#حضرت_محسن
اگرچه لحظه لحظه روضه هایش میکشد ما را
هنوز آهش تماشایش صدایش میکشد ما را
میان شعله ها بود و پر پروانه آتش بود
در آتش، هیزم آتش، چادر آتش، خانه آتش بود
فقط نه چادر خاکی کمی از معجرش هم سوخت
رسیدم پشت در دیدم نه مادر دخترش هم سوخت
گره زد چادرش را بر کمر افتاده راه افتاد
زنی مجروح رفت اما به دست یک سپاه افتاد
میان جمع نامحرم غریبی بی پناه افتاد
و رد سرخ خونی هم به دنبالش به راه افتاد
به قنفذ یا مغیره نا نجیبی گفت: بیکاری!
زنی برد آبروی ما علی را برد نگذاری
غلاف تیغ پیدا شد سر شلاق بالا رفت
میان کوچه در خونابه مادر ماند و بابا رفت
گلی از ساقه اش تا شد میان خار و خس افتاد
مغیره از نفس افتاد قنفذ از نفس افتاد
دویدم سمت مادر تازیانه خورد بر دوشم
صدای استخوان بازویش پیچید در گوشم
@deabel
#حضرت_محسن
جان جهانی فدای حضرت محسن
سر بگذارم به پای حضرت محسن
چاکریاش را کنم به هر دو سرا من
شامل حالم عطای حضرت محسن
بر همه شاهان و سلاطین و امیران
فخر فروشد گدای حضرت محسن
بغض ابابکر و کینهی عمر پست
کرد مرا آشنای حضرت محسن
لعنت حق بر کسی که در دل او نیست
بغض سقیفه، ولای حضرت محسن
دخت پیمبر دهد ثواب عظیمت
ای که زنی دم برای حضرت محسن
حضرت زهراست داغدار غم او
بر لب مولا نوای حضرت محسن
چشم فلک گریه کند چون شده گریان
شیر خدا در عزای حضرت محسن
شهر نبی روضهی مکشوف بخواند
مستمعش شد خدای حضرت محسن
قصهی دیوار و در طلیعهی غم هاست
سوختم از ماجرای حضرت محسن
کرببلا حرمله بجای مغیره
اصغر شش ماهه جای حضرت محسن
طعنه به مسمار زند تیر سه شعبه
خون چکد از ناله های حضرت محسن
@deabel
#حضرت_محسن
#امیرالمومنین_علی
#مدح
ما مطیع و سینه چاک بچه های حیدریم
ما همیشه داغ دار کوچه ها و مادریم
عاشقان محسنیم و منتظرهای فرج
ما گدای حیدریم و از دو عالم سَرتریم
هر که گردد منکر امر و کلام اهل بیت
آبرویش را یقینا در دو عالم می بریم
دین ما دارد رئیس مذهب و وجه خدا
ما مطیع مذهب برحق مولا جعفریم
گوش کن ای دشمن اولاد مولایم علی
عاقبت با منتقم قلب کثیفت می دریم
از دل ما حُبِ جنت،ترسِ دوزخ کن جدا
ما فقط دیوانه ی لبخند مولا حیدریم
ما در این دنیا فقط راه علی را میرویم
ما به دنبال رضای آن امیر محشریم
ما در این دنیا برای نوکری ها آمدیم
با گدایی علی از پادشاهان سرتریم
محسنیه،فاطمیه،خط قرمزهای ماست
اهل بدعت ما همه دلخون داغ مادریم
لال باشید و به دنبال حقیقت ها رَوید
آخرین هشدار اینکه، ما سگان حیدریم
عبدِ کریم
@deabel
#حضرت_محسن
#هجوم_به_بیت_وحی
من محسنم کوچکترین فرزند زهرا
چشمان من هرگز ندیده اهل دنیا
در عالم خود بوده ام مانوس مادر
او قصه ها میگفت از بابایم حیدر
میگفت بابای تو بر عالم نگین است
ای جان ما در او امیر المومنین است
تا انکه روزی ناگهان بی تاب گشتم
از شدت گرما تو گویی آ ب گشتم
ناگه فشار در مرا پیچید در هم
از شدت ضربه شکستم آ ه کم کم
من میشنیدم نعره های دومی را
بهتر ندیدم اشکهای چشم بابا
من میشنیدم گریه های خواهرم را
میگفت بابا کشت دشمن مادرم را
سیدرضا صالحی
@deabel
#حضرت_محسن
#حضرت_زهرا
با من بگو در با پرِ مادر چه کرده؟
در کنده شد مادر به زیر در چه کرده؟
پهلوی مادر را حرامی ها شکستند
وقتی که افتاده بگو حیدر چه کرده؟
در بین آتش ناله می زد محسنم رفت
در بین آتش با گلِ پرپر چه کرده؟
دستان سنگین و رخِ نازک تر از گل
با صورتش آن ضربت کافر چه کرده؟
وقتی که افتاده میانِ خاکِ کوچه
با اشک مادر کودک مضطر چه کرده؟
بازوی مادر مثل پهلویش شکسته
زهرا بدونِ مَحرم و یاور چه کرده؟
زینب تماشا کرده آتش را بر آن در
در کربلا با آتش و معجر چه کرده؟
شام غریبان یک حرم بود و عقیله
با اشک و آه و ضَجه ی دختر چه کرده؟
آنجا حسین ابن علی مُرد از خجالت
با حلق خونین علی اصغر چه کرده؟
از روی مرکب بر زمین افتاد ارباب
با جسم صدچاک علی اکبر چه کرده؟
دارد تماشا میکند گودال و مقتل
با دیدن آن لحظه ها خواهر چه کرده؟
پیچیده در کرببلا ذکرِ ؛ بُنَیّ
وقتی که میزد از قفا خنجر چه کرده؟
داغ اسیری و غم زینب به جایش
مهدی زهرا با غم کوثر چه کرده؟
نذر ظهورش ذکر یا محسن گرفتیم
عشق عزیز فاطمه درسر چه کرده؟
عبدِ کریم
@deabel
#حضرت_محسن
#حضرت_زهرا
در شلوغی گذرها غالبا
سخت خواهد بود تنها رد شدن
وای اگر دعوا نباشد تن به تن
مانده باشد بین سیصد مرد!زن..
جنگ جنگ عصمت و بی عصمتی ست
فاطمه بر اسم حیدر غیرتی ست
شعله بالا رفت زهرا جا نزد
حرفی از سازش به کافرها نزد
پشت پا بر غربت مولا نزد
جز به خون این حکم را امضا نزد
حکم صادر کرد با خون اینچنین
هست علی تنها امیرالمومنین
اهرمن هیزم بدست آمد اگر
فاطمه بسته است چادر بر کمر
گر گرفته بین آتش میخ در
باز اما میکند سینه سپر
صدهزاران میخ پیش او کم است
فاطمه در راه حیدر محکم است
تا که دود شعله شد از در بلند
گشت دیگر ناله ی کوثر بلند
از زمین دیگر نشد پیکر بلند
زیر پا افتاده اما سربلند
نیمه جان هم باز او صاحب لواست
چادر خاکی او مشکل گشاست
گرچه هرروضه مکرر میرسد
روضه روضه حرف دیگر میرسد
این حماسه کی به آخر میرسد
ارث مادر تا به دختر میرسد
کربلا زهرای خیمه زینب است
روز دشمن از وقار او شب است
گوشه گودال تنها میشود
گرچه می افتد زمین پا میشود
زینب کرار دنیا میشود
دین زصبرش باز احیا میشود
در اسیری سرفرازی میکند
صبر او با مرگ بازی میکند
سید پوریا هاشمی
@deabel
#حضرت_محسن
#حضرت_زهرا
اولين قرباني راه اميرالمؤمنين
گشته محسن معني قرآن و دين
محسن زهرا گل نشکفته بود
در ميان يک صدف او خفته بود
ضربه اي پهلوي مادر را شکست
ميخ در بر حنجر طفلش نشست
بين آن ديوار و در با ناله گفت
بانوي مجروح هجده ساله گفت
ای پدر، ای مهدیم، ای فضه جان
شد عزیز قلب حیدر نیمه جان
ناله های فاطمه شد بی اثر
روي جسم فاطمه افتاد، در
دشمنان از روي در کردند عبور
امتدادش کربلا سمّ ستور
تا که حيدر ديد آن پستِ لعين
ضارب زهراي خود زد بر زمين
ناگهان او قول صبرش ياد کرد
قاتل پست و خبیث فاطمه آزاد کرد
فاتح خيبر،همان مرد نبرد بي امان
شد به دور دست و گردن ريسِمان
"فاطمه دنبال حيدر ميدويد
از کنار پهلويش خون ميچکيد"
فاطمه شيدا و دربند علي
چنگ و زد او بر کمربند علي
ابتدا با تازيانه ميزدند
بي امان و وحشيانه ميزدند
تازيانه بر رخ و پشتش زدند
تازيانه گوشه ي چشمش زدند
دست او از مرتضي کنده نشد
اشک هاي فاطمه ، خنده نشد
دشمنش ظلمي نموده بي حساب
بازوي زهرا و آن ضرب و شتاب
ضربه اش بازوي مادر را شکست
فاطمه از درد در کوچه نشست
مرتضي را بر زمينها ميکِشند
جانشين مصطفي را ميکُشند
بانوي حيدر به همراه حسن
با همان حالِ پُر از درد و مَحن
سوي مسجد ميرود با قد خم
نام حيدر بر لبانش دم به دم
تا به مسجد رفت زهرا ناله کرد
کل جمعيت برايش گريه کرد
دید او تیغ عدو بر مرتضاست
خواست او نفرين کند،حيدر نخواست
هديه ي باباي خود را پس گرفت
نامه ي باغ فدک در دست گرفت
مرتضي دستور برگشتن نمود
دومي هم عزم بر رفتن نمود
فاطمه با مجتبي در کوچه ها
شرح دل ميکرد از اين غصه ها
ناگهان پستِ نجس رَه صد نمود
در حقِ دختِ پيمبر بد نمود
فاطمه سر را به زير افکنده بود
ضرب دستِ دشمنش کوبنده بود
تا که دید دست عدو از سرگذشت
مجتبی در بين کوچه درگذشت
فاطمه ضرب و لگد بسيار خورد
او هم از دشمن،هم از ديوار خورد
گوشوار مادرش را دید او یا که ندید؟
ضربت سيلي نديد،اما صدايش را شنيد
بعد سيلي مجتبي شد رَهنما
مادرم آنجا نرو با من بيا
ضربه نور چشم مادر را گرفت
پاره ي جان پيمبر را گرفت
تا شهادت از علي هم رو گرفت
تا شهادت دست بر پهلو گرفت
فاطمه چون شمع هر روز آب شد
زخم پهلو ، بدتر و خوناب شد
فاطمه بنشسته ميخوابد،میان بسترش
چونکه دارد درد ، از پا تا سرش
فاطمه بار سفر را بست و رفت
جان و اميد علي، از دست رفت
فاطمه با ضرب کين گشته شهيد
شیعیان بهر قیام منتقم ناله کنید
داغ سختی باشد این بی مادری
(عبد) زهرایم ، ز لطفش حیدری
عبد کریم
@deabel
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#امیر_عظیمی
▶️
بار دیگر عزای عاشوراست
از غمی بی قرینه باید گفت
دو سه خط سوگواره ی غربت
در عزای سکینه باید گفت
@hosenih
قطره از وصف بحر درمانده
من کجا، مدح دختر ارباب
ای که بوده حسین مداحت
السلام ای سکینه بنت رباب
@hosenih
در کرامات حضرتش کافیست
شیر او را رباب داده، همین
در غریبی او فقط بنویس
به عمو مشک آب داده، همین
@hosenih
کربلا بود دشتی از روضه
او بلاهای خویش را دیده
در عبایی پر از علی اکبر
روح بابای خویش را دیده
@hosenih
روضه می خواند دور دارالحرب
نعش ها را یکی یکی که شمرد
دید بابا علیِ اصغر را
به امیدی گرفت و با خود برد
@hosenih
پدر آمد ولی چه آمدنی!
غرق خون کرد چشم قافله را
دید دور جنازه ی اصغر
همه گفتند لعن حرمله را
@hosenih
از وداع سکینه و ارباب
جگر کائنات خون شده بود
آه از آن دم که دید این دختر
زین باباش واژگون شده بود
@hosenih
با تنی خون گرفته از گودال
آمدی ذوالجناح بی بابا
کاش می شد رها نمی کردی
وسط تیر و نیزه ها او را
@hosenih
پدرم را غریب بین دو نهر
نحر کردند با لب عطشان
السلام علیک ای بی سر
السلام علیک ای عریان
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#سیدرضا_مؤید
▶️
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود
بر چهره اش ز عصمت و عفت نقاب بود
پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه
آیینۀ تمام نمای رباب بود
@hosenih
نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند
که آرام بخش جان و دل مام و باب بود
پیوند بست عشق حسین و رباب را
یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود
این دختر حسین به میدان کربلا
با دختر بزرگ علی همرکاب بود
در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت
گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود
او را اگر حسین به همراه برده است
نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود
در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق
آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود
@hosenih
لب های خشک و تشنۀ او را به هر سوال
یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود
می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب
از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود
دشمن اگرچه معجر او برده است باز
در پردۀ جلال خدا در حجاب بود
از یاد قتله گاه و شهیدان سر جدا
نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش
طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود
در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش
از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود
در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را
آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود
در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید
خورشید پاره پاره به روی تراب بود
@hosenih
آن ناز پروریدۀ دامان افتخار
کی جای او خرابه ی شام خراب بود
در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام
سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#غلامرضا_سازگار
▶️
تو کیستی؟ چراغ بهشت مدینه ای
آیینه دار حُسن حسینی، سکینه ای
باید به رتبه زینب ثانی بخوانمت
چون عمه ات به صبر نداری قرینه ای
در آسمان صبر فروزنده کوکبی
بین تمامی اُسرا رکن زینبی
@hosenih
دشمن ذلیل عزّ و وقار سکینه است
فریاد کربلای حسینی به سینه است
در مکتب مجاهدت و صبر و ابتلا
ایثار و استقامت و ایمان گزینه است
هر چند درد و رنج اسارت کشیده ای
تو خصم را به بند حقارت کشیده ای
@hosenih
روی تو آفتاب تماشای باب بود
آئینه تمام نمای رباب بود
در منطق تو معجزه نطق مرتضی
پیغام تو حیا و عفاف و حجاب بود
از سنگ و تازیانه که در شکوه نیستی
در قتلگه ز بردن چادر گریستی
@hosenih
در مجلس یزید که قلبت کباب بود
دیدی میان طشت طلا آفتاب بود
نامحرمت به دور و غمت بی حساب بود
بر چهره آستین و دو دستت حجاب بود
فریاد و آه و اشک و غم از گریه تو سوخت
حتی دل یزید هم از گریه تو سوخت
@hosenih
گاهی صدای گریه اصغر شنیده ای
گه ناله در شهادت اکبر کشیده ای
گاهی به روی خار مغیلان دویده ای
گه حنجر بریده به گودال دیده ای
در هر بلیّه حمد الاهیت بر لب است
الحق تو را مقاومت و صبر زینب است
@hosenih
ای یادگار فاطمه، ای دختر حسین
همگام زینبینی و هم سنگر حسین
در راه شام راهنمایت سر پدر
منزل به منزلی تو پیام آور حسین
هر خانه ای که هست رباب و سکینه اش
باشد صفای روضه شهر مدینه اش
@hosenih
تو مصحف حسین و بهشت است دامنت
بر صفحه جمال فروزنده احسنَت
پامال حرمتت شده از جور دشمنان
با تازیانه آیه نوشتند بر تنت
تو راز ناشنیده ز بابا شنیده ای
تو قاصد پیام گلوی بریده ای
@hosenih
ای پاکی و عفاف و حیا شرمسار تو
دشمن حقیر منزلت و اقتدار تو
پیوسته باد باغ شهادت بهار تو
تا روز حشر گریة "میثم" نثار تو
قلب حسین و چشم و چراغ مدینه ای
سر تا قدم جلال و وقار و سکینه ای
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#محمود_ژوليده
▶️
نقش جلیله دخترِ ارباب سرجدا
بعد از شهادت پدرش، بعد نینوا...
کمتر نبود از هنرِ عمه های خود
با شعر، خطبه، نوحه، تباکی، بکا، دعا
یعنی پس از شهادت شاه شهیدمان
مرهون نوحه های سکینه ست کربلا
@hosenih
آن بانویی که عابدۀ اهلبیت بود
با سوز خویش داده چنین درسِ دین بما
راه حسین، راه قیام است و راه خون
باید همیشه زنده نگه داشت راه را
تیغ زبان گشود، به فریادِ فاطمی
گفت از هزار داغ، یکی را برای ما
وقت غروب بود و أذانی نمی رسید
إلاّ صدای هلهلۀ لشگر دَغا
دیدم به چشم خویش در اطراف خیمه گاه
در لابلای شیون و غوغای ماجرا
یک دسته نیزه، رأسِ بریده کنند حمل
یک فوج نیزه، معجرِ زنهای با حیا
دست خودم نبود که فریاد میزدم
معجر مگیر از سرِ ما، پَستِ بی حیا
دیدم ز پای خواهر من زیوری ربود
یک نابکار، با طمع و حرص، بی هوا
در بینِ دود و آتشِ خیمه، بدست خصم
دیدم چکید خون، ز همه گوشواره ها
@hosenih
دیدم فرارِ خواهر دیگر در آن میان
با دامنِ به شعله نِشسته ،سوی کجا؟
میگفت با تمام نواهای زخمی اش
اینجاست موجِ خونِ خدا، موج کربلا
این موجِ کربلا همه را غرق می کند
مستغرق خدا چو سکینه، نه در بلا
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بسم الله الرحمن الرحیم
#حضرت_سکینه_س_مدح_و_مرثیه
#مهدی_رحیمی
▶️
راوی کرب و بلا دارد روایت می کند
از جدایی سر و تن ها حکایت می کند
شد سکینه معنی اش آرامش قلب حسین
بشنو از دریا زمانی که شکایت می کند
@hosenih
چون روایت می کند از کربلا یک روضه اش
تا همیشه مجلس مارا کفایت می کند
راوی کرب و بلا با روضه های مستند
تازه در روز قیامت او قیامت می کند
نام زیبایش برای بردن قلب حسین
با رقیه با علی اصغر رقابت می کند
تا رقیه می رسد محو سکینه می شود
هرچه می گوید حسین عباس اطاعت می کند
آه اَیْنَ عمِّیَ الْعباس او هم نکته ای ست
که خیال بچهها را آه راحت می کند
@hosenih
شمر یک بیماری سخت است که در قافله
به تمام مردها دارد سرایت می کند
درتمام راه هم بر ضرب و شتم بچهها
شمر فرمان می دهد خولی اطاعت می کند
⏹
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e