eitaa logo
این عمار
3.3هزار دنبال‌کننده
30.4هزار عکس
26هزار ویدیو
730 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطرات شهید علی سیفی... شهیدی که امام زمان بهش گفت بیا مشهدشفابگیر... (بیامشهد) 📚 «شهید زنده» راوی:دوستان و بستگان شهید سه سال بعد از شهادت علی،من با یکی از فامیل ها که زیادفرد معتقدی نبود صحبت می کردم.بعد به درخواست من رفتیم مزار شهید علی.رسیدیم مزار و نشستیم و فاتحه خوندیم،این فامیل ما برگشت گفت: اینکه میگن امثال علی شهسد شدند،فقط حرف حکومته.چون می خواد کشته های خودش رو شهید خطاب کنه.شهید به معنای واقعی که این ها نیستند.از این حرفش ناراحت شدم.نمی دونستم چی بهش بگم.ادعا داشت که آدم باسوادی هست،اما تحت تأثیر...قرار داشت.هر حرفی زدم بی فایده بود.همون جا از شهید خواستم که باید نقدا یه چیزی بهش نشون بده که باور کند شماها شهید و زنده هستید.باید باور کند در راه خدا و ائمه رفته اید.هنوز حرفم تمام نشده بود،دیدم علی از داخل قاب عکسش که بر سر مزار بود لبخند زد،قشنگ لبهایش کشیده شد.! من خودم ترسیدم.این فامیل ما زود از جا پرید و من را بغل کرد! بهش گفتم: نترس.توهم نکردی،منم این صحنه را دیدم.این زنده بودن شهید است که می خواست گوشه ای از آن را به تو نشان دهد.اشک از دیدگانش ظاهر شد.بعد از آن قضیه،یک تغییر اساسی در زندگی اش ایجاد شد.البته این حرف ها و حکایت ها در مورد شهید سیفی برای دوستانش طبیعی است.آن ها کرامات بیش ازاین دیده اند.یکی دیگر از دوستانش می گفت: بعد از شهادت علی،او را در خواب دیدم.احساس کردم صدای مداحی میاد،پرسیدم: کجا هستی؟! علی سیفی گفت نمی دانم کجا هستم! گفتم: واقعا نمی دانی کجا هستی؟! گفت: نه.هر جا حضرت زهدگرا باشند من هم آنجا هستم... بیخود نبود که حاج شیخ حسین انصاریان،بعد از شهادت راجع به ایشان می گویند: شهید علی سیفی قطار عرفان را سوار شدند ولی ما لنگان لنگان می رویم... تا سال ها بعد از شهادت علی،هر وقت مادر شهید مریض می شد،اجازه نمی داد برویم دکتر،می گفت: علی می آید! بعد هم خوب می شد! می گفت: علی آمد و خوب شدم.یکبار که برای نمونه برداری دیالیز برده بودیم بیمارستان،حالم خوب نبود و نتوانستم مادر رو تو اون شرایط ببینم.من از اتاق بیرون رفتم. بعد از اینکه مادر به هوش آمد گفت: علی کجا رفت؟! گفتم مامان؟! علی اینجا نبود.علی شهید شده. گفت: نه بابا! الان همین جا بالای سرم بود.ان روز هم حال مادر خوب شد و برگشتیم.آخرین باری که مریض شد،به ما گفت: من دیگه رفتنی هستم،علی نیومده بالا سرم.باور نمی کردیم اما همین طور شد.بیست سال بعد از شهادت علی،در یک غروب سرد پاییزی،زهرا خانم مهمان علی در بهشت الهی شد. 📚منبع:نیمی از کتاب بیا مشهد از انتشارات شهید ابراهیم هادی(همه ی کتاب تایپ نمیشه فقط نیمی از کتاب) ‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─