"بزرگترین سعادت برای یک انسان این است که
با یک روح بزرگ در زندگی اش برخورد کند
اما انگار رسم خلقت این است که
بزرگترین سعادت ها بزرگترین رنجها را هم در خودشان داشته باشند"
از کتاب چمران به روایت همسر شهید
@azam_saadatmand
هر چند ناشیانه فقط دست و پا زدم
میخواستم که در دل دریا شنا کنم...
#اعظم_سعادتمند
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ
به قرآنی که داری در میان سینهات سوگند
که هرگز از تو و از خاندانت دل نخواهم کند
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
مِهر تو را مادر به مادر برده ام ارث
من هم به فرزندانم آن را می سپارم
#اعظم_سعادتمند
چیزی که میخواهم میان این قوافی نیست
مولا،برای از تو گفتن عشق کافی نیست
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
من به باران تند و نمنم تو
دشتهای همیشه خُرّم تو
کوههای سفیدِ پابندت
لالههای دمیده از غم تو
من به آن رودها که میریزند
پای سرسبزی مصمّم تو
من به هر جادهای که همراه است
با قدمهای سخت محکم تو
من به هر روستا به هر شهرت
به تمامیّت معظّم تو
من به هرکس که با تمام وجود
مانده پای سُرور و ماتم تو
به خروش سفید و قرمز و سبز
به شکوه سه رنگ پرچم تو
من به عشق تو رأی خواهم داد
به بلندای اسم اعظم تو...
#اعظم_سعادتمند
#بداهه
#ایران
@azam_saadatmand
سلام دوستان
امروز متوجه شدم که پیامها در ایتا با تاخیر چند روزه به دستم می رسه اگر پیامی و جواب ندادم...به این دلیل بوده که دریافتش نکردم😐
بیخیالِ آنچه در، چنتۀ زمانه است
رأی من سرودنِ شعر عاشقانه است
رأی من کنار تو، تا حرم قدم زدن
زیستن در این مسیر، این نگارخانه است
پشت میز دیدنت،رأی من شنیدنت
با همان قیافۀ دست زیرِ چانه است
همستاره!همنگاه!خیره سمت نور ماه
رو به رویش پگاه، راه ما روانه است
سبز یا سپید و سرخ،بر لبانم اسم توست
رنگهای پرچمت،متن یک ترانه است
*
ای شمال و ای جنوب، ای شروق و ای غروب
انتخاب من همین خاک بیکرانه است
#اعظم_سعادتمند
#ایران
@azam_saadatmand
هزار سال گذشت و خزان تمام نشد
چه عمرها که در این سالها حرام نشد...
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
با رفتگرهای سحرخیز خیابانت
با شور و شوق هفتِ صبح دور میدانت
با حرفهای رادیو در تاکسیهایت
با قبضهای آب و برقت،قیمت نانت
کیف و کتاب و دفتر و نان و پنیر و سیب
با خنده های راه خانه تا دبستانت
با کارگرهای نجیب سخت مشغولت
در هرم تابستان و سرمای زمستانت
از روزهای سختِ با قصد فراموشی
هی راه رفتن راه رفتن زیر بارانت
از لحن میزی که نباید فاصله میشد
در بین دست گرم مردم با وزیرانت
با عینک تحلیلگرهای سیاسی که
گویا خبر دارند از پیدا و پنهانت
با این سرود ملی در بادها افشان،
با جلوۀ سبز و سپید و سرخ طوفانت
با رزم سرداران همواره کفن پوشت
در جنگل و دریا و در کوه و بیابانت
من میشناسم راه و رسم و خلق و خویت را
بیش از همه اما وطن جان، با شهیدانت...
#اعظم_سعادتمند
#ایران_من
#بداهه
@azam_saadatmand
می وزد توفنده بر باروی تو
پرچم "الله اکبر" گوی تو
سرنهاده دشت،روی دامنت
تکیه داده کوه بر بازوی تو
همتلاطم با نهنگان جنوب
ماهیان خطّۀ گیسوی تو
همنورد مرزهای آبیات
چشمهای روشن جاشوی تو
همقدم با سرحدات خاکیات
سروهای رُسته در هر سوی تو
زَهرۀ آن را ندارد دشمنت
تا بیاید فاش، رو در روی تو
دائما مشغول ذکر "یا علی" است
چشمۀ جوشندۀ نیروی تو
*
از غم عالم رهایم کرده است
نغمۀ "یا ضامن آهو"ی تو
#اعظم_سعادتمند
پن: می خواستم یه شعر عاشورایی بگم شد ملی میهنی!
@azam_saadatmand
برای ماه محرم سیاه می پوشید
وجود مادرم از عشق روضه می جوشید
به این امید که در مجلس عزای حسین
حضور داشته باشد چقدر می کوشید
#فهیمه_سعادتمند
لج نکن ببار!
شهر ایستاده در غبار!
اشک مرهم است
مرهمی بر این دو حال گریه دار
این دو سوگوار
#اعظم_سعادتمند
نمیگویم چه کردی با دل من چون نمیخوانند
تمام نوحه خوانان گاه بعضی از مقاتل را
#اصغر_عظیمی_مهر
این بیت را آقای "اصغر عظیمی مهر" سروده اند،دیده ام که خیلی جاها به اشتباه به نام من منتشر شده است.
هدایت شده از فاطمه عارفنژاد
مریم شدن، نذر خدا بودن، دعا کردن
هاجر شدن، با تشنگی سعی و صفا کردن
آهو شدن در دشتهای سربهسر صیاد
ماهی شدن، در موجموج غم شنا کردن
باری کنار خیمهٔ سقا زمین خوردن
باری کنار ذوالجناحت پابهپا کردن
باری کنار عمه سرگردانِ چادرها
پروانهها را از شبِ آتش رها کردن
این گوشه آرامش شدن پیش رباب و آه
آن گوشه پنهانی برایت گریهها کردن
بی اذنِ مُردن رد شدن از محشرِ گودال
با شیون و با مویه نامت را صدا کردن
همکاروان با تو که روی نیزه میرفتی
عزم سفر تا دوردستِ ناکجا کردن
با اشکهای کودکان همسایگی تا صبح
با خندهٔ شمر و سنان تا شام تا کردن
با خطبه، با فریاد، با شعر و سکوت و سوگ
هرجا که شد یک پنجره رو به تو وا کردن
دیدی پدر؟! دیدی وفادار غمت بودم؟
در روزگارِ دختر از بابا جدا کردن
در کار عشق و عاشقی تسلیم باید بود
ما را مبادا لحظهای چون و چرا کردن
#فاطمه_عارفنژاد
#شعر_عاشورایی | #حضرت_سکینه علیهاالسلام
@fatemeh_arefnejad
صیاد پیر!آخر این داستان چه شد
تقدیر پنجههای پلنگ جوان چه شد
پیچیده در سراسر شب بوی سوختن
تکلیف ماه و مزرعه های کتان چه شد
برگی که سبز بود در آغاز دی هنوز
از سوز باد وحشی بیخانمان چه شد
هر موج می برد جسدی را به ساحلی
طوفان چه کرد؟عاقبت بادبان چه شد
صیاد پیر کوه! پلنگ جوان من
قربانی غرور کدامین تپانچه شد؟
#اعظم_سعادتمند
#لیلی_آذر
@azam_saadatmand
هدایت شده از قاف
#غزل_اعتراض
#دورها_آوایی_است
اگرچه پنهان کردم همیشه چشم ترم را
نشد نهان کنم از مردم، آتش جگرم را
جهان تازهی من شعر بود و عشق شما بود
چه باشکوه شمردم، جهان دور و برم را
چه عاشقانه سرودم که دوست دارمتان و
چقدر ساده گرفتید شرح مختصرم را
به شوق شعر شکفتم که جاودانه بمانم
تبر شدید و شکستید هرچه برگ و برم را
جهان و هرچه در او هست سهم اهل جهان باد
من آمدم که بجویم ستارهی سحرم را
پر از ستارهی پروین شد آسمان دو چشمم
به روی تاک ببینید عشق شعلهورم را
همیشه زمزمه دارم «من از بلاد غریبم... »
و «از جهان شما ابرناک میگذرم» را
شما؟ شما که پریشان زلف دلبرکانید!
نشان دهم به که عمق شکست بال و پرم را؟
نگاه منجمد و چشم پر سؤال شمایان
به روی دوش من افکند کولهی سفرم را
نه شوق خواندن شعری، نه عشق ناب و غیوری
در این محاصره، رسوا کنم چرا نظرم را؟
اگرچه خستهام از دست این سیاهزبانان
ندیدهاند و نببینند جرعهای شررم را
تمام غربت خود را به ابر و ماه سپردم
که قطره قطره ببارند بر زمین خبرم را
فرشتهها، رفقای شهید عشق کجایند؟
یکی بیاید و حالا مرا که محتضرم را...
٣٠ دیماه ١۴٠١
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
@smahdihoseinir
میان رفت و آمدهای قایقهای سرگردان
به غیر از کشتیات راه نجاتی نیست در عالم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
یادداشت تازهام در میدان آزادی نگاهی به زندگی و آثار شاعر زلال پرست،استاد محمدعلی بهمنی
حالا که به این ناحیه افتاده گذارم
رد می شوم از مرز، در آن خاک ببارم
رد می شوم از کوه و در و دشت، که با او
در یک شب بین الحرمین است قرارم
#اعظم_سعادتمند
@azam_saadatmand
نوری و میدهی به جهان خرابه جان
میبخشی از نگاه خودت شام را چراغ
#اعظم_سعادتمند
نبودی مگر در مسیر بهاران،پرستو؟
چرا سر در آوردهای از زمستان پرستو
نگفتند اردیبهشت است حتماً بیایید؟!
چرا ناگهان شد هوا برگریزان پرستو
شنیدم پذیرایی میزبانان چنین بود
که حتی ندادند آبی به مهمان پرستو
نمیفهمم این را که بر بالهای بلندت
چگونه دویده است خار مغیلان پرستو
نگو بسته بودند بال تو و آسمان را
قفسسازها زیر شلاقباران پرستو
مگر خانههای دمشقی ندارند ایوان
چرا آشیان کردهای کنج ویران پرستو
نگو که چه کردند طاقت ندارم ندارم
ببینم تو را سرد و خاموش و بیجان پرستو
#اعظم_سعادتمند