#رمان
#به_توان_تو
#قسمت_هفتاد_سه
الله اکبر
لا اله الا الله
اشهد ان محمد رسول الله
اشهد ان علی ولی الله
اشهد ان علی حجت الله
حی علی صلاة
حی علی فلاح
حی علی خیر عمل
~با شنیدن صدای اذون نا خود آگاه اشکام میریزن...سعی نمیکنم که جلو شو نو بگیرم
پس بهشون اجازه باریدن میدم
به بیمارستان که میرسم از پرستار شماره اتاق حانیه رو میگیرم
نزدیک اتاقش که میشم
امیرو میبینم به دیوار تکیه داده
رنگ به صورت نداره
میرم جلو تر...چشماش سرخه
~کی فکرشو میکرد که امیرو حانیه هم رو دوست دارن؟
طاقت دیدن داغون بودن داداشم رو نداشتم
من:امیر...امیرم.....داداش خوبم....
امیرکه تازه متوجه من شده بود گفت:عه ارزو اومدی
من:امیر...حانیه چیشده؟چرا اومدید اینجا چ اتفاقی افتاده
امیر:امروز روز اعدام معین بود
اومد برای خداحافظی
یه چیزایی گفت که حانیه نتونست تحمل کنه و حالش بدشد!
به خاطر مریضی اش هم خیلی داره زجر میکشه...دکترا میگن حتما باید عمل کنه
اما هنوز چند هفته به نوبت عملش مونده
من:چی میگی تو امیر
کدوم بیماری
کدوم نوبت عمل
بیماری امونی که عمل نمیخاد!!!!!
امیر:ارزو حانیه امونی نداره....بیماری قلبی داره...مثل پدرش...مشکل از رگ ها و دهلیز های قلبشه...نیاز به قلب جدیدی نداره...
ما به کسی نگفتیم چون نمیخاستیم که کسی بدونه
~زدم تو سرم و گفتم:یا حضرت یار😱
خودت رحم کن
امیر میشه دیدش؟
امیر با بغض:بیهوشه😢
میرم از پشت پنجره حانیه رو میبینم
که امیر میاد کنارم به حانیه خیره میشه میگه:تا آقا رضا نیاد رضایت نامه رو پر نکنه نمیتونن عملش کنن
من:الهی😢
اقا رضا کجاست؟؟؟
امیر:تو ماموریته....داره میاد...
ارزو معین مرد😔حکمش اجرا شد....
من اشک ریختم و گفتم: خیلی مرد خوبی بود...حانیه رو هم خیلی دوست داشت
فکر نمیکردم عاقبتش اینطور بشه
و باز اروم اشک ریختم
بعد نیم ساعت اکرم خانم مادرحانیه
و یه ربع بعدش هم اقا رضا اومد بیمارستان
رضایت نامه رو پر کرد
و حانیه رو به اتاق عمل بردن
امیر که اینقدر داغون بود باز سر درد گرفت سرش گیج رفت یه سرم بهش زدن
من یواشکی به دکتر گفتم و اونا هم دو تا آمپول آرامبخش به سرم امیر تزریق کردند
و امیر راحت تا6ساعت میخابه😂
خودمم خیلی ناراحت بودم
انگار همه ی درد و غم های دنیا توی دلم بود تا حانیه ازون اتاق عمل بیاد بیرون
کاش منم مث امیر آمپول آرامبخش میزدم راحت میخابیدم تا این کابوس تموم شه
#ادامه_دارد
https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10
این عمار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─