eitaa logo
دلــنامہ|قرآن
2.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
511 ویدیو
17 فایل
⌠ هُمَّ إِنَّــا نَشْــــكُو إِلَـــــيْكَ فَــقْــــدَ نَــبِيِّنَا غَــيْبَــهَ وَلِـيِّنَا؛ آقــــا بــــیا آقــــا بــــیا... :) به صــرفِ جرعه‌‌ای چای، و ذکــرِ دلتنــگی..! ⌡ در گعده‌های دیگه میزبانتون باشیم؟🌿 @az_khat_bego :: @CheshmatoBeband ::
مشاهده در ایتا
دانلود
شخصی رو به رویم ایستاده بود... و نگاهم می کرد... نگاهی از جنس نور انگار که خورشید را در نگاهش جای داده بود قدم قدم به من نزدیک میشد... در یک متری از من ایستاد که ازم پرسید: از مهدی چه خبر؟ گفتم:منتظریم تا که بیاید... گفت برای تعجیل در ظهورش چیکار کردی؟ گفتم:دعا در جوابم گفت:مردم کوفه هم برای دیدار با امامشان هم نامه های زیاد نوشتند و هم دعاهای بیشمار کردند خیلی هایشان اهل نماز شب و روزه های مستحبی بودند ولی لحظه ی آمدنش یار نبودند... چون پشت دعاها و نامه هایشان نه حرکتی بود و نه قیامی بلکه از سر تکلیف و رهایی از بند ظلم که آن هم ساخته و پرداخته خودشان بود امام را دعوت کردند... اما در انتها به ایستادن در مقابل آقای زمان خویش رضایت دادند... نمی توانستم چیزی بگویم... انگار که زبانم قفل شده بود که ادامه داد مردم کوفه بیشتر از آنکه علاقه به آزادی داشته باشند زیر سایه ظلم و جهل بودن را می پذیرفتند چون عافیت طلبی در دنیا را به جنگ در مقابل ظلم ترجیح می دانند... زبانم به حرکت در آمد گفتم بله... اینجا هم همین شکل است اللهم عجل لولیک الفرج شده است یک شعار... از زبان خارج میشود ولی نوری ندارد آن زمان امام حسین هفتاد و دو تن یار داشت ولی آقای ما یاری ندارد اشک هایم جاری شده بود بله آقای ما تنهاست... اشک های مرد جاری شد گفت به شیعیان خبرم را برسانید بگویید مهدی دعاگوی شما هست و برای شما دعا میکند... سرم را که بلند کردم جواب بدهم او رفته بود... آقا خودت بودی؟ مهدی زهرا؟ جوابی نشنیدم و فقط گریه میکردم... اما یادم رفت بگویم گریه خالی که فایده ندارد باید در گریه ها حرکت باشد... او را یاد کنید تا یادتان کند اللهم عجل لولیک الفرج...
هدایت شده از دلــنامہ|قرآن
شخصی رو به رویم ایستاده بود... و نگاهم می کرد... نگاهی از جنس نور انگار که خورشید را در نگاهش جای داده بود قدم قدم به من نزدیک میشد... در یک متری از من ایستاد که ازم پرسید: از مهدی چه خبر؟ گفتم:منتظریم تا که بیاید... گفت برای تعجیل در ظهورش چیکار کردی؟ گفتم:دعا در جوابم گفت:مردم کوفه هم برای دیدار با امامشان هم نامه های زیاد نوشتند و هم دعاهای بیشمار کردند خیلی هایشان اهل نماز شب و روزه های مستحبی بودند ولی لحظه ی آمدنش یار نبودند... چون پشت دعاها و نامه هایشان نه حرکتی بود و نه قیامی بلکه از سر تکلیف و رهایی از بند ظلم که آن هم ساخته و پرداخته خودشان بود امام را دعوت کردند... اما در انتها به ایستادن در مقابل آقای زمان خویش رضایت دادند... نمی توانستم چیزی بگویم... انگار که زبانم قفل شده بود که ادامه داد مردم کوفه بیشتر از آنکه علاقه به آزادی داشته باشند زیر سایه ظلم و جهل بودن را می پذیرفتند چون عافیت طلبی در دنیا را به جنگ در مقابل ظلم ترجیح می دانند... زبانم به حرکت در آمد گفتم بله... اینجا هم همین شکل است اللهم عجل لولیک الفرج شده است یک شعار... از زبان خارج میشود ولی نوری ندارد آن زمان امام حسین هفتاد و دو تن یار داشت ولی آقای ما یاری ندارد اشک هایم جاری شده بود بله آقای ما تنهاست... اشک های مرد جاری شد گفت به شیعیان خبرم را برسانید بگویید مهدی دعاگوی شما هست و برای شما دعا میکند... سرم را که بلند کردم جواب بدهم او رفته بود... آقا خودت بودی؟ مهدی زهرا؟ جوابی نشنیدم و فقط گریه میکردم... اما یادم رفت بگویم گریه خالی که فایده ندارد باید در گریه ها حرکت باشد... او را یاد کنید تا یادتان کند اللهم عجل لولیک الفرج...