار داره معینو فراموش کنه و برای ادامه تحصیل بورسیه شه و بره!
حانیه رو به سبی:اقا سبحان
شما چی
شما چرا نمیای خواستگاری این بشر قال قضیه رو بکنی؟نکنه داری جا میزنی حضرت اقا؟
سبی:با کسب اجازه از ارزو میخام براتون ماجرای زندگیمو تعریف کنم و امیدوارم کاملاقانع بشید😊
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان:
حجم:
1.03M
📚#ادبستان_کساء
💐هفتاد نکته تربیتی از حدیث شریف کساء
نکات تربیتی حدیث کساء
#قسمت_هشتم:
✋لزوم سلام کردن از سوی وارد شونده
🤚لزوم پاسخ سریع به سلام دیگران
💐صدا زدن فرزند به همراه ذکر نام او
#جهاد_تبیین
#لبیک_یا_خامنه_ای
#ایران_قوی
#شما_هم_رسانه_باشید
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
🇮🇷این عمار🇮🇷
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان:
حجم:
1.6M
#جهادامیدآفرین
#قسمت_هشتم
افول دشمن:
الف) انگلستان:
تسلط او بر جهان تا کجا بوده است؟
جنایات انگلیس در حق مردم ایران در۱۰۰ یا ۱۵۰ سال اخیر به صورت تیتر وار
و انگلیس امروز
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان:
حجم:
956.4K
#قسمت_هشتم
#شبهات_زن_درنهج_البلاغه
🌦پاسخ به سوال؟
💥تناقض خیربودن و شربودن زن در روایات
🎙ر.فنودی
ادامه دارد...
🔖 #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷 #مهارتورم #رشد_تولید
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان:
حجم:
2.34M
#قسمت_هشتم
🔰ادامه علل و عوامل پیروزی و شکست نهضتها
✅(#دشمن این نقشه هایش را در تمام دوران همینگونه عمل می کند واین ما هستیم که باید به فرمایش حضرت آقا هوشیار باشیم)
🌪چرا و چگونه آن همه حوادث تلخ و ناگوار بر امت اسلامی فرود آمد؟
🔻چگونه یک امت در برابر مظلومیت اهل بیت ساکت ماند؟
🔴چرا مجاهدان همیشه در پیکار در برابر اهانت به یگانه دخت پیامبر(ص) بیتفاوت ماندند؟
🟢نقش قدرت و نفوذ شخصیتهای اجتماعی به عنوان یکی از عوامل انقلاب بیداری تودهها
🍃نقش سمبولیک الگوها
♻️شیوه پیامبر صلوات الله علیه در این رابطه چگونه بوده است؟
#فاطمیه
#غزه
#انتقام
#غیرقابل_ترمیم
#طوفان_الاقصی
#اقتدار
#ظهور
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان:
حجم:
2.65M
#قسمت_هشتم
#امه_واحده
🔰ویڑگی های امت واحده
✅کنا ر هم بودن و یحزنون لحزننا و یفرحون لفرحنا
✅سبک زندگی
✅روش:ان اعبدواالله و اجتنبوالطاغوت
❌جنگ لذت هادر قصه نبردها
شترسرخ موی
💥عدم توجه به بهره روی به خاطر لذت ها
🔥حجاب ووسائل آرایش
☄سخن مترفین در آیه ۲۳سوره زخرف
⭕️تقابل دو تفکروچگونگی روش
📛نمونه هایی ازکج فهمان دراحبار ورهبان
⛔️وچگونگی استفاده از تعابیر دینی
🔰وتعریف واقعی وحدت در کلام رسول الله
🎙ر.فنودی
ادامه دارد...
#سنصلی_فی_القدس
#الیوم_یوم_الانتقام
#جهاد_تبیین
#ایران_قوی_بااتحاد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار