eitaa logo
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
630 دنبال‌کننده
32.2هزار عکس
25.7هزار ویدیو
355 فایل
دشمنان خارجی،در راس همه🔯اسرائیل غاصب؛ دل به خیانت #نفوذی های داخلی بسته اند و تمام تلاش خودرابرای به تاخیرانداختن ظهور بکارگرفته؛👊اما با #بصیرت و #سواد_رسانه_ای، نقشه های شوم آنان نابودخواهد شد؛ ان شاءالله #اندکی_صبر_طلوع_نزدیکست @SalamAZ3210 کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_یازدهم #ویشکا_1 ساعت دو بعد ظهر ڪلاس اندیشه اسلامے داشتیم موضوع ڪلاس درمورد هدف خلقتبود استاد
پگاه با هیجان زیاد مشغول تعریف خاطرات خنده دار شد نگین نگاهے به من ڪرد ویشڪا خیلے توے فڪر هستے،لبخندے زدم نه داشتم خاطره ے پگاه را گوش مے ڪردم نیم ساعت بعد به مرڪز خرید رسیدیم پگاه جلوے مرڪز ماشینرا پارڪ ڪرد داخل مرڪز رفتیم سالن بزرگ ڪه دور تا دور آن فروشگاه هاے زیادے بود ڪه در آن اجناس مختلف به فروش مے رسد،به سمت فروشگاه ے رفتیم ڪه انواع مانتو در آن وجود داشت مانتوها رنگ هاے شاد و بسیار دلنشین بودند،بیست دقیقه اے زمان گذاشتم تا توانستم چند تا مانتوے بلند ورنگ شاد انتخاب ڪنم و به سمت پیشخوان فروشنده بردم تا هزینه را پرداخت ڪنم پگاه جلو آمد این مانتو ها ڪه انتخاب ڪردے خیلے بلند هست ببین آن طرف فروشگاه مانتو هاے جلو باز با ڪلے طرح وجود داره آن مانتو ها خیلے ڪوتاه هستند اصلا احساس راحتے نمے ڪنم وقتے آن ها را مے پوشم از فروشگاه بیرون آمدیم نگین نگاه عصبانے به من ڪرد ویشڪا بیست دقیقه هست ما توے این فروشگاه منتظرهستیم آن وقت تو این مانتو ها راخریدے اگر قرار بود این را بخرے پس براے چے به ما گفتے بیام براےخرید عزیزم چرا ناراحت میشے به نظرم خیلے مانتو هاے زیبایے خریدم من واقعا این را دوست داشتم بیاید برویم توے ڪافه ے طبقه ے بالا دورهم یڪ قهوه مےخوریم و صحبت مڪنیم به سمت پله برقے رفتیم نگین و پگاه هم چنان اخم ڪرده بودند وصحبتے نمے ڪردند وارد ڪافه شدیم ، فضایے آرام با موزیڪملایم یک میز خالے با سه صندلے در گوشه ے سمت راست ڪافه قرارداشت روے صندلے ها نسشیم مرد جوانے به طرف آمد در حالے منو را روے میز قرار مے داد منتظر ثبت سفارش شد، بعد از رفتن مرد جوان پگاه روبه من ڪرد ویشڪا راستش را بگو واقعا چه اتفاقے افتاده ڪه تو این قدرتغییر ڪردے ؟ اتفاق خاصے نیفتاده فقط با پوشیدن این سبڪ لباس هاو آرامش ڪمتر احساس امنیت بیشترے مے ڪنم پگاه لبخند تمسخر آمیزے زد فڪر نمے ڪنم این حرف استدلال درستے باشد مرد جوان سفارش ها را به سمت ما آورد و مشغول خوردن شدیم براے آخر هفته برنامه تان چطور هست ؟ ممڪن هست با دوستان پدرم به مسافرت برویم مشخص نیست اگر فرصت دارید دورهم یڪ تفریح برویم نویسنده :تمنا🌱🌱🌻🌻
شمارش معکوس برای نابودی اسرائیل
#قسمت_یازدهم #ویشکا_2 نیم ساعتی در ماشین بودم تا به خانه مریم رسیدیم شلوغی خیابان ها به قدری کلافه ک
درست یک هفته بعد تصمیم گرفتم به دانشگاه بروم این دو هفته به قدری سرم شلوغ بودکه بیشتر کلاس ها را شرکت نکرده بودم ساعت هفت صبح از خواب بیدار شدم خانواده که تازه از مسافرت برگشته بود این موقع صبح تصمیم به بیدار شدن نداشتند وردشاد هم با عجله در حال گرفتن قلمه نان بود در حالی که زمزمه می کرد وای خدایا دیر شد به سمت او رفتم دادشی حالا خودت جا نگذاری این قدر عجله نکن من امروز ماشین می برم جایی می خوای بری نگاهی به ساعت دیواری کردم با صدایی که حاکی از اضطراب بود دانشگاه البته به لطف شما دیر می رسم شایان از خانه خارج شد و کمی بعد من هم خانه را ترک کردم مسیر دانشگاه تا خانه فاصله زیادی نداشت اما خوب باید دو اتوبوس سوار می شدم تصمیم گرفتم تا جایی که امکان دارد با تاکسی خودم را برسانم به دلیل شلوغی اول صبح خیابان چهل دقیقه طول کشید تا به دانشگاه رسیدم وارد محوطه شدم حیاط خلوت شده بود کلاس شده بود عده ی کمی در حال رفت و آمد بودند که به کلاس 816 رفتم چند تق محکم به در زدم استاد بفرمائید سلام ببخشید به به خانم دهقان تشریف نمی آوردید ببخشید خیلی درگیر بودم بله درگیری برای همه هست حالا چرا مشکی پوشیدید ؟! هیچی اجازه هست بنشیم بفرمائید سرکلاس مدام ذهنم درگیر بود نمی توانستم تمرکز لازم را روی درس بکنم با صدای استاد به خودم آمدم خانم دهقان شما جواب بدید چی استاد مثل این که حواستون اصلا نیست شما دو جلسه غیبت داشتید و الان هم سر کلاس توجه لازم و کافی ندارید بهتر نیست مشکلاتتان را حل کنید بعد تشریفدبیاورید در حالی که سرخ شده بودم حررات بدنم چند برابر شد فقط یک جمله گفتم اجازه دارم از کلاس بیرون بروم بله فقط ترم بعد این درس را بردارید به دلیل دیر آمدگی و غیبت حذف شدید با چهره ای غم زده از کلاس خارج شدم در محوطه دانشگاه شروع به قدم زدن کردم نویسنده :تمنا🌹🍃