پیراهنش پرنده شد و پر کشید و رفت
اینبار گرگ یوسف من را درید و رفت
آن سرّ سر به مهر که بر دوش عرش بود
پا در رکاب نیزه سرکش کشید و رفت
گنجشک روی شاخه تمنای آب داشت
تیری اذن الی اذنش را برید و رفت
هم اشک چشمه چشمه در آن چشم خشک شد
هم مشک قطره قطره به پایش چکید و رفت
آتش گرفت بال فرشته از آفتاب
بر تاول زمخت بیابان دوید و رفت
ناباورانه جن و ملک می گریستند
شیطان چگونه خون خدا را مکید و رفت؟
درد است اینکه می چکد از جان واژه ها
این قصه را کدام قلم آفرید و رفت؟
#مجیدآژ
کانال اشعار شاعر ارجمند جناب آقای مجید آژ
https://eitaa.com/joinchat/199492609C398f9f13ad