eitaa logo
گنجشکهای پاییز
373 دنبال‌کننده
20 عکس
6 ویدیو
1 فایل
هر چیز که زندگی است کتابهایم:گنجشکهای پاییز_باران پس از برف_لیلی آذر_پاییز ۶۱ به روایت اقاقی وبلاگم: http://rastegaar1.blogfa.com/ شناسه‌ی من در ایتا: @azamsaadatmand
مشاهده در ایتا
دانلود
حتی اگر جایی هوای بهتری باشد از آسمانت دل نخواهد کند شاهینم بر کوه‌هایت لاله‌ای پرحرف خواهم شد یک‌روز مرگی سرخ می‌آید به بالینم @azam_saadatmand
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من می‌شناسم راه و رسم و خلق و خویت را بیش از همه اما وطن جان،با شهیدانت... @azam_saadatmand
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
با رفتگرهای سحرخیز خیابانت با شور و شوق هفتِ صبح دور میدانت با حرفهای رادیو در تاکسی‌هایت با قبض‌های آب و برقت،قیمت نانت کیف و کتاب و دفتر و نان و پنیر و سیب با خنده های راه خانه تا دبستانت با کارگرهای نجیب سخت مشغولت در هرم تابستان و سرمای زمستانت از روزهای سختِ با قصد فراموشی هی راه رفتن راه رفتن زیر بارانت از لحن میزی که نباید فاصله می‌شد در بین دست گرم مردم با وزیرانت با عینک تحلیلگرهای سیاسی که گویا خبر دارند از پیدا و پنهانت با این سرود ملی در بادها افشان، با جلوۀ سبز و سپید و سرخ طوفانت با رزم سرداران همواره کفن پوشت در جنگل و دریا و در کوه و بیابانت من می‌شناسم راه و رسم و خلق و خویت را بیش از همه اما وطن جان، با شهیدانت... @azam_saadatmand
رمز پیروزی‌ست در گرداب اشک و خاک و خون ذکر سربند شهیدان است نام فاطمه @azam_saadatmand
طاقت بیاور این زمستان نیز خواهد رفت سمت بهارانی که در راه است باید رفت یادت می‌آید دردهایی را که طی کردیم؟ یادت می‌آید: آن اَبَر رنجی که آمد... رفت یادت می‌آید چشم مادر لحظه‌ی آخر با آرزوی یک زیارت سوی مشهد رفت هر آمدن هرچند روزی رفتنی دارد اما بدون زندگی کردن نباید رفت باید غمش را در دلت محکم نگه داری تا دلبری داری، از این دنیا نشاید رفت @azam_saadatmand
کارش شده است رفت و آمد، اتوبوس در بین دو ایستگاه ممتد، اتوبوس یک روز بعید نیست از دلتنگی پرواز کند به سمت مشهد اتوبوس @azam_saadatmand
خراب و خسته و پیر است،ماشین ندارد نا، زمین‌گیر است،ماشین ندیده خیر از آدم‌ها،دوباره دلش در دست تعمیر است،ماشین @azam_saadatmand
احتمال ریزش یک‌ریز باران قطعی است در دلم اندوه عصر جمعه‌های کربلاست... @azam_saadatmand
نگاهش خشک و لبخندش مِسی بود مچاله از شب دلواپسی بود چنان برگی که دل از شاخه می‌کند زنی در انتظار تاکسی بود @azam_saadatmand
این روزها که موسم باران است ایام سوگواری انسان است بی‌وقفه بی‌ملاحظه می‌سوزد زخمی که روی سینه‌ی قرآن است با گریه آب داده‌ام از اول اندوه یاس های بنفشم را انگار از ازل غم این گلدان بر قامت خمیده‌ی ایوان است هرچند روشن است که خواهد رفت در یاد من غروب نخواهد کرد چون روز آفتابی کوتاهی در بین خاطرات زمستان است حتی یهودیان همه می‌دانند اعجازهای چادر زهرا را یعنی شما صحابه نمی‌دانید این دختر امتداد رسولان است؟ در چشمهای خسته‌ی او مردم،دیوارهای در حرکت هستند دیگر مدینه شهر پیمبر نیست آنجا برای فاطمه زندان است وقتی که بام شهر پر از است امروز از دسته دسته دسته‌ی کرکس‌ها افسوس آن پرنده‌ی غمگین که از قلب ها گریخته ایمان است* مادر صدا زده است تو را هر بار در کوچه در میان در و دیوار این فاطمیه‌های عزاداری در انتظار نیمه‌ی شعبان است از مجموعه غزل *و هیچکس نمیدانست که نام آن کبوتر غمگین کز قلبها گریخته، ایمان است @azam_saadatmand
میان گفتگو در باب انسان پی آن جانِ شفاف‌ ِدرخشان من و تنهایی‌ام یک‌ریز رفتیم خیابان تا خیابان زیر باران @azam_saadatmand
بردم پناه از شب سرما به فاطمه از درّه‌ی درنده‌ی دنیا به فاطمه @azam_saadatmand
کسی به باغچه بعد از تو آب خواهد داد؟ به روزهای جهان، آفتاب خواهد داد؟ کدام دامن پر مهر می‌شود بالِش؟ به گریه‌های یتیمانه خواب خواهد داد کدام عشق به این سفره‌های نان و نمک پس از عبور تو رنگ و لعاب خواهد داد مرا هر آینه او از سکوت پر کرده است هم او که آه مرا بازتاب خواهد داد برای آنکه بگیریم انتقامت را خدا به گردش دنیا شتاب خواهد داد زمانه‌ای که به زهرا چنین جفا کرده است مگر سلام علی را جواب خواهد داد!؟ @azam_saadatmand
در حسرت خریدن آن ساعتم که نیست در خرده‌ریز خاطره‌هایت به یادگار افسوس جیب‌های من و بانک‌های شهر چون عشق،هیچ‌وقت ندارند اعتبار @azam_saadatmand
مرا صدا بزن "ای یار ای یگانه‌ترین یار" که در جواب غزلهای بی‌شمار بگویم
برایت با تمام روح خود سهراب می‌خواندم کنارت می‌شنیدم چیزی از هوش گیاهان را پ‌ن: صدای هوش گیاهان به گوش می‌آمد @azam_saadatmand
و بی بهار، به دشت و دمن چه می‌گذرد؟ به حال باغچه، بی یاسمن چه می‌گذرد؟ صدای شادی گنجشک‌ها نمی‌آید به شاخه‌های تَرِ نارون چه می‌گذرد؟ صدای گریه‌ی خاموش بلبلان از چیست؟ مگر به ساحت سبز چمن چه می‌گذرد؟ به حال ماه، که با آه و چاه خواهد شد پس از تو هم‌نفس و هم‌سخن چه می‌گذرد؟ فقط همان درِ آتش گرفته می‌داند به زینبت، به حسین و حسن چه می‌گذرد میان این همه، کو محرمی که شرح دهد میان خانه‌ی مولای من چه می‌گذرد @azam_saadatmand  
خطبه‌هایش کرده جان بیت‌ها را شعله‌ور در سکوت شهر طوفان است نام فاطمه
بردم پناه از شب سرما به فاطمه از دره‌ی درنده‌ی دنیا به فاطمه آویختم به رشته‌ی نوری‌ که می‌‌‌رسید از چار سو به ساقه‌ی طوبی به فاطمه رازی که هیچ‌وقت نگفتم به هیچ‌کس.. آهی شدم که بسپرم آن را به فاطمه من، ابرسنگ ساکت تنها، گریختم از کوه و دشت و جنگل و دریا به فاطمه افتاد دانه دانه‌ی اشکم به دامنش نزدیک بودم این همه آیا به فاطمه؟ * آنقدر روشن است و درخشان که داده‌ای ای عشق نام نامی زهرا به فاطمه "من سردم است" در ته این ظلمت نمور دست مرا بگیر خدایا به فاطمه... @azam_saadatmand
با وجود اینکه نورش کرده روشن روز را چون شب قدر است و پنهان است نام فاطمه
سلام‌الله‌علیها این زن که می بینی نگاهی خاص دارد در چشمهایش معدن الماس دارد او عاشق شاهی است که جای زر و سیم تنها دو تا پیراهن کرباس دارد هنگام گندم آرد کردن گفتگوها، با خاطرات نیلی دستاس دارد با بچه های فاطمه چون همنشین است بر دامنش عطر گلاب و یاس دارد فانوس حاجات جهانی روشن است از لطفی که نور چشم او _عباس_دارد @azam_saadatmand
سلام‌الله‌علیها شکوه چادر سبزش میان شهر وزید شکست هیبت طوفان همین‌که او را دید به سوی آینه با رود اشک جاری شد به سرزمین خروشان نورها که رسید- نشست منتظر ماه و با سرانگشتش چهار پنجره بر غربت بقیع کشید قدم گذاشت به صحرای پشت پنجره‌ها دوباره از دل هر سنگ خون تازه تپید نشست و از لبِ خورشیدِ روی نیزه روان به‌رغم هلهله‌ها،رازهای سرخ شنید نگاه کرد به مشک و نگاه کرد به ماه به یاد تشنگی خیمه، رود رود چکید همین‌که در غم خون خدا غزل سر داد میان دشت چهار اسب‌ بی‌سوار دوید نوشت نام خودش را در آخر این بیت نه مادر پسران،مادر چهار شهید @azam_saadatmand
دیو است دیوی بی‌قواره با چارچشم بی‌شراره با کُنده‌ی شاخی شکسته در جنگلی بی راه چاره در شب،شبی بی روزن ماه بی برقِ حتی یک ستاره آتش ندارد در دهانش می‌گیرد از دیوان کناره از سخت‌جانی‌هاش باقی‌ست یک مشت قلب پاره‌پاره از او نمی‌ترسند مردم دیواست دیوی هیچ‌کاره پ‌ن:در درس تفکر و سبک زندگی کلاس هشتم درسی داریم به اسم "دیو و کیک" که انیمیشن جالبی دارد...از درسهای مورد علاقه‌ی من است @azam_saadatmand
هوا خوب شد خشکسالی سر آمد به صحرای سوزنده نخلِ تر آمد به گلزارها،سرخِ پر جنب و جوشی به جوبارها،آبیِ جوهر آمد پرستو پرستو پرستو پرستو بهاری به پاییز هر دفتر آمد من آورده‌ام مژده،کشتی‌نشینان! به دریای شب کوکبی دیگر آمد یتیمی که آزرده و خسته بودی! به غم‌خواری‌ات باز یک مادر آمد رسولی که دلتنگ عطر بهشتی! به‌پاخیز عطر خدا از در آمد بخوان کو به کو سوره‌ی تازه‌ات را که ای تشنگان! تشنگان! کوثر آمد @azam_saadatmand
گنجشکِ دل‌سپرده به یک ترکه‌ی انار! تا آسمانِ شاخه‌ی طوبی،بپر! نترس! @azam_saadatmand