eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
26هزار ویدیو
730 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
💐بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 محمدرضا تازه نُه ماهش شده بود.خوش مزگی میکرد ودل از مادر می برد. تاتی تاتی دور اتاق چرخی زد و رفت سمت پله ها،دل مادر ریخت.صدا کرد «محمدرضا!محمدرضا!نرو مادر،کجا می روی؟ بیا پیش خودم.وای خاک برسرم !نرو محمدرضا،از پله ها می افتی» محمدرضا از پله ها پایین رفت.مادر نگاهی به پای پردردش که در گچ بود کرد وبه تقلا افتاد.محمدرضا حالا رسیده بود به حوض.دست توی آب می زد و شادی می کرد.مادر هرچه صدا میزد،فایده ای نداشت. محمدرضا از لب حوض خم شد طرف آب.دل مادر از جا کنده شد و جیغ بلندی کشید. محمدرضا افتاده بود توی حوض و داشت دست و پا میزد.می رفت زیر آب وبالا می آمد.مادر هم جان می کند آن بالا.بال بال می زد و فریلد می کشید.؛ اما کسی در خانه نبود. دیگر داشت از حال می رفت که خواهرش از در آمد.حال مادر را که دید و اشاره اش را رفت سراغ حوض و محمدرضا را بیرون آورد. محمدرضا نفس نمی کشید. چند بار به پشتش زد،خم و راستش کرد،دعا خواند و صلوات فرستاد تا نفسش بالا آمد. خدا محمدرضا را پس داده بود. محمدرضا یک ساله بود وتازه برای خانه برق کشیده بودند.هنوز سیم کشی تمام نشده بود و سر بعضی از سیم ها لخت بود.محمدرضا نشسته بود توی ایوان،داشت با کلید برق ور می رفت و گوشش به حرف های مادر بدهکار نبود. دستش توی دهانش بود و هی کلید را روشن و خاموش میکرد. ناگهان دستش به سیم برق خورد.از جا کنده شد وپرت شد توی حیاط.غلتی زد و افتاد توی پاشوی حوض.دیگر تکان نمی خورد.مادر ضجه می زد و ناخن به صورت می کشید.نیم ساعتی گذشت تا خدا دوباره خواهر را رساند. ادامه دارد..... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
6.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◉━━━━━────     ↻  ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ •[ 📹 •] 🔻ماجراهای سیامک و برانداز 😀🎨 یه شعارنویسی معرکه 🔖 🇮🇷 🖇 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
حانی تلفنو قطع کرد و با اخم نگاهم کرد وگفت:به تو یاد ندادن که حرفای زن و شوهر رو گوش ندی؟ای تربیت سیس(بی تربیت) یهو زدم زیر خنده😂 گفتم:کدوم قول؟کدوم بازی؟کدوم مسئولیت؟ با خنده گف:ای پدر صلواتی پس همه حرفای منو شنیدی؟ تو خماریش بمون😐 با خنده و کرکر و خل بازی رفتیم و داخل خونه شدیم که حانی نیشش رو بست و چهره عادی و خنثی ب خودش گرفت و بازوی منو نیشگون گرف و گفت:ادم باش لطفا جلو خانواده ت زشته😐😑 باشه ای گفتم و یادم نمیره من این حرفا چی بود به معین زد؟😐 اره اصلا اقا من فضولم😐😑 همینطورکه داشتم دوغ تو لیوان میریختم غرق شدم به افکار پلیدم که وردارم برم اگاهی و تلفن های حانی ومعین رو چک کنم یا تو موبایلش از این شنود ها کار بزارم که امیر گفت:ابجی همه دوغ هارو ریختی تو سر میز!حواست کجاس؟نکنه عاشق شدی همه زدن زیر خنده خودمو جمع و جور کردم وایی چ گندی زدم🙈 حانی ک ریز ریز میخندید ی مینگوش از بازوش گرفتم و با گذاشتن دستمال کاغذی رو دوغ های ریخته شده سوتی مو ماست مالی کردم ناهار رو خوردیم و وسایل هارو جمع کردیم و منم مشغول شستنشون شدم و همینطور که غرق بودم تو رویای خودم ک حانیه گفت:ارزو نیم ساعته شیر اب بازه و ی لیوان داری اب میکشی و به جلو روت زل زدی! امروز معلومه چته تو؟ من:نمیدونم چرا که افکارم طولانی شده و زدیم زیر خنده😂 ادامه دادم:داشتم فکر میکردم که چجور راز تو و معین جونتو بفهمم! میخام شنود کار بزارم تو موبایلت! گوشیتو میدی ی دیقه؟😝 حانیه کوفتی نثارم کرد و گفت:ای ک چقد حال داره من این ارزو رو بچلونم فک کردی من نمیدونم وقتی موبایلم زنگ میخوره تو میای برا فضولی؟ قبل اینکه تو بیای از چشات خوندم که فضولی ت گل کرده خانم خانما معین ک زنگ زد گفتم بعدا بش میزنگم و رفتم تو حیاط و الکی با خودم حرف زدم حال کردی دیدی زرنگ نیسی؟ زدم زیر خنده و گفتم: عاشقتم حانی دستی ب روی شالش کشیدوگفت:ضایع ک نبودم😁 گفتم:نه فقط اخرش خیلی ضایع بود منم دوست دارمش😂😂😂😂 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
صدای چرخیدن کلید در قفل در، مرا به خودم می آورد. جعبه به دست می چرخم سمت در. یحیی با لبخند وارد می شود و سلام می دهد: -سلام به عزیزترین خانم دنیا! به زور لبخندی را چاشنی سلامم می کنم و می گویم: -سلام عزیزم.. خودم را با ریختن گل خشک در سجاده اش، سرگرم می کنم. می آید کنارم می نشیند و با تعجب و کمی خنده می گوید: -آخر قربان شما بروم..با این مدل ساک جمع کردن شما و این همه ظرافتی که در چیدنشان به خرج می دهی، من بروم وسط میدان جنگ که همه بر می گردند خانه هایشان!!! و بیشتر می خندد. -وا..چرا؟ -چرا ندارد خانمم. آخر این همه گل خشک در سجاده ام، این همه طراوت، این همه عشق معلوم است که هر آدمی را هوایی میکند. هوای خانه و هوای آن فرشته ای را که در خانه منتظرش است. با تلخی کنایه میزنم: -چقدر هم که شما هوایی می شوی!!! دستش را زیر چانه ام می گذارد و سرم را به سمت خودش برمی گرداند. -داشتیم؟ با کلافگی می گویم: -بلی داشتیم! تمام هوای دل تو شده است حرم، دفاع، غربت و... -مریم جان این اولین بار نیست که دارم می روم. تو چرا این بار این قدر بی تابی می کنی؟ دوباره ترس..دوباره اضطراب..دوباره بغض..دوباره سعی ام را می کنم که کاری کنم تا منصرف شود از رفتن. -تو! تو مرا بی تاب می کنی یحیی. می گویم این بار دلم یک مرگش شده است. چه بدانم..انگار یک دسته سلول بی قرار مرتب در دلم رژه می روند. می گویم تو شده ای تمام مرد نداشته و حسرت بچگی هایم...اما تو انگار نه انگار...برایم روضه می خوانی. دلم را به دست می آوری. راضیم می کنی به رفتن اما همین که میروی، در و دیوار و تک تک وسایل خانه داد میزنند دیدی مریم!؟ دیدی که باز هم مردت رفت!؟ دیدی که... جملات آخر را با لرز می گویم و باز هم می زنم زیر گریه. دستش را دور شانه ام می اندازد و کمی بازویم را با محبت فشار می دهد و می گوید: -باشد خانمم. اما شما که بی مرد نمی مانی. من شما را دست پدرت می سپارم و می روم. اشکهایم را پاک می کنم و می گویم: -نه یحیی! اینطوری نگو. خودت بهتر می دانی که چقدر پدرت برایم عزیز است اما... اجازه نمی دهد حرفم را تمام کنم و می گوید: -نه مریم..من تو را دست پدر خودت می سپارم و می روم!!! باز بغض می کنم و صدایم را بلند می کنم که: -یحیی!!!؟ چرا بی تاب ترم می کنی!؟ پدر خدا بیامرزم که دستش... باز هم در حرفم می پرد: -مریم! نه. پدر واقعی ترت منظورم است. با بهت و تعجب، منتظر نگاهش می کنم. ادامه می دهد: -من شما را دست مولای نازنینمون می سپارم و می روم. برای همین هم با دلی آرام می روم و نگرانت نمی شوم. آخر من بی عرضه را چه به مراقبت از قلب شکسته و عزیز تو! امیرالمومنین خودش بلد است چطور برایت پدری کند. من خیلی که هنر بکنم، بتوانم بروم و نوکری رزمنده های حرم غریب دخترش را بکنم. باز هم کار خودش را کرد. باز هم دلم را به دست آورد. باز هم... سجاده را در ساک جا می دهم و زیپش را می کشم. یحیی همچنان برایم می گوید: -حالا تو از این به بعد توی خانه با پدرت هستی. گوشت را به روی صداهای این در و دیوارها ببند. گوش کن به صدایی که عنایت می کند بهت و با هر قدمی که با صبر بر می داری، دخترم صدایت می کند! می آید روبرویم می نشیند و دستهایش را روی دستهایم که روی زیپ ساک بی حرکت مانده اند، می گذارد و به چشمهایم خیره می شود: -مریمم؟ اگر صد بار دیگر هم لازم شد، ساک امثال بیچاره ی من را ببند تا بشنوی لفظ دخترم را از زبان آن عزیزترین پدر! باختم. من باختم و باز هم یحیی و ایمان یحیی بردند.... ✍🏻 ادامه دارد .... 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 1.04M
📚 💐هفتاد نکته تربیتی از حدیث شریف کساء 🌱: 🍃چند تذکر در باب حدیث کساء https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 872.9K
✅سه عامل چاپ پول 1⃣کسری بودجه 2⃣ناترازی بانک ها و ایجاد نقدینگی 3⃣عدم نظارت بانکها از اموال نقد خود (اموال منجمد) ادامه دارد... https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 🇮🇷این عمار🇮🇷 ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 1.92M
خاطره آیت الله ری شهری و اعلام جنگ آقای شریعتمداری علیه امام و فرمایش امام در تضمین پیروزی ما آیه پر تکرار امام خامنه ای ۶۷ بار در سخنرانی ها امیدوار ترین شخص و آینده نظام داستان حضرت موسی و ارتباط با انقلاب اسلامی ایران پاسخ امام خامنه‌ای مدظله العالی به آقای علی خوش لفظ نمونه های امداد های غیبی در طول ۴۳ سال نمونه ای از نصرت الهی در اوایل دفاع مقدس و طرح آن در روزهای فتنه ۸۸ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 3.98M
👌حمایت از خلفا برای حفظ اساس اسلام 📗بیان امیر المومنین در خطبه شقیقه بعنوان راهکار عاقلانه در جلوگیری از تفرقه 🤝بیعت امام در انتخاب خلیفه دوم ❌محور حفظ وحدت در انتخاب خلیفه سوم با علم به تبانی و سخن ایشان به هنگام بیعت مردم با عثمان ✅چگونگی همکاری با خلیفه سوم 💠روایت امام صادق علیه السلام در صف اول نماز باآنان 🤝دو نمونه همنشینی وحدت آفرین 👌 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 1.63M
🔰ادامه علت و عوامل پیروزی و شکست نهضت‌ها ❌چگونگی شکل‌گیری نقشه‌ها 🍂سیاست مذهب علیه مذهب 🥀علیه دین اسلام برخیزند یا از مردم شروع کنند؟ 🌘خودسازی کنند جهت انطباق شرایط و ویژگی‌های رهبر بر خود 💥سیاست تظاهر به دین و پاسداری از قرآن 🔥اظهار نظرهای شخصی و تفسیر به رای ☄تحریف امام 🎙ر. ادامه دارد.... ‌ https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 2.74M
🔰فتنه در کلام امیرالمومنین ع و حضرت آقا مدظله العالی ✅ ✅ویڑگی های فتنه در ✅رویش فتنه در چه بستری اتفاق می افتد؟ ✅لازمه مقابله در کلام پیامبر ص چیست؟ ❌ترفند فتنه گران در ایجاد جامعه سرگردان چیست؟😳 🎙ر.فنودی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
زمان: حجم: 3.15M
✅جنگ بدر شاخص جبهه مقاومت در طول اسلام ♻️سازمان وکالت امام جعفر صادق علیه السلام ❌کارتشکیلاتی و جمعی و وجود جریان نفاق 📌کاردشمن توجه به نکات منفی نه به دارایی ها 📍وآیا وجود چد منافق در جمع ولایت مداران کاریست طبیعی یا غیرمنطقی؟! 📗وکذلک جعلناکم امه وسطا به چه منظور است؟ 📗چکونوا قوامین بالقسط به چه منظور است؟! 📝تفکر مومن در زمان قبل خواب شبانه چگونه باید باشد؟ 🔗قران مومن را در عدالت خواهی چگونه ترسیم می کند؟ 👌مصداق های تغییرات با کار امت سازی در دانشگاه های آمریکا با جریان غزه ادامه دارد... 🎙ر.فنودی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار     
زمان: حجم: 2.72M
تحول در منطقه و جهان در 🔰نظر عالمان اهل سنت 🍃👌نکته مهم در سخن سلامه عبدالقوی 💫اثر نماز جمعه نصر در کشورهای عربی و فروپاشی پیمان آبراهام(عادی سازی کشورهای عربی با اسرائیل 🤛مطالبه سلاح هسته ای از طریق کشورهای عربی و منطقه 🎙ر.فنودی https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار