eitaa logo
این عمار
3.4هزار دنبال‌کننده
29.3هزار عکس
23.8هزار ویدیو
699 فایل
اتباط با مدیر @fanoodi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🤍🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍 🤍 نفس عمیقی کشیدم _خب اگر بخوام صادقانه بگم باور نداشتم همچین آدمی باشی ، حتی یک درصد باورم نمی شد شوخ طبع باشی.....یاااا......انقدر مهربون باشی +خب دیگه بسه....انقد ازم تعریف نکن به قول تو .. من که خودم رو تحویل می گیرم اینارَم میگی به خودم غره می شم با این حرفش خنده ام گرفت زل زد تو چشم هام +پس امیدوارم جواب خوبی تا چند وقت دیگه در انتظارم باشه. _میگم علیرضا ....تو به زور مامانت اومدی خاستگاری من ؟ چون مامانت رو خیلی دوستش داری؟ لبخندی زد +معلومه که به اجبار نبوده ، من از مادرم خواسته بودم همسر آیندم رو انتخاب کنه چون کاملا بهش اطمینان دارم ، نمیگم مادرم رو دوست ندارم هاا ولی من هیچ زوری بالا سرم نبوده _یعنی تو با من مشکلی نداشتی؟؟ +خب ببین وقتی مادرم بهم گفت تو رو برام انتخاب کرده...تو باورم نمی گنجید. ولی خوب دوست داشتم یکبار دیگه تو رو ببینم تا زود قضاوت نکنم با پیشنهاد آشناییِ بیشتر ، که از طرف تو بود خیلی بهتر تونستم بشناسمت‌ راست اش منم درباره تو اشتباه فکر میکردم. _میگم اون شب تو پارک با عاطفه دوییدیم...بعدش می خواستی منو بکشی تازه اینجا هم مونده بودم همه اش اخم داشتی لبخند دندون نمایی زد +خیلی حرصم دادی تو دختر خنده ای کردم _خب چکار کنم....خیلی حال می داد اونجا بدوعیم... چشم غره ای برام رفت که باعث شد خنده ام بگیره +می خندی آره!؟؟ چاییت رو بخور یخ کرد. چای و بیسکوییت رو باهم خوردیم...می خواستم سینی رو ببرم پایین و استکان هارو بشورم. چون یک ساعت به اذان صبح مونده بود به پیشنهاده اش باهم وضو گرفتیم تا نماز شب بخونیم. تا حالا نماز شب نخونده بودم. اصلا بلد نبودم. علیرضا خیلی با آرامش برام توضیح داد: +خب...ساجده خانم نماز شب یازده رکعت هست...اما لزومی نداره همه اش رو بخونی یک نماز مستحبه...پس واجب نیست عیناً همون رو بخونی. چهار تا نماز دو رکعتی داره به نیت نافله یک نماز دو رکعتی دیگه داره به نیت شفع تا الان شد ده رکعت اما اون یک رکعت به نیت وتر هست که یک سوره حمد و سه توحید و یک ناس و یک فلق رو توش می خونی. بعد توی قنوت نماز وتر، مستحبه برای چهل تا مومن دعا کنی.....سیصد تا العفو....هفتاد تا ذکر استغفار....و هفت تا این ذکری که برات می نویسم هذا مَقامُ العائِذِ بِکَ مِنَ النّار بعدش هم بقیه ی نماز رو می خونی و سلام میدی.. _آها...ذکر استغفار یعنی همون اَستَغفُرِالله ربّی وَ اَتوبُ الیه +آره عزیزم...شما برای شروع....‌.اگر بخوایی...می تونی فقط دو رکعت شفع رو بخونی. اذان صبح رو دادند و علیرضا آروم با اذان زمزمه می کرد...عقب تر ازش به نماز ایستادم. از دل و جون کلمات عربی رو می گفت. من‌نمازم رو تموم کرده بودم و فقط به علیرضا نگاه می کردم. بعد از نماز هم شروع به خواندن دعای عهد کرد. با شنیدن دعای عهد ، یاد دوران ابتدایی افتادم.. تو مدرسه همیشه تویِ صبحگاه دعای عهد رو میزاشتن....به خاطر همین تویِ ذهنم مونده بود و میشد گفت که حفظ بودم. سرم رو رویِ زانوهام گذاشتم و با علیرضا زمزمه می کردم. العجل العجل...یا مولای....یا صاحب الزمان💔 🤍 🌸🤍 🤍🌸🤍 🌸🤍🌸🤍 https://eitaa.com/joinchat/3105030160C48eb92cb10 این عمار ─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🦋✨🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋 🦋 ‹ ﷽ › 🕊 تمام خانه بوی عطر تلخ و خاص بابا را دارد. به برق های خاموش خانه نگاه می کنم. من_ ریحانه فکر کنم دارم افسردگی میگیرم! حوصله هیچ کاریو ندارم!! و کمی از آب داخل بطری توی لیوان روی کانتر میریزم. جرعه‌ای از آب خنک می نوشم و به غرغرهای ریحانه گوش می سپارم. ریحانه_بهار! بیا دیگه! جون من. باز من با کی برگردم تنها! چشمانم را روی هم می‌گذارم و کمی شقیقه هایم را فشار می دهم. کاش بهامین بود تا با او درد و دل میکردم. تنها کسی که فارغ از همه چیز، فقط طرف حق را می‌گرفت. من _پس یه کم دیر تر میام. و چشمانم را باز می‌کنم که... روشنی راه رو قسمتی از خانه را روشن کرده. باورم نمی شود... بهامین، با ان کوله بزرگ و لباس سربازی و ان کلاه کج، دم در ایستاده و با لبخند نگاهم میکند. بی خیال ریحانه که پشت خط است جیغ میزنم و تا دم در میدوم که توی اغوش بهامین فرود می ایم. بوی شکلات تلخ عطرش مثل همیشه ارامم میکندو در این میان، صدای جیغ جیغ های ریحان پارازیت است... طوری که بشنود میگویم: من_ ریحااان. داداشم اومده. قطع کن بعدا بهت میزنگم. ریحان_ مگه تو داداشم داری؟! من_ اره فعلا. بای. و مشت های پی در پی ام که سینه بهامین را هدف میگیرد. من_ علیک سلام! یعنی تو نمیگی ابجیت اینجا تنهاست؟! ساعتها بود روبروی هم نشسته بودیم و من میگفتم و بهامین گوش میکرد. ✍به قلم بهار بانو سردار ... 🦋 ✨🦋 🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋 ✨🦋✨🦋✨🦋 🦋✨🦋✨🦋✨🦋