eitaa logo
مهدی مسائلی، مطالعات و یادداشت‌ها
872 دنبال‌کننده
39 عکس
15 ویدیو
9 فایل
ارتباط با مدیر: @masaeli
مشاهده در ایتا
دانلود
⚡️استخاره فال‌بینی و رمالی نیست/تمسک به استخاره به جای توکل ✍مهدی مسائلی 🔸متن گزیده: خرافات همیشه مشابه‌ای در دین دارند تا بعضی به توجیه آنها بپردازند. نمونه آن همین استخاره‌های متداولی که در جامعه مذهبی و حتی غیر مذهبی شیعه بسیار فراگیر شده‌اند. بنده افراد فراوانی را دیده‌ام که در هنگام نماز جماعت نه برای خواندن نماز، بلکه برای استخاره گرفتن به مسجد آمده‌اند. اما حقیقت این‌که استخاره با قرآن و تسبیح روایات چندانی ندارند. آن روایات اندک و ضعیف‌السندی هم که برای آن وجود دارد، دلالت بر قرعه‌انداختن دارند. یعنی اگر کسی در انجام کاری مردّد بود و به تعبیر عامیانه انجام و ترک آن، پنجاه پنجاه بود، با تبرّک به قرآن به یک طرف قرعه بیاندازد و از خداوند متعال بخواهد که قرعه را در طرفی قرار دهد که خیر و صلاح او در انجام آن است. اما امروز موضوع استخاره برای بسیاری ظاهرش استخاره است و باطنش سرکتاب باز کردن و فال گرفتن، یعنی گذشته و آينده را از قرآن دیدن!   به دیگر سخن، مردم با روحانیون از آنها مراجعه می‌کنند که تا آنها با نگاه به قرآن برای‌شان غیب‌گویی نموده و از وقایع آینده خبر دهند. این درحالی است که از امام صادق(ع) روايت‌ شده است: «لَا تَتَفَأَّلْ بِالْقُرْآن؛ به قرآن ‌فال مزن».( شيخ كليني، كافی، ج ۲، ص۶۲۹) تفاوت این(سرکتاب بازکردن) با آن(قرعه‌‌انداختن) در صورت‌های زیر است: 1. سرکتاب باز کردن در هر شرایطی صورت می‌گیرد، حتی هنگامی که فرد صلاح و مصلحت خویش را در انجام کاری می‌بیند. در حالی که استخاره(به صورت قرعه) فقط مربوط به شرایطی است که هیچ کدام از دوطرفِ ترک و انجام یک کار برتری نداشته باشند. 2. بعد از انجام استخاره، با تحقیق و بررسی ممکن است ترک یا انجام کاری برتری یابند، در چنین صورتی قرعه و استخاره باطل می‌‌شود، ولی هنگامی که استخاره را به معنای آینده‌نگری ببینیم، نتیجه تحقیق و بررسی‌ها هیچ تغییری ایجاد نمی‌کند. حتی اگر کسی می‌دانسته که انجام کاری بهتر است و استخاره بی مورد کرده است بایدحرمت آن را نگه دارد. 3. در راه و روش توحیدی، مؤمنین پس از بررسی کارها، برای اطمینان قلب باید بر خدا توکل کرده و به دنبال رأی و نظر خویش بروند: « وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ؛ با آنان مشورت کن! اما هنگامی که تصمیم گرفتی،[قاطع باش و]بر خدا توکل کن! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.» ولی در روش کنونی، پس از بررسی کارها، برای اطمینان قلب استخاره می‌کنند! 4. استخاره به معنای قرعه توضیح ندارد، یا خوب است یا بد(«افعل» است یا «لاتفعل»، «انجام بده» است یا «انجام نده»)، حتی نمی‌توان گفت استخاره «خیلی‌خوب» است یا «خیلی بد». چون قرعه‌انداختن میان دوطرفِ انجام و ترک «خیلی خوب» و «خیلی بد» ندارد. اما سرکتاب بازکردن توضیح دارد، گاهی توضیحش آن‌قدر فراوان است که انسان را به شگفت انداخته و هیجان زده‌ می‌کند! متأسفانه عده‌ای از روحانیون کار را به جایی رسانده اند که بعضی از مردم تمام کارهایشان را بر مبنای گرفتن استخاره انجام می‌دهند، چرا که می‌خواهند به جای کسب علم و آگاهی و سپس توکل به خداوند متعال در انجام کارها، به ریسمان آینده‌بینیِ استخاره چنگ زنند و به جای اطمینان به خداوند و توکل بر او، قلبشان را با استخاره آرامش دهند. در این میان بعضی از روحانیون شیعه نیز به جای حل مشکلات دینی مردم به فال بینی و سرکتاب‌بازکردن برای آنها مشغولند. 5. قرعه انداختن احتیاج به آخوند و روحانی ندارد بلکه کافی است افراد با توجه به خداوند به وسیله قرآن یا تسبیح قرعه انداخته و سپس با توکل به خدا به نتیجه آن عمل کنند. ولی سرکتاب بازکردن احتیاج به روحانی دارد، آن هم کسی که در این عمل، کارآزموده باشد و بتواند آینده را از معنای آیات بیرون کشیده و برای ما توضیح دهد. 6. لازمه قرعه انداختن حال و هوای معنوی و توجه به خدا است ولی لازمه سرکتاب بازکردن، مهارت در تأویل و تفسیر آیات قرآن کریم. از این جهت است که بعضی روحانیون در دفتر و اتاقی نشسته‌اند،‌ چای می‌خورند، با یکدیگر حرف می‌زنند و در خلالش قرآن را باز کرده و برای مراجعین تلفنی و اینترنتی استخاره می‌کنند. این‌چنین استخاره‌ای شاید وضو هم احتیاج نداشته باشد. .......... ⚡️لینک متن کامل یادداشت: mehrnews.com/news/4310147 .......... @azadpajooh
🔸از ملی‌گرایی ایرانی تا نژادپرستی/قوانینی که ریشه در نگاه رضاخانی دارد ✍ مهدی مسائلی ملی گرایی یا ناسیونالیسم می‌تواند از جهاتی خوب باشد و از جهاتی مذموم؛ بستگی به تعریف ما از ملیّت و ملّت دارد. عناصر تحقق به یک ملیتی خاص برای یک فرد می‌تواند ترکیبی از جغرافیای مشترک، زبان واحد، دین و باورهای یکسان، نژاد واحد و فرهنگ مشترک و... باشد. البته گاهی بعضی از این عناصر برای یک کشور اهمیت بیشتری دارند و برای دریافت ملیت آن کشور باید حتماً شرطی خاص احراز شود. از بحث درباره قوانین مهاجرتی دیگر کشورها میگذریم تا سخن به درازا ‌نکشد، ولی در کشور ایران نگاه حکومت و بعضی از مردم، به ملیت ایرانی بر پایه نژاد و خون ایرانی تعریف شده است. به دیگر سخن نژادپرستی برای ملیت ایرانی بسیار پررنگ است. مثلاً اگر نوزادی از خون پدری ایرانی در خارج از کشور متولد شود، هرچند مادرش ایرانی نیست، در کشوری دیگر رشد و نمو کرده، زبان فارسی را اصلاً نمی‌تواند صحبت کند، با فرهنگ ایرانی غریبه است، حتی نام ایرانی هم ندارد، اما همین که خون پدری ایرانی در رگهای اوست، برای بخشش ملیت ایرانی برای او کافیست و می تواند شناسنامه ایرانی بگیرد. در مقابل، کودکی که از مادری ایرانی متولد شده ولی پدرش افغانی است، هرچند که در ایران رشد و نمو کرده و با هزار مصیبت درس خوانده است، زبان فارسی را با لهجه تهرانی صحبت می‌کند، ولی چون خون پدری ایرانی در رگها ندارد، نمی‌تواند شناسنامه ایرانی بگیرد. به نظر من بر چنین قوانین و رویکردهایی بیش از آنکه روح ملی‌گرایی حکمفرما باشد معنای نژادپرستی غالب است. جالب اینکه ایران ترکیبی از اقوام و نژادهای گوناگون است. ترک، کرد، عرب، بلوچ، لر، ترکمن و فارس در این کشور زندگی می‌کنند، قسمتی از این اقوام میان کشور ما و دیگر کشورها تقسیم شده‌اند، سالهاست در این فکرم که چه خون متفاوتی در رگ‌های روستایی مرزنشین ایرانی وجود دارد که برای خویشاوند و هم‌قومیت او چند کیلومتر آن طرف‌تر از مرز ایران وجود ندارد. کشور ما همواره با توطئه‌های خارجی برای تحریک اقوام به استقلال طلبی روبرو بوده است. در سال‌های اخیر گاهی شعارهای قومیتی را به عرصه ورزش و فوتبال نیز کشانده‌اند و ورزشگاه‌ها به میتینگ این شعارها تبدیل شده است. مسئولان حکومتی برای کنترل این شعارها تنها راه چاره را در برخورد امنیتی می‌بینند، اما تا وقتی که نگاه مردم و حکومت به ملیت ایرانی بر اساس نژاد استوار باشد بستر برای دشمنان خارجی برای تحریک قومیت‌ها وجود دارد. در کشور ایران سال‌هاست که جمهوری اسلامی محقق شده است ولی ریشه بسیاری از قوانین همان تفکرات رضاخانی است. آری ما به رضاخان و سیاست‌هایش می‌تازیم ولی قوانین او را همچنان اجرا می‌کنیم. ............ @azadpajooh
⚡️چرا باید انتقاد به حوزه را توهین تلقی کنیم؟!/ انتقاد سالم چه زمانی تحقق می‌یابد؟! ✍مهدی مسائلی روز پنجشنبه ۲۵ مرداد در زیرزمین مدرسه فیضیه قم تجمعی اعتراضی برگزار شد که حواشی فراوانی را در پی داشت. تصویر یک روحانی با تابلویی در دست که روی آن نوشته شده بود: «ای آنکه مذاکره شعارت، استخر فرح در انتظارت» جنجالی‌‌ترین قسمت این مراسم در رسانه‌ها بود. اما پس از گذشت چند روز، دو تن از مراجع قم با بیانیه و سخنرانی برگزاری این مراسم را به شدت محکوم کردند. در سخنان این مراجع بُعدی جدید به حواشی مراسم افزوده شده بود و آن اعتراض به صحبت‌های سخنران این جلسه جناب رحیم‌پور ازغدی درباره حوزه سکولار بود. در بیانیه آیت الله مکارم شیرازی این سخنان توهین به حوزه علمیه تلقی شده و آمده بود: « گوینده‌ای که هیچ اطلاعی از وضع حوزه‌های علمیه شیعه نداشت، و بدترین اهانت‌ها را به حوزه علمیه و مراجع شیعه کرد» اما درباره مواضع مراجع محترم چند نکته به ذهن بنده می‌رسد: ۱. در این فراز اعتراضیه اغراق هایی وجود دارد که بیان آن در شأن مرجعیت شیعه نیست. مثل این ادعا که سخنران «هیچ اطلاعی» از وضع حوزه‌های علمیه ندارد یا قلمداد کردن سخنان او به عنوان «بدترین اهانت‌ها» به حوزه علمیه. معنای چنین سخنی این است که حوزه علمیه آن قدر سری است که یک فرد تحصیل کرده در حوزه نیز هنوز از چندوچونش اطلاع ندارد. در حالی که امروز بیشتر درسهای مراجع در اینترنت بارگزاری می‌شود و می‌توان جزییات آن را بررسی نمود، پس چرا باید حوزه را نهادی ناشناخته برای دیگران توصیف کنیم، آیا این گونه سخن گفتن هدفی جز بستن دهان منتقد دارد؟! افزون بر این بنده سخنان توهین‌آمیز فراوانی به حوزه علمیه را در ذهن دارم، که سخنان مورد بحث نسبت به آنها بسیار محترمانه است. چرا همیشه تمایل داریم به حوزه علمیه قداست بخشیده و هر انتقادی به آن را توهین معنا کنیم. آقایان همیشه می‌گویند انتقاد سالم اشکالی ندارد ما که نفهمیدیم معنا و مصداق انتقاد سالم چیست و چگونه تحقق پیدا می‌کند. زیرا همیشه هر انتقادی توهین تلقی شده است. ۲. بنده مدافع جناب رحیم‌پور ازغدی نیستم و به بسیاری از سخنان ایشان انتقاد داشته و دارم، و بعضی از سخنان وی را غیر دقیق می‌دانم. ولی از حق آزادی بیان ایشان دفاع می‌کنم و معتقدم ایشان لااقل در زیرزمین فضیه می‌توانستند به حوزه علمیه انتقاد کنند، حال انتقاد حق باشد یا ناروا. انتقاد و شبهه پراکنی درباره حوزه علمیه هیچگاه موجب تضعیف آن نمی‌شود زیرا سخنان متقن علما (اگر وجود داشته باشد) می‌تواند دفاعی محکم از حوزه داشته باشد و ارکان حوزه علمیه را محکم‌تر کند، بلکه آنچه موجب تضعیف نهاد حوزه علمیه می‌شود عملکرد موهن و نامناسب روحانیون در قضایای مختلف دینی، اجتماعی و سیاسی است. به دیگر سخن آنقدر که حوزه از دوستان جاهل و نادان متملق‌گو ضربه خورده از منتقدین (به اصطلاح آقایان: بی‌سواد غرض‌ورز فلان و فلان شده) ضربه نخورده است. یک نمونه دوستان نادان همان شخصی که آن تابلو را در مراسم در دست گرفته بود. ۳. باور بنده این است که جناب آقای رحیم‌پور نیز در انتقاد از حوزه اغراق‌هایی داشتند ولی از مبالغه‌ها که بگذریم سخنان صحیحی نیز داشت که علما باید به آنها توجه کنند. خدمت جناب آیت الله مکارم شیرازی عرض میکنم برفرض که جناب رحیم‌پور ازغدی اطلاعی از وضعیت حوزه ندارند، ما که هم‌اکنون در حوزه هستیم به بسیاری از درس‌های خارج علما سر زده‌ایم، بسیاری دیگر را در اینترنت مطالعه کرده‌ و گوش داده‌ایم، ولی بی‌تعارف باید گفت بسیاری آقایان در درس‌ها به موضوعاتی می‌پردازند که بیهوده و غیر مبتلا به است‌. در مقابل هنگامی از اساتید طلب می‌کنیم که موضوعی جدید را طرح کرده و بحثی نو دراندازند، در پاسخ می‌گویند چون بحثی در این باره وجود ندارد آماده کردن درس و ارائه آن مشکل است، پس بهتر آن که همان مسائل تکراری قبلی را بگوییم تا علمیت درس بیشتر باشد. به هر حال شرح ماوقع دروس حوزه علمیه مفصل است هم وقتی بهتر می‌خواهد و هم ممکن است مطالبی را متعرض شوم که به ذائقه بعضی خوش نیاید. پس بهتر که بگذاریم و بگذریم. .............. @azadpajooh
⚡️تقابلی میان ولایت و توحید نیست/ضرورت بیان معارف توحیدی در مجالس شیعه ✍مهدی مسائلی ✔️همه می‌دانیم که ولایت ذاتاً منحصر در خداست: «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِی؛ ولايت منحصراً از آن خداوند است»(شوري/9)، و اگر از ولایت ائمه‌ (ع) سخن به میان می‌آید این ولایت، متصل به ولایت الهی بوده و چیزی غیر از آن نیست. با این نگاه مقصد و منتهای ولایت راستین به توحید باز می‌گردد. به تعبیر دیگر، ائمه شیعه(ع) هدایتگر امت به سوی توحید و یکتاپرستی هستند و جز اتصال مردم به ولایت الهی هدفی ندارند. تمام رسولان الهی آمده‌اند تا هدف و غایتی جز خداوند در زندگی بشر وجود نداشته باشد: (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ ما در هر امتی رسولی برانگیختیم که: «خدای یکتا را بپرستید؛ و از طاغوت اجتناب کنید!») (نحل /۳۶) ✔️این اعتقادی است که بیشتر شیعیان تردیدی در آن ندارد، ولی با این حال، بعضی از مبلغین شیعه در تبلیغ معارف دینی گاهی یکسویه عمل می‌کنند، به این معنا که فقط از ولایت اهل‌بیت(ع) سخن می‌گویند و این ولایت را به توحید متصل نمی‌کنند و از هدف و آرمان اصلی که همان جامعه توحیدی کمتر سخن می‌گویند. این موضوع موجب می‌شود تا ناآگاهان و دشمنان شیعه، تقابلی میان ولایت و توحید ایجاد کنند؛ همچنان‌که بعضی از دوستان ناآگاه نیز در تفسیر ولایت دچار اشتباه شده و به دامن غلو افتند. درست است که شیعه در اعتقادات توحیدی خویش هیچ نقص و خطایی ندارد، ولی به راستی در مجالس دینی شیعه تا چه میزان معارف توحیدی مطرح می‌شود؟ ✔️حقیقت اینکه در مجالس تبلیغی شیعه اگرچه صراحت‌گویی فراوانی درباره جزئیات ولایت و امامت وجود دارد، ولی کمتر از ابعاد گوناگون توحید سخن گفته می‌شود و از این جهت، برای دوست و دشمن ابهامات فراوانی در این‌باره به وجود می‌آید. افزون بر این چنانچه در یادداشت دیگری بیان کردم، امروز بسیاری از شیعیان در اجرای تعالیم مذهبی خویش تنها به نیت توحیدی خویش بسنده نموده و کمتر به صورت و ظاهر توحیدی آنها توجه دارند. اما همه مردم نمی‌توانند نیت توحیدی شیعه را در پس رفتارهای مذهبی آنها ببینند و ظاهر بعضی از رفتارها در نگاه عمومی چیزی جز شرک و کفر جلوه نمی‌کند. ✔️متأسفانه توهم تقابل ولایت و توحید به گونه‌ای رقم خورده است که حتی بعضی از شیعیان طرح مسائل توحیدی در یک سخنرانی مذهبی را هجمه علیه معارف ولایی قلمداد می‌کنند. ✔️این در حالی است که معارف اهل‌بیت (ع)بر مبنای توحید پایه‌گذاری شده است و حتی در بسیاری از احکام فقهی شیعه نیز تأکید فراوانی بر عنوان توحید شده است، مثلا نذر تنها برای خداوند منعقد می‌شود و هرچند موارد مصرف نذر را می‌توان به مجالس یکی از ائمه (ع) اختصاص داد و یا ثواب آن را به ایشان هدیه نمود، ولی در نیت و الفاظ نذر تنها باید خداوند مطرح باشد. از این گذشته حتی در حکمت سجده نکردن شیعه بر خوراکی‌ها و پوشیدنی‌ها، معارف توحیدی فراوانی نهفته است که کمتر برای مسلمانان بازگو شده است.چنانچه در روایتی فرموده‌اند: سجده خضوع برای خدا است، پس سزاوار نیست، بر خوردنی یا پوشیدنی باشد؛ چرا که مردم بنده خوردنی‌ها و پوشیدنی‌ها هستند، در حالی که سجده کننده در سجود خویش در عبادت و بندگی خدا است، پس سزاوار نیست که پیشانی‌اش بر معبود بندگان دنیا، کسانی که مغرور به غرور دنیا شدند، باشد. سجود بر خاک فضیلتش بیشتر است؛ زیرا که سجده این چنینی در تواضع و خضوع برای خدای متعال رساتر و سزاوارتر است. (من لا يحضره الفقيه، ج۱، ص272) ✔️حاصل سخن این‌که مبلغین شیعه اگرچه به تبیین معارف ولایی مؤظفند ولی بیشتر از آن، باید به نشر و گسترش معارف توحیدی نیز همت گمارند. باید به گونه‌ای معارف شیعه برای مسلمانان تبیین شود که دوست و دشمن شک نکنند ولایت اهل‌بیت (ع) در طول ولایت خداوند متعال است نه در عرض آن. نباید در مقابل تهمت‌های دشمنان شیعه منفعل بود و اجازه داد آنها با عنوان‌های توحیدی در مقابل شیعه صف‌‌آرایی کنند، بلکه باید به صورت فعال معارف توحیدی شیعه را در جامعه اسلامی بازگو نمود و توطئه دشمنان را ناکام گذاشت. .......... @azadpajooh
⚡️از غلو درباره امامان(ع) تا غلو درباره ولایت فقیه ✍مهدی مسائلی دیروز در جلسه‌ای بودم که سخنران درباره اهمیت معرفت به ولایت فقیه بحث می‌کرد، خطاب به مردم می‌گفت: "اگر معرفت‌تان نسبت ولایت فقیه کامل باشد وقتی رهبری می‌فرماید اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهد دید، آن را یک تحلیل و پیش‌بینی فرض نمی‌کنید بلکه آن را یک امر قطعی و یقینی می‌دانید چون ولی‌فقیه جانشین امام است و از جایی که ما نمی‌دانیم خبر می‌دهد." پیش از این در یادداشتی بیان کردم که این نگاه به ولایت فقیه خلط میان معنای ولایت علمی و ولایت عرفانی است و نباید مرجعیت تقلید یا ولایت‌فقیه را مقامی قُدسی دانست: https://t.me/azadpajooh/317 https://t.me/azadpajooh/318 اما چنین نگاهی در آینده انقلاب خطرآفرین است و معتقدان به ولایت فقیه را از واقعیت‌ها دور می‌کند. ان شا الله عمر رهبری انقلاب مُستدام باشد اما اگر در آینده فردی به جایگاه ولایت فقیه برسد که امثال این سخنران محترم چنین ارادت ویژه و نگاه عرفانی به شخص او نداشته باشند، معادله غیب‌گوییِ ولی فقیه را چگونه حل خواهند کرد؟! یا اصلا فرض کنیم تحولات به گونه‌ای رغم خورده بود که به جای آیت الله خامنه‌ای، مرحوم آیت الله منتظری به منصب ولایت فقیه می‌رسید، آیا حاضر بودند چنین غیب‌گویی‌هایی را به ایشان ‌نیز نسبت دهند؟ به نظر بنده این نگاهِ غلوآمیز به ولایت فقیه ریشه در نگاه نادرست به حیات فکری و سیاسی ائمه(ع) دارد. زیرا معمولاً در یادکردِ امامان(ع) جنبه‌های عرفانی و فوق بشری آنها بر ابعاد مادیِ زندگیِ آنها غلبه دارد. در نگاه بسیاری از شیعیان امامان، بشرِ فوق و کامل نیستند بلکه فوقِ بشر هستند که خلقتی متفاوت از سایر انسان‌ها دارند. این موضوع الگوگیری از آنها را دچار خدشه می‌کند و ذهنیت‌های از درکِ واقعیتِ زمان امامان شیعه(ع) دور می‌کند؛ به گونه‌ای که نمی‌توان از رفتارهای سیاسی و اجتماعی آنها الگویی برای زمان کنونی به دست آورد‌. این در حالی است که در همین قضیه پیش‌بینی نابودی اسرائیل، تاکتیک مشابهی در سیره امام علی(ع) وجود دارد که تصور غیب‌گویی ولایت فقیه را بر طرف می‌سازد. یکی از اصحاب امام علی(ع) به نام عدى بن حاتم می‌گوید: روزى كه امير المؤمنين(ع) در صفين با معاويه رو به رو شد، با صداى بلند كه يارانش بشنوند، فرمود: به خدا قسم معاويه و ياران او را مى كشم. سپس در پايان اين جمله، آهسته گفت: ان شاء الله. من كه نزديك آن حضرت بودم عرض كردم: اى امير مؤمنان! شما براى گفته خود سوگند خورديد و سپس ان شاء الله گفتيد ، منظورتان چه بود؟! حضرت فرمود: همانا جنگ، مكر و نيرنگ است. من در نظر مؤمنان هرگز دروغگو نبوده و نيستم، خواستم ياران خود را عليه سپاه معاويه برانگيزم، تا دچار سستى نشوند، و به پيروزى اميد بندند، اين مطلب را آويزه گوش كن كه ان شاء الله، بعدا به كارت مى‌آيد. ( توضیح این مطلب لازم است که فریب نظامی و جنگی با فریب‌کاری در غیر میدانِ جنگ متفاوت است، همچنان‌که در میدان جنگ نیز غَدر و پیمان‌شکنی ممنوع است، اما بزرگ‌نمایی نظامی و انتشار اطلاعات نادرستِ نظامی یک تاکتیک مشروع نظامی برای شکست دشمن است.) ............. @azadpajooh
🔸اتهام‌هایی برای پیگیری عدالت از عدالت اقتصادی سخن بگویی متهم به تفکرات کمونیستی می‌شوی از عدالت سیاسی سخن بگویی متهم به ضدانقلاب بودن از عدالت اجتماعی سخن بگویی متهم به روشن‌فکرِ غربی بودن از عدالت مذهبی سخن بگویی متهم به ‌بی‌دین یا وهابی‌ بودن ⚡️پیگیری عدالت در هر جایی اتهام‌های خاص خودش دارد ........... @azadpajooh
⚡️عزاداری امام حسین(ع) یک استثناء است/ نقدی بر توسعه ایام سوگواری ✍مهدی مسائلی از مجموع روايات و همچنین سيره و سنت پیامبر(ص) و ائمه(ع) برداشت می‌شود که در شرع اسلام، عزاداری و برپایی مجلس سوگواری برای شخص متوفی فقط سه روز مطلوب است نه بيشتر؛ بلکه این احتمال قوی است که استمرار عزاداری بیشتر از سه روز ناپسند نیز باشد. بر این اساس شيخ طوسی در المبسوط کراهت عزاداری بیشتر از سه روز را اجماعی می‌داند.(المبسوط في فقه الإمامية، ج١، ص۱۸۹) البته این موضوع استثنایی نیز دارد و آن عزاداری برای امام حسین(ع) است. از امام صادق روایت شده: «كُلُّ الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ مَكْرُوهٌ سِوَى الْجَزَعِ وَ الْبُكَاءِ عَلَى الْحُسَيْنِ، عَلَيْهِ السَّلَامُ؛ یعنی همه عزاداری‌ها و گریستن‌ها ناپسند است مگر عزاداری و گریستن برای امام حسین(ع).» (شیخ طوسى، امالی، ص۱۶۲ همچنین بنگرید روایت مشابهی را در: ابن قولويه قمی، كامل الزيارات، ص۱۰۰.) اما در روزگار کنونی گستره این استثناء بسیار بیشتر شده است و شامل حال همه اهل‌بیت(ع) و امام‌زادگان و حتی علما و شخصیت‌هایی همچون امام خمینی نیز شده است. به نظر می‌رسد عزاداری از یک وظیفه خاص در قبال شهادت امام حسین(ع) به یک تکلیف در برابر همه اولیای الهی تبدیل شده است، آن‌گونه که ترک عزاداری در سالگرد وفات آنها، بی‌احترامی و هتک حرمت آنها جلوه می‌کند. در نگاه عمومیِ شیعیان، تعظیم و بزرگداشت شخصیت‌های دینی و بهره‌گیری معنوی از زندگی آنها متوقف به برپایی مجلس سوگواری برای آنها است. در سال‌های اخیر صدا و سیما و رسانه‌های رسمی کشور نیز این نگاه را پررنگ‌ می‌کنند و قطع برنامه‌های شاد تلویزیون و پخش‌ عزاداری برای حضرت زینب و معصومه(س) جزئی از سیاست‌های مذهبی صدا و سیما شده است. برای آن‌که عزاداری این ایام نیز توجیه‌پذیر باشد فعلا عنوان "وفات شهادت‌گونه" برای این مناسبت‌ها انتخاب شده است، شاید در سال‌های آینده عنوان "شهادت" به صورت کامل جای عنوان "وفات" بنشیند. این درحالی است که نه از نحوه وفات حضرت زینب(ص) اطلاعات تاریخی اطمینان‌آوری وجود دارد و نه از مکان دفن ایشان.(بسیاری از علما ایشان را مدفون در بقیع می‌دانند) به هر حال هم‌اکنون عزاداری جزء غالب مناسک دینی شیعه شده است و بر هر امر دیگر دینی اولویت دارد. اما این موضوع به غیر از این‌که موجب لاغر و کمرنگ شدن سایر مناسک دینی می‌شود، تبعاتی نیز برای کلیّت گفتمان تشیع دارد. امروز اقشار عادی مردم و حتی بسیاری از مذهبی‌ها، قادر به همراهی با تمام ایام عزاداری نیستند و از آنجا که به واسطه رسانه‌های رسمی، این ایام جزئی از مناسبت‌های مذهبی شده‌اند، سوگوار نبودن مردم و نداشتن حس عزاداری، بی‌اعتنایی به گفتمان مذهبی شیعه جلوه می‌کند. ............... @azadpajooh
⚡️انجمن حجتیه از بهائیت‌ستیزی تا مخاصمه درون مذهبی ✍مهدی مسائلی انجمن‌حجتیه پس از اعلام تعطیلی هرچند سازمان خود را تعطیل کرد، ولی تأثیرگذاری فکری آن همچنان ادامه دارد. انجمن حجتیه قبل از انقلاب به بهائیت‌ستیزی شناخته می‌شد و بعد از انقلاب نیز ستیز با اندیشه‌های کمونیستی را در پیش گرفت و حتی با جریان‌های چپِ سیاسی در افتاد. اما هم‌اکنون دیگر از آن سابقه مبارزه با بهائیت خبری نیست. مارکسیسم و کمونیست نیز به تاریخ پیوسته‌اند و بسیاری از سیاست‌مدارانِ چپ‌گرا که ابتدای انقلاب به شدت با انجمن متخاصم بودند، حالا بیشتر از دیگران غرب‌گرا و لیبرال شده‌اند. اما رهبر فقید انجمن، شیخ محمود حلبی دغدغه‌های فکری و مذهبی دیگری نیز داشت. او به صورت افراطی(و نه به مانند تفکیکیان معتدل) با هرگونه مباحث برهانی، فلسفی و عرفانی مخالفت می‌کرد و با روشی شبیه اخباریون به کشف معرفت دینی می‌پرداخت. البته او خود را در فقه اصولی می‌دانست ولی در سایر اندیشه‌های دینی همچون اخباریون فکر می‌کرد. از این جهت، تقابل و مخاصمه با طرفداران فسلفه و عرفان نظری که قبلاً نیز یکی از رویکردهای اصلی انجمن حجتیه بود، در سال‌های بعد از اعلام تعطیلی آن، بسیار پررنگ‌تر شد و به گفتمان اصلی آن تبدیل شد. از طرفی دیگر، توجه به فرقه‌گرایی و تقابل میان شیعه و سنی نیز در گفتمان انجمن جایگاه خاصی داشت‌، اما در این سال‌ها مورد توجه بیشتری قرار گرفت و آن نیز به گفتمان‌ اصلی انجمن تبدیل شد. بر این اساس، متأثرین از انجمن حجتیه در دهه هفتاد و هشتاد، حرکت جدیدی را در تبلیغ اندیشه‌های مذهبی آغاز کردند که بیش از همه به وحدت شیعه و سنی آسیب می‌زد. آنها در دفاع از امامت امیرالمؤمنین(ع) روش مخاصمه‌ با اهل‌سنت را در پیش گرفته و بر انتشار مطاعنِ خلفای اهل‌سنت و لعن و توهین به آنها تأکید کردند. در این مسیر، تندی و افراط‌ رهبران، ظهوری دوچندان در رفتار هواداران دارد و به میزانی که تحصیلات دینی و علمیّت آنها کمتر می‌شود، بر تندی رفتارهای آنها نیز افزوده می‌شود. متأسفانه مرحوم شیخ محمود حلبی در منابر و درس‌هایش از توهین به مخالفان فکریش ابایی نداشت. مثلا او در یکی از درس‌هایش نسبت به عرفا می‌گوید: «خاک بر دهانشان و آتش بر زبانشان! مرحوم میرزا[مهدی اصفهانی] می‌فرمودند اگر یک‌نفر به محی‌الدین [ابن عربی] بگوید ای... ای کثافت! قطعا باید خوشش بیاید چون وصف اکملیت اوست!»( دروس معارف الهیه، درس47) شیخ محمود حلبی گاهی بر فراز منبر، ملاصدرا را «مُلا تحتا» می‌نامید و از حدود بحث علمی خارج می‌شد. دکتر جواد منصوری می‌گوید: «يک‌سال که آقای حلبی ظهرها در ماه مبارک رمضان در مدرسه مروی منبر می‌رفت، چند روزی پای صحبت وی رفتم. خیلی از او ناراحت شدم. در آن دو سه روز، خیلی اهانت‌آميز و با تحقير با منتقدان خود برخورد می‌کرد...ايشان صحبت می‌کرد که بله در حوزه‌های ما از "ملا تحتا" به‌عنوان يک فيلسوف نام می‌برند.»(گفتگو با سایت بهائیت در ایران) آیت الله حسینعلی منتظری نیز در خاطراتش می‌گوید:«یک زمانی در تهران به همراه مرحوم شهید مطهری رفته بودیم پای منبر آقای حاج شیخ محمود حلبی. ایشان روی منبر به مرحوم صدرالمتألّهین توهین کرد. پس از منبر، ما با ایشان درگیر شدیم که این چه تعبیرهایی است که می‌کنید؟» حقیقت این‌که در ابتدای انقلاب چالشِ بزرگِ انجمن حجتیه، موضوع نگاه این جریان به انتظار امام زمان(ع) و به تَبعِ آن، نگرش آنها به حکومت اسلامی و ولایت فقیه بود، اما در زمان کنونی منازعه آنها با ولایت فقیه و حکومت اسلامی، به تفاوت نگاه آنها نسبت بعضی رفتارهای مذهبی کشیده شده است، خصوصا این‌که تقابلِ روش مذهبی آنها با گفتمان وحدت اسلامی بیشتر شده است. افزون بر این، نگاه جمهوری اسلامی نسبت به بعضی مسائل فقهی(همچون موسیقی، شطرنج و...) و ‌عزاداری‌هایی همچون قمه‌زنی، برای بعضی از آنها اصلا قابل قبول نیست و این مسائل نیز بر مخاصمه آنها با ولایت فقیه و جمهوری اسلامی شدت بخشیده است. نکته دیگر این‌که در این سال‌ها جریان‌ها و گروه‌های دیگری همچون جریان شیرازی نیز به همین سمت‌و سو حرکت کرده‌اند و علی‌رغم بعضی اختلافات میان آنها، اولویت‌های مذهبی همه این جریان‌ها کاملاً با یکدیگر مشترک شده است. این موضوع موجب شده جبهه‌ای مشترک از انجمن حجتیه، جریان شیرازی و جریان‌های معروف به برائتی‌ها، در برابر سیاست‌های مذهبی جمهوری اسلامی به وجود آید. سخن پایانی این‌که انجمن حجتیه در زمان کنونی مانند گذشته به عنوان یک سازمان منظم مذهبی مطرح نیست، ولی اندیشه‌های مذهبی آن هنوز نیز وجود دارد، بلکه از جنبه توجه به اخباری‌گری و افراط‌‌گری مذهبی تقویت نیز شده است. کسانی هم‌اکنون ادامه دهنده اندیشه‌های انجمن حجتیه هستند که سابقه عضویت سازمانی در انجمن حجتیه را ندارند و هرگز با نام و عنوان انجمن حجتیه از آن طرفداری نکرده‌اند.   ......... @azadpajooh
مهدی مسائلی: ⚡️نقدی بر شیعه‌سازیِ اهل‌سنت(بخش اول) ✍مهدی مسائلی روحانیون و مبلغین شیعه در تعامل با اهل‌سنت نباید به دنبال شیعه‌سازی یا به قول معروف مستبصرکردن آنها باشند، زیرا این رویکرد بیش از آن که برای شیعه دوست و همراه اضافه کند، بر حساسیت و دشمنی اهل‌سنت نسبت به شیعه می‌افزاید و در حجاب تقابل مذهبی، آنها را از تعالیم و آموزه‌های عمومی اهل‌بیت(ع) دور می‌کند. افزون بر آن‌که چنین رویکردی در غالب موارد با مجادله و گفتگوهای مخاصمه‌آمیز همراه خواهد بود و مبلغین شیعه را به جای هدایت‌گری مردم، به ورطه دشمنی با آنها می‌کشاند. بر این اساس، در روایات فراوانی ائمه، شیعیان را از دعوت کردن دیگرمسلمانان به مذهبِ خویش نهی کرده‌اند. شیخ کلینی در کتاب کافی این روایات را در بابی با عنوان «بَابٌ فِي تَرْكِ دُعَاءِ النَّاس؛ باب دعوت نكردن مردم[به تشیع]» جمع کرده است.( كافی، چاپ دار الحديث، ج3، ص537) در تعدادی از این روایات، ائمه(ع) برای متقاعد کردن شیعیان به ترک چنین رویه‌ای، متمسک به استدلال‌هایی شده‌اند ازجمله این‌که هدایت، دست خداست و اگر خدا نخواهد کسی با مجادله و مخاصمه مذهبی، شیعه نمی‌شود. در ادامه چند نمونه از این روایات ذکر می‌شود: 1. كُلَيْب بن معاويه می‌گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: «إِيَّاكُمْ وَ النَّاسَ؛ إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً، نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً ، فَتَرَكَهُ وَ هُوَ يَجُولُ لِذلِكَ وَ يَطْلُبُهُ؛ از مردم بپرهیزید(آنها را به مذهب خود دعوت نکنید) همانا خداى عزوجل چون خير بنده‌اى را بخواهد، در دلش نقطه و اثرى گذارد (نور هدايت در دلش افكند) و او را رها كند، او خود به دنبال این مذهب می‌آید و آن را می‌جويد.»(كافی، چاپ دار الحديث، ج3، ص 538) 2. ثابت ابی سعيد می‌گوید: امام صادق(ع) به من فرمود: «يَا ثَابِتُ، مَا لَكُمْ وَ لِلنَّاسِ؟ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ، وَ لَاتَدْعُوا أَحَداً إِلى أَمْرِكُمْ؛ فَوَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أَهْلَ السَّمَاءِ وَ أَهْلَ  الْأَرْضِ اجْتَمَعُوا عَلى أَنْ يُضِلُّوا عَبْداً يُرِيدُ اللَّهُ هُدَاهُ، مَا اسْتَطَاعُوا؛ كُفُّوا عَنِ النَّاسِ، وَ لَا يَقُولُ أَحَدُكُمْ:أَخِي  وَ ابْنُ عَمِّي وَ جَارِي؛ فَإِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ، فَلَا يَسْمَعُ بِمَعْرُوفٍ إِلَّا عَرَفَهُ، وَ لَا بِمُنْكَرٍ إِلَّا أَنْكَرَهُ، ثُمَّ يَقْذِفُ اللَّهُ فِي قَلْبِهِ كَلِمَةً يَجْمَعُ بِهَا أَمْرَهُ؛ ای ثابت، شما را با مردم چكار؟ از مردم دست برداريد و هيچ كس را به مذهب خود دعوت نکنید، به خدا كه اگر اهل آسمان و اهل زمين تصميم گيرند كه بنده‌اى را كه خدا هدايتش را خواسته گمراه كنند نتوانند. از مردم دست برداريد، و هيچ‌كس از شما (از سر دل‌سوزى) نگويد: اين برادر من است، این پسر عموى من است، این همسايه من است، زيرا هرگاه خداى عزوجل خير بنده‌اى را خواهد، روحش را پاكيزه كند، آن‌گاه هر خوبى را بشنود بشناسد و بپذيرد و هر بدی به گوشش رسد انكار كند، سپس خدا در دلش كلمه‌اى افكند كه به سبب آن كارش را فراهم سازد.» (كافی، ج3، ص39) 3. در روایت دیگری امام صادق(ع) می‌فرماید: «اجْعَلُوا أَمْرَكُمْ لِلَّهِ، وَ لَا تَجْعَلُوهُ لِلنَّاسِ؛ فَإِنَّهُ مَا كَانَ لِلَّهِ، فَهُوَ لِلَّهِ؛ وَ مَا كَانَ لِلنَّاسِ، فَلَا يَصْعَدُ إِلَى اللَّهِ، وَ لَا تُخَاصِمُوا النَّاسَ لِدِينِكُمْ؛ فَإِنَّ الْمُخَاصَمَةَ مَمْرَضَةٌ لِلْقَلْبِ؛ تبلیغ دین را به منظور جلب رضاى خدا انجام دهيد نه براى جلب رضاى مردم. آنچه براى مردم باشد به پيشگاه او بالا نمی‌رود. به خاطر مذهب خودتان و گسترش آن، با مردم جدل نكنيد كه مجادله دل را مريض می‌كند.»( این روایت با چند سند دیگر نیز نقل شده و در آنها آمده است:«وَ لَا تُخَاصِمُوا بِدِينِكُمُ النَّاسَ؛ در مسائل مذهبی با مردم جدل نكنيد».كافی، ج3، ص404 و 540 ) 4. از بعضی روایات مشخص می‌شود که علتِ نهی ائمه(ع) از دعوت به تشیع آثار ضد تبلیغی این عمل برای مذهب است. چنانچه در روایتی ابی‌بصير از امام صادق(ع) سؤال می‌کند:« أَدْعُو النَّاسَ إِلَى مَا فِي يَدِي؛ مردم را به آنچه در دستم [از ولايت] دارم دعوت كنم؟» امام در پاسخ می‌فرماید: نه. او می‌گوید: «إِنِ اسْتَرْشَدَنِي أَحَدٌ أُرْشِدُهُ؛ اگر كسى از من راهنمايى خواست راهنمايى كنم؟» امام می‌فرماید: «نَعَمْ إِنِ اسْتَرْشَدَكَ فَأَرْشِدْهُ فَإِنِ اسْتَزَادَكَ فَزِدْهُ فَإِنْ جَاحَدَكَ فَجَاحِدْهُ؛ بله راهنمای‌اش کن، و اگر بيشتر از شما راهنمايى خواست بيشتر راهنمايى‌اش كن و اگر با تو از سر انکار در آمد تو نیز او را انکار کن.»( توضیح علامه مجلسی: اینکه فرمود: «تو نیز او را انکار کن» یعنی عقیده‌ات را آشكار مكن) ............ @azadpajooh
مهدی مسائلی: ⚡️نقدی بر شیعه‌سازیِ اهل‌سنت(بخش دوم) ✍مهدی مسائلی 5. در بعضی از روایات، امام با صراحت و جدیت بیشتری آثار مخرب مجادله‌های مذهبی را گوشزد می‌کند. عبدالله سِنان می‌گويد: روزى قصد دیدار امام صادق(ع) را داشتم، مؤمن طاق گفت: براى من نيز اجازه ورود بگير، قبول نمودم. چون به حضور امام رسیدم جريان را به عرض امام رساندم. امام فرمود: نه، به او را اجازه ورود مَده.  عرض كردم: جانم فدايت، اتصال و دوستى او به شما، مناظره‌هاى او درباره شما، و اينكه در مناظره احدى از خلق خدا بر او غالب نشود،[بر شما معلوم است]. امام فرمود: چنين نیست، بلكه یک طفلِ مکتبی او را محكوم می‌کند و بر او غالب آيد.  گفتم: فدايت شوم، او در مجادله قوی‌تر از این است،چگونه چنين باشد و حال اين‌كه با تمام اهل اديان مناظره نموده و همه را محكوم كرده و بر آنان غالب شده است؟! امام فرمود: اگر طفلى دبستانى به او بگويد: آيا به امر امام خود با مردم مناظره می‌کنی يا بدون امر او اقدام به اين کار می‌کنى؟ چون نمی‌تواند دروغ بگويد، در جواب خواهد گفت: به امر امام نيست. پس[طفل مکتبی] خواهد گفت: چون بی‌اجازه امام خود اقدام به اين كار نموده‌ای پس مخالفت امامت کرده، و در پيشگاه او عاصى و گنه‌كارى، و با اين كلام بر او غالب آيد و او را محكوم می‌کند.   سپس امام فرمود: «يَا ابْنَ سِنَانٍ لَا تَأْذَنْ لَهُ عَلَيَّ فَإِنَّ الْكَلَامَ وَ الْخُصُومَاتِ تُفْسِدُ النِّيَّةَ وَ تَمْحَقُ الدِّين؛ اى پسر سنان او را اذن ورود بر من مَده، زيرا كه مجادله و خصومات نیت را فاسد نموده، و دين را نابود می‌کند.» (سید بن طاووس، كشف المحجة لثمرة المهجة، ص62) البته در انتهای این یاداشت، باید این نکته را متذکر شوم که: مقصود این نیست که شیعه نباید آموزه‌های مذهبی و گفتمان مکتبیِ خویش را ترویج کند، بلکه با توجه به روایات، باید دو نکته مهم را در نظر گرفت: اول؛ این‌که خطابِ تبلیغی شیعه نسبت به اهل‌سنت، نباید با هدف شیعه کردن آنها باشد، بلکه هدف را باید هدایت و  راهنمایی آنها قرار داد. دوم؛ در گفتگوهای دینی با اهل سنت باید از مجادله‌های مذهبی پرهیز نمود، و روش تبلیغِ مذهب را باید به وسیله عمل و رفتار و گفتارهای صادقانه و زدودن نگرش‌های سوء آنها به شیعه پیگیری نمود. چنانچه امام صادق(ع) در روایتی می‌فرماید: «كُونُوا دُعَاةً لِلنَّاسِ بِغَيْرِ أَلْسِنَتِكُمْ؛ لِيَرَوْا مِنْكُمُ الْوَرَعَ وَ الِاجْتِهَادَ وَ الصَّلَاةَ وَ الْخَيْرَ؛ فَإِنَّ ذلِكَ دَاعِيَة؛ با غير زبان خويش مردم را [به كيش و مذهب خود] دعوت كنيد، مردم بايد ورع و كوشش و نماز و خير شما را ببينند، اينها خود دعوت‌كننده هستند.( كافی، ج3، ص 202) در روایتی امام‌موسی‌کاظم(ع) به علی‌بن‌یَقْطین این‌گونه دستور داد: مُرْ أَصْحَابَکَ أَنْ یَکُفُّوا مِنْ أَلْسِنَتِهِمْ وَ یَدَعُوا الْخُصُومَةَ فِی الدِّینِ وَ یَجْتَهِدُوا فِی عِبَادَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.( شیخ صدوق،التوحید، ص۴۶۰. ) به یارانت امر کن که زبان‌هایشان را نگاه دارند و دشمنى در دین را ترک کنند و برای عبادت خداوند بکوشند. ............... @azadpajooh