eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
رو به پیری می رود هر روز نوکر بیشتر گرد پیری می نشیند روی این سر بیشتر همت حی علی خیر العمل کمرنگ شد خیر در پرونده ام دارم ولی شر بیشتر آی آقای عزیز ما بیا برگرد که... دور از تو می شوم هر روز بدتر بیشتر از من این من را بگیر و چشم گریانم بده چون مقرب می شوم با دیده ی تر بیشتر دیرتر در وا کنی، بر من تفضّل کرده ای دوست دارم که بمانم پشت این در بیشتر یا عزیز الله ما را هم به زهرا وصل کن وصل کن ما را به قدر و نور و کوثر بیشتر هر کسی دارد ارادت به علیِ مرتضی پشت او بوده دعای خیر مادر بیشتر قدر زهرا را کسی نشناخت غیر از مرتضی قدر او معلوم می گردد به محشر بیشتر دلخوریم از اهل یثرب، از علی نشناس ها دلخوریم این روزها از کوچه،... از در بیشتر آتش اول چوب را سوزاند، اما فکر کن: عمدتا آتش اثر دارد به معجر بیشتر ۱۳ آبان ۱۴۰۱ @babollharam
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ ای به قــــربان دل از غصـــــــه‌ها آکــنده‌ات چند وقتی هسـت دلتنگـــم بـرای خــنده‌ات مطمئـناً فاطمــه شـأنـت اگـــر مخــفی نبود هرکسی یک جلوه میدیدازتو می‌شدبنده‌ات فتنه غصـب فـــدک را خطبه‌ات مغلوب کرد صـــد هزاران آفرین بر پاســــــخ کوبنده‌ات قـــــدر یک ارزن نمی‌ارزد عــــــبادات هــمه با وجـــود آن عــــــبادت کــــردن ارزنده‌ات با قیامت شیعـــه راه افــــــتاد دنـــبال علی تا قیامت هســــت باقی نهضــــت پاینده‌ات خـلق را نفـــرین مکـــــــن یا رحمه للعالمین قهـــر کردن نیست ای بانـوی مـن زیبنده‌ات می‌شـود با دیـــدن تو ماجــــرا را حدس زد آتش از بس بوده حتی ســوخته رو بنده‌ات روزگارم شد سـیاه ای حضرت خورشید من ســـــــایه‌ای افـــتاده روی چهــره تابنـده‌ات نزد پیغمــبر من از رویـت خجـالت می‌کشم یا رسول الله! می‌بخـشی شـدم شـرمنده‌ات آن که با یک‌دندگی می‌خواست در را وا کند آنقدر که پافشــــاری کــــرد آخـر دنـده‌ات،،، بـعد عمــــری دستگیـری این کــبـودی غلاف نیست حق دست‌های خیّـــر و بخـشــنده‌ات اشک زینب را که دیـدی زود گفـتی دخــترم گـریـه کـــن بهــــر مصیـبت‌های در آینـده‌ات روز عاشـــــورا بگــــو ای زیـنـت دوش نبـی دست که از روی مرکب بر زمین افکـنده‌ات؟! شعر:آرش براری 𝐉𝐨𝐢𝐧: http://eitaa.com/goollvajhehay_ahlbeyt12 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ :شور عرب :خدا مادرم را کجا می برند... زبانحال امیرالمومنین (ع)با حضرت زهرا (س) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ مــرو از بَـرَم  یاس نیلـــوفــری تــو نــورِ امیـــد  دل حیــــدری بمـون جـان حیـدر/ عـزیز پیمبــر/ مرو فاطمه مرو فاطمه جان/مرو فاطمه جان/مرو فاطمه بدونِ تو گــریونه چشمـــای من مـرو بـی تو تاریکــه دنیــای من دلم بیقــراره /غمت زد شـراره / به جان علـی مرو فاطمه جان/مرو فاطمه جان/مرو فاطمه فدایی شـدی در دفاع از حـرم فــدای تو ای بهتـــرین یــاورم شهیـد ولایت / بشم مـن فدایت / مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه علی بی تو دیگه نداره خوشی تو با رفتن خود منـو می کشی تو رفتی زدستم/ز داغت شکستم/مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه مــرو زوده  یاس جــوان علی بمــون بــانوی قـد کمــان علی خزان شد بهارم/ کسی رو ندارم / مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه بمــون مادری کن برا زینبـین نذار غم ببینه چشای حسین حسن بیقراره / غـم کوچـه داره / مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه قــرار مــن و تو ، باشــه  کربلا تو صحرای خونین و دشت بلا حسینو صداکن/عزایش به پا کن/تو گودال خون تو شام غریبان / به همراه زینب / بُنَـــیَّ بخون حسینم حسینم/حسینم حسینم/حسینم حسین 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ رقیه سعیدی(ڪیمیا) ۱۴۰۱/۸/۲۶
هرگه که یاد آرم، زین آستانه مادر! گردد ز دیده چون سیل، اشکم روانه مادر! یاد آرم از صداى: یا فِضَّه یُ خُذِینى! تا مى کنم نظاره، بر درب خانه مادر! باللَّه على ست مظلوم، از روى توست پیدا کز غربتش به صورت، دارد نشانه مادر! گویى ز درد و محنت، دستت نداشت قدرت موى مرا نکردى، امروز شانه مادر! لب بسته اى ز یا رب، جاى تو این دل شب ریزد ز چشمْ زینب اشک شبانه مادر! @babollharam
سینه ای کز معرفت گنجینه اسرار بود کی سزاوار فشار آن در و دیوار بود طور سینای تجلّی، مشعلی از نور شد سینه سینای وحدت، مشتعل از نار بود ناله ی بانو، زد اندر خرمن هستی شرر گویی اندر طور غم چون نخل آتشبار بود آن که کردی ماه تابان پیش او پهلو تهی از کجا پهلوی او را تاب آن آزار بود؟ گردش گردون دون بین کز جفای سامری نقطه ی پرگار وحدت، مرکز مسمار بود صورتش نیلی شد از سیلی، که چون سیل سیاه روی گردون زین مصیبت تا قیامت تار بود شهریاری شد به بند بنده ای از بندگان آنکه جبریل اَمینش، بنده ی دربار بود از قفای شاه، بانو با نَوای جانگداز تا توانی به تن و تا قوّت رفتار بود گر چه بازو خسته شد، و ز کار دستش بسته بود لیک پای همتش بر گنبد دوّار بود دست بانو گر چه از دامان شه کوتاه شد لیک بر گردون بلند از دست آن گمراه شد @babollharam
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ ی جویی خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی! قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را! چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی! مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم" که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی @babollharam
گفتم به گل عارض تو کار ندارد دیدم که حیایی شرر نار ندارد دیوار به در گفت مبادا که شوی باز این سینه دگر طاقت مسمار ندارد خون گریه کن ای دیده که یار همه عالم جز محسن ششماهه ی خود، یار ندارد مردم همگی ساکت و دشمن در خانه این خانه مگر حیدرکرار ندارد؟! تنها شفقِ سوخته دل بود که می‌گفت: گل تاب فشار در و دیوار ندارد خون جگرش دمبدم از دیده بریزد آن کو ز غمت دیده خونبار ندارد مردم همگی بنده ی دنیا شده آری دین است متاعی که خریدار ندارد با آنکه ز مظلومی این هر دو سخن‌هاست تا روز قیامت علیِ فاطمه تنهاست @babollharam
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ ی جویی خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی! قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را! چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی! مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم" که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی @babollharam
دلم از خون شده دریا و چشمم چشمه‏ ی جویی خدا را تا بگریم بیشتر از اشک! نیرویی! قدَم خم گشته در پای سرشک خود، بدان مانم که سروی، قامتش درهم شکسته بر لب جویی چنان در شهر خود گشتم غریب و بی کس و تنها که غیر از چشم گریانم ندارم یار دلجویی الهی! انتقامم را از آن بیدادگر بستان که نه دستی برایم مانده، نه پهلو، نه بازویی فتادم زیر ضرب تازیانه، بارها از پا ولی نگذاشتم کم گردد از مولا سر مویی به خون دیده بنویسید بر دیوار این کوچه که اینجا کشته‏ ی راه ولایت گشته، بانویی گرفتم در میان کوچه، پاداش رسالت را! چه پاداش گرانقدری! چه بازو بند نیکویی! مدینه! ثبت کن این را، که در امواج دشمنها حمایت کرد از دست خدا بشکسته بازویی قلم بر گیر و لب بر بند و خاموش باش ای "میثم" که وصف این حکایت نیست حد هر سخن گویی @babollharam
گفتی صدف شکست، بگو گوهرش چه شد؟ گفتی که باغ سوخت گل پرپرش چه شد؟ از باغبان وحی بپرسید دوستان! با برگ نازک گل نیلوفرش چه شد؟ قرآن آیه آیه ی مولا ز دست رفت پس آیه ی جدا شده از کوثرش چه شد؟ تطهیر را بدون وضو مس نمی‌کنند پس احترام فاطمه ی اطهرش چه شد؟ زهرا که در پس در آتش گرفته بود یاللعجب! به روی ز گل بهترش چه شد؟ ای مردم مدینه بپرسید از علی همسنگر شهیده ی بی‌سنگرش چه شد؟ بابا به دست بسته نگه کرد و صبر کرد مادر فتاد روی زمین، دخترش چه شد؟ وقتی فتاد ابر کبودی به چهره اش افتاد آسمان به زمین، اخترش چه شد؟ پاسخ بده مدینه! بگو نیمه های شب قبری که می‌گرفت علی در برش چه شد؟ «میثم!» علی‌ست یاور بی‌یاور همه از او بپرس یاور بی‌یاورش چه شد؟ @babollharam
نیش مسمار اگر لب به سخن وا می کرد پرده از راز غم فاطمه بالا می کرد آستان در اگر حقّ تکلّم می داشت دشمنان را همه زان واقعه رسوا می کرد مجری توطئه اهل سقیفه که ز خشم در آتش زده را با لگدش وا می کرد! دوخت بر سینه ی زهرا در آتش زده را زینب از پشت در این صحنه تماشا می کرد بین دیوار و در خانه به زهرا چه گذشت؟ کز خدا مرگ به صد ناله تمنّا می کرد به چه جرمی گل امّید علی پرپر شد؟ خصم بدکیش چه با شاخه ی طوبی می کرد؟ سند غربت و مظلومی زهرا و علی محسن آن غنچه ی پرپر شده امضا می کرد داد بر اهل ولا درس فداکاری را آن که یاری ز علی یکّه و تنها می کرد گه ز بازو و گه از پهلوی بشکسته و گاه شکوه از ضربت آن سیلی اعدا می کرد بعد از آن واقعه ی تلخ فدک تا دم مرگ بر علی صورت نیلی شده اخفا می کرد @babollharam
اجر و پاداش رسالت، شعله ی آذر نبود این همه آزار، حق دخت پیغمبر نبود چهره ی انسیه الحورا و ضرب دست دیو فاطمه آخر مگر محبوبه ی داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گردید و مولا گفت آه! حیف! حیف! آنجا جناب حمزه و جعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه را می‌خواند و بالای سرش مادر نبود دست او بشکست اما دست مولا را گشود غیر او کس را توان یاری حیدر نبود فاطمه تنهای تنها در پس در اوفتاد هیچ‌کس جز فضه آن مظلومه را یاور نبود در میان آن همه دشمن که زهرا را زدند سنگ‌دل‌تر هیچ‌کس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صدف را می‌شکست در میان آن صدف آخر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صاحب‌عزا گُل می‌برند گوییا اینجا ز هیزم دسته گل بهتر نبود! «میثم!» این مصراع را ترسیم کن بر بیت وحی تازیانه احترام سوره ی کوثر نبود @babollharam
گلى که باغ رسالت از او معطر بود کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود! به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم که شعله هاى چراغش، از آتش در بود! نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود! کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى عذار عصمت پروردگار داور بود! در آفتاب، بریدند سایه بان کسى که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود! کنار قبر پدر با کنایه مى گوید: نشان اجر رسالت به دست دختر بود! پى دفاع ولایت، شکست آن دستى که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود! به کودکى شده بانوى خانه بى زینب که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود! @babollharam
گلى که باغ رسالت از او معطر بود کنار غنچه ى خونین خویش، پرپر بود! به یاد خانه ى تاریک بانویى سوزم که شعله هاى چراغش، از آتش در بود! نداشت بیشتر از هیجده بهار، اما مصیبتش ز همه انبیا فزون تر بود! کجا روم؟به که گویم؟ که: نیلى از سیلى عذار عصمت پروردگار داور بود! در آفتاب، بریدند سایه بان کسى که رحمتش به سر خلق، سایه گستر بود! کنار قبر پدر با کنایه مى گوید: نشان اجر رسالت به دست دختر بود! پى دفاع ولایت، شکست آن دستى که بر رخش اثر بوسه ى پیمبر بود! به کودکى شده بانوى خانه بى زینب که آستانه ى او، قتلگاه مادر بود! @babollharam
آنکه قدش فلک از غصه دو تا کرد، منم آنکه با قامت خم ناله به پا کرد، منم آنکه بین در و دیوار زبی یاری خویش فضه را از پی امداد صدا کرد، منم آنکه از سوز دل خویش، به ایام شباب طلب مرگ ز درگاه خدا کرد، منم! آنکه جز محنت و آزار زهمسایه ندید در عوض باز به همسایه دعا کرد، منم! آنکه هنگام فداکاری خود در ره دوست زودتر محسن شش ماهه فدا کرد، منم! آنکه با گمشده قبر و بدن مخفی خویش ظلم را یکسره انگشت نما کرد، منم! @babollharam
پس از رسول، که طومار عمر زهرا را جفاى امت و ظلم زمانه مى پیچید زدند شعله بر آن خانه اى، که عطر نبى پى سلام در آن صحن خانه مى پیچید چو گردباد به صحرا میان خانه به خویش ز درد سینه و پهلو و شانه مى پیچید! چو تازیانه به دست مغیره، زهرا هم به خود ز ضربت آن تازیانه مى پیچید! خداى داند و حال على، که آن دل شب کفن به پیکر او مخفیانه مى پیچید! على چگونه بماند به خانه اى که در او صداى گریه ى زهرا شبانه مى پیچید؟! @babollharam
من که آن روزِ ستم در پسِ در می رفتم تا نمایم ز علی دفع خطر می رفتم خون شش ماهه ی من بود که می ریخت به خاک شد پسر کشته به یاری پدر می رفتم فکر مظلومی تو زنده نگه داشت مرا پشت در ور نه به همراه پسر می رفتم دست بشکسته چسان اشک تو را پاک کند کاش پر سوخته با باد سحر می رفتم دگر امروز ز بستر نتوانم برخاست من که هر روز سر قبر پدر می رفتم خارج از شهر پی ناله چو رفتم گویی همچو جان از تن مجروح به در می رفتم @babollharam
بوى خوش مى آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟! یا که بیت اللَّه را کاشانه و در سوخته؟! از چه خون مى گرید این دیوار و در؟ یا رب مگر گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟! خانه ى وحى از مَلک یکباره شد در ازدحام اندرین غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟! خانه ى زهراست اینجا، قتلگاه محسن است! آشیان قهرمان بدر و خیبر سوخته! سینه ى زهرا شکسته، چهره اش نیلى شده مرتضى، خونین جگر قلب پیمبر، سوخته! بر حریم عقل کل، دیوانه یى زد آتشى کز غمش هر عاقلى را جان و پیکر سوخته خیمه گاه کربلا را آتش از اینجا زدند! شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته! گر نمى کرد اشک چشمانت (حسان)! امداد من مى شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته @babollharam
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ :شور عرب :خدا مادرم را کجا می برند... زبانحال امیرالمومنین (ع)با حضرت زهرا (س) 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ مــرو از بَـرَم  یاس نیلـــوفــری تــو نــورِ امیـــد  دل حیــــدری بمـون جـان حیـدر/ عـزیز پیمبــر/ مرو فاطمه مرو فاطمه جان/مرو فاطمه جان/مرو فاطمه بدونِ تو گــریونه چشمـــای من مـرو بـی تو تاریکــه دنیــای من دلم بیقــراره /غمت زد شـراره / به جان علـی مرو فاطمه جان/مرو فاطمه جان/مرو فاطمه فدایی شـدی در دفاع از حـرم فــدای تو ای بهتـــرین یــاورم شهیـد ولایت / بشم مـن فدایت / مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه علی بی تو دیگه نداره خوشی تو با رفتن خود منـو می کشی تو رفتی زدستم/ز داغت شکستم/مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه مــرو زوده  یاس جــوان علی بمــون بــانوی قـد کمــان علی خزان شد بهارم/ کسی رو ندارم / مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه بمــون مادری کن برا زینبـین نذار غم ببینه چشای حسین حسن بیقراره / غـم کوچـه داره / مرو فاطمه مرو فاطمه/جان مرو فاطمه/جان مرو فاطمه قــرار مــن و تو ، باشــه  کربلا تو صحرای خونین و دشت بلا حسینو صداکن/عزایش به پا کن/تو گودال خون تو شام غریبان / به همراه زینب / بُنَـــیَّ بخون حسینم حسینم/حسینم حسینم/حسینم حسین 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ رقیه سعیدی(ڪیمیا)
به نام خدا ➖➖➖➖➖➖➖➖ قرنها  رفته ، ولی   باز ،  دَری  می سوزد پشتِ آن آتشِ  در، بال و پری می سوزد دَر ، میفتد به  زمین ، زیر  لگدهایِ  زمان سینه می سوزد و مسمار دری می سوزد شد مدافع ، که حَرَم اَمن وسلامت باشد در هوایِ  حَرَمش چون سپری می سوزد وسط کوچه  زمین می خورد انگار هنوز تا  شده  قامت  مادر ، پسری  می سـوزد کوچه شد رازِغریبیِّ حسن این همه سال سالها   رفته ، و لیکن   جگری  می سوزد می کشانند  علی  را  وسط  کوچه هنوز دست  لرزان  کسی  بر  کمری  می سوزد کوثری  آیه  به  آیه  به  زمین  می ریزد حیدر  از  آهِ  غمِ   پر  شَرری  می سوزد بازوانی که نشسته است بر آن رَدّ غلاف بی صدا ، وقتِ  قنوت سحری می سوزد فتنه ها  می بَرَد  از  یاد ، حدیثِ   ثقلین دو امانت که  سپرده   پدری ، می سوزد تکیه  دارد  به  روی  مسند حق ،  ناحقی منبری در پیِ این  خیره سری می سوزد کوچه ها پر شده از غفلت این بی خبران جگر مادر  از  این  بی خبری  می سوزد آتش خانه ی  وحی آمده  تا  کرب و بلا خیمه می سوزد وهِی موی سری می سوزد خواهری  ناله کنان   می نگرد  علقمه  را مانده در حسرتِ  قرصِ قمری می سوزد داغدار است  دل فاطمه  تا وقتِ  ظهور مهدیِ  فاطمه  با  اشکِ  تَری  می سوزد ➖➖➖➖➖➖➖ 🖊رقیه سعیدی( کیمیا) ___________________________
به نام خدا ➖➖➖➖➖➖➖➖ قرنها  رفته ، ولی   باز ،  دَری  می سوزد پشتِ آن آتشِ  در، بال و پری می سوزد دَر ، میفتد به  زمین ، زیر  لگدهایِ  زمان سینه می سوزد و مسمار دری می سوزد شد مدافع ، که حَرَم اَمن وسلامت باشد در هوایِ  حَرَمش چون سپری می سوزد وسط کوچه  زمین می خورد انگار هنوز تا  شده  قامت  مادر ، پسری  می سـوزد کوچه شد رازِغریبیِّ حسن این همه سال سالها   رفته ، و لیکن   جگری  می سوزد می کشانند  علی  را  وسط  کوچه هنوز دست  لرزان  کسی  بر  کمری  می سوزد کوثری  آیه  به  آیه  به  زمین  می ریزد حیدر  از  آهِ  غمِ   پر  شَرری  می سوزد بازوانی که نشسته است بر آن رَدّ غلاف بی صدا ، وقتِ  قنوت سحری می سوزد فتنه ها  می بَرَد  از  یاد ، حدیثِ   ثقلین دو امانت که  سپرده   پدری ، می سوزد تکیه  دارد  به  روی  مسند حق ،  ناحقی منبری در پیِ این  خیره سری می سوزد کوچه ها پر شده از غفلت این بی خبران جگر مادر  از  این  بی خبری  می سوزد آتش خانه ی  وحی آمده  تا  کرب و بلا خیمه می سوزد وهِی موی سری می سوزد خواهری  ناله کنان   می نگرد  علقمه  را مانده در حسرتِ  قرصِ قمری می سوزد داغدار است  دل فاطمه  تا وقتِ  ظهور مهدیِ  فاطمه  با  اشکِ  تَری  می سوزد ➖➖➖➖➖➖➖ 🖊رقیه سعیدی( کیمیا) ___________________________
آنکه از اولش به پیش علی ناسپاس و به کینه می آمد بی اجازه به خانه آمد و حال بر عیادت اجازه می خواهد چقَدر این صحابه خشنود ست حال که مزد وحی را داده آمده تا که مطمئن گردد فاطمه بین بستر افتاده پس گزارش به شهر خواهد داد اثرِ ضربه ها به آن در را تا ببیند که فاطمه دیگر می زند ناله های آخر را آه با شوق کشتنِ محسن می نویسد به کوچه ، مستانه و بگوید به یمن ضربهٔ من یک نفر کم شده از این خانه
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ :به سمت گودال از خیمه دویدم من.... 𖠇࿐ྀུ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ به سمت زهــرا تا به ســــر  دویدم من آتیــــش جلــوتر بود دیر رسیـــدم من بیـــن در و دیــوار فاطمـــه پـرپـر شــد دیــدم که قـــرآنــم بـدون کــوثــر شــد زهــرای مظلــــــومه(۴) میــونِ اون آتیش محشـــر کبـــریٰ بود نــوای "یا مهــــدی" رو لب زهــــرا بود امان از اون وقتی که در به روش افتاد نالهٔ زهــــرا داشت عرشو تکون می داد زهــرای مظلــــــومه(۴) می دید منـــو بردن  با دستـــای بسته دنبـال من بود با پهلـــــوی بشکســـته چشمـــامو بستـــم تا روی زمین افتاد غــلاف شمشیــــر و نمــی برم از یــاد زهـــرای مظلـــــومه(۴) کاش بجای دستام چشامو می بسـتن نمی دیدم وقتی بازوشو میشکـســتن این همه بی رحمی جون به لبـــم آورد وقتی به جای من زهرا کتک می خورد زهــرای مظلــــومه(۴) جـــوون بیمـــارم قصـــد سفـــر داره نشــونیـــاش امـــا رو در و دیـــواره میـــره ولــی از این دشمنــــا بیــزاره سینـــهٔ مجروحش زخمـــیِ مسماره زهــرای مظلــــومه(۴) میگه خـــداحافــظ علــی حلالم کن نبینـم اشکـــاتو رحمــی به حالم کن نــذار دل زینــب بگیــــره از غصـــه یا حسنم بی من بمیـــره از غصـــه مـــراقب اشک نور دو عینـــم باش شبــا به فکر آب برا حسینـــم باش حسیــن مظلـــــومم(۴) رقیه سعیدی(ڪیمیا) ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌
آنروز سوخت پای علی زندگانی ات آتش گرفت جان من از نیمه جانی ات ای آرزوی سوخته از تند باد درد ای مرهم غریبی من، هم زبانی ات آیینه ی شکسته ی مجروح مرتضی شلاق آتش از تو گرفته جوانی ات نقش خراش سامریِّ شهر مانده است ماه کبود من به رخ آسمانی ات از مردمی که سفره ی شان پر شد از فدک هیزم رسید در عوض مهربانی ات با خاطرات کوچه به مسجد رسید ی و چشم سقیفه کور شد از خطبه خوانی ات دیوار میکند کمکت راه می روی ‌‌‍ @babollharam
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ بوى خوش مى آید اینجا،عود وعنبر سوخته؟! یا که بـیت اللَّه را کاشـــانه و در ســــــوخته؟! ازچه خون مى گرید این دیوار ودر؟یا رب مگر گلشـــــــن آل خلیل اینجــــــا در آذر سوخته؟! خانه ى وحى از مَلک یکـــــباره شد در ازدحام اندرین غـــــــوغا مگـــر جبریل را پر سوخته؟! خانه ى زهــراست اینجا، قتلگاه محـسن است! آشـــــــیان قهـــــــرمان بـدر و خـــیبر سوخته! سینه ى زهـرا شکسته، چهــــره اش نیلى شده مرتضـــى، خــونین جگر قلب پیمـــبر، سوخته! بر حریـــــم عـقل کل، دیـــوانه یى زد آتشـــى کــز غمش هـــــر عاقلى را جان و پیکر سوخته خیمه گاه کـــــربلا را آتـــــش از اینجـــا زدند! شد ز داغ محـــسن آخــر کام اصغـر، سوخته! گرنمى کرد اشک چشمانت(حسان)! امداد من مى شــد از آه من ایـــن اوراق دفتـر، سوخته شعر:حبیب چایچیان
هر چند نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی، به باشکوهی زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلةالعرب، از عشق، دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلفِ یار و گرفتار می‌کند از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی است نام حسین، از لب زینب، شنیدنی است آن شیرزن که زینت شیر خدا شود، باید امیر قافله‌ی کربلا شود از خطبه، لرزه بر در و دیوار دیده‌اید؟ غرش، به سبک حیدر کرّار دیده‌اید؟ زن دیده‌اید از همه‌ی شهر، مردتر؟ از هر چه مردِ عشق، بیابان نوردتر؟ زن دیده‌اید در سخنش، برق ذوالفقار؟ بر ذوالجناحِ غیرت و آزادگی سوار؟ زن دیده‌اید اسوه‌ی هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ شد پیشِ حق، دلیلِ مباهات اهل بَیت وقتی که نور چشم علی، گفت: «ما رَاَیت...» با «ما رَاَیت...»، بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد «از هر چه بگذری، سخنِ دوست خوشتر است» این دخترت، علی! چه قَدَر، شکل مادر است! هر بار، تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست، بر لبت زینب، طلوع دیگری از نور فاطمه ست یک جلوه، از حقیقتِ مستور فاطمه ‌ست آن زهره‌ای که چادرِ زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغِ حیاست، کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنساست، بی سر و سامانی‌اش مبین چون حیدر است، شرحِ طناب و اسیریش چون فاطمه ست، یک شبه، جریان پیریش روزی که دل، مجاورِ بانوی عشق بود حس کرد، قبر فاطمه هم در دمشق بود @babollharam
من و مادر و کوچه و اضطراب دل آشوبه و بغض و رنج و عذاب کسی آمد از نسل ابلیس ِ پست جسورانه با کینهٔ بی حساب سرِ مادرم داد زد پیش من حیا داشت مادر؛ ندادَش جواب غضب کرد و شد دستِ نحسش بلند شد عالم به روی سر من خراب بمیرم که زد سیلیِ بیهوا به مادر! به آیینهٔ در حجاب نوک پای خود ایستادم ولی گذشت از سرم دست او با شتاب چنان خورد که گوشواره شکست گرفت از دو چشمم همین صحنه خواب فدک غصب شد پاره شد برگهٔ قباله به دستانِ مردی خراب دلم خون شد از خندهٔ ممتدش از آن دست سنگین، از آن آب و تاب پس از گوشواره غرورم شکست پس از آن غمی شد برایم نقاب مرا میزد ایکاش تا مادرم... نمیشد از این داغِ پنهانی آب! @babollharam
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ اجر و پاداش رســالت، شــعله ی آذر نبود این همـــــه آزار، حق دخــت پیغــمبر نبود چهره ی انســیه الحورا وضرب دست دیو فاطمه آخر مگــــر محــبوبه ی داور نبود؟ فاطمه نقش زمین گــردید ومولا گفت آه! حیف!حیف! آنجاجناب حمزه وجعفر نبود از فشار در همه اعضای او درهم شکست فضه رامی‌خواند وبالای سرش مادر نبود دست اوبشکست اما دست مولا راگشود غیر او کـس را تـــوان یاری حیـــدر نبود فاطـــمه تنهــــای تنها در پــس در اوفتاد هیچ‌کس جزفضه آن مظلومه رایاورنبود در میان آن همه دشمن که زهــرا را زدند سنــگ‌دل‌تر هیـــچ‌کس از قنفذ کافر نبود قاتل بیدادگر با پا صــدف را می‌شکست در میان آن صـدف آخـــر مگر گوهر نبود بر تسلای دل صــــاحــب‌عزا گُل می‌برند گوییا اینجا ز هـیزم دسته گل بهتر نبود! «میثم!»این مصراع راترسیم کن بربیت وحی تازیانه احتــــــرام سـوره ی کــوثر نبود شعر:استاد حاج غلامرضا سازگار
گمنام و تنهایی.m4a
1.4M
زمزمه فاطمیه و شهید گمنام سبک دامن کشان رفتی.... گمنام و تنهایی درست مثلِ مادر /۳/ سربازِ مولایی درست مثلِ مادر /۳/ تویی پرچمدارِ نهضتِ مولا دَمِ رفتن گفتی ذکرِ یازهرا سلامُ اللّه  سلامُ اللّه مادرت نمی‌دونه  چی اومد سرت؟ /۳/ بی‌حرم شدی تو هم  مثِه مادرت /۳/ موندی تک و تنها درست مثلِ مادر /۳/ افتادی رو خاکا  درست مثلِ مادر /۳/ گلِ هجده ساله خوش اومدی شاید تشنه‌لب دست و پا زدی گلِ زهرا سلامُ اللّه امّا رویِ نیزه‌ها  نرفته سرت /۳/ همسفرِ دشمنا   نشد خواهرت /۳/ دامن کشان رفتی  دلم زیر ُو رو شد /۳/ چشمِ حرامی با ... حرم روبه‌رو شد /۳/ بیا برگرد خیمه اِی کس و کارم منو تنها نگْذار اِی علمدارم علمدارم علمدارم آب به خیمه نرسید  فدای سرت /۳/ حسین قامتش خمید فدای سرت /۳/ @babollharam
━━═━═━━━═━═━═━═━━━ ┄┅✿﷽✿┅┄ بوى خوش مى آید اینجا،عود وعنبر سوخته؟! یا که بـیت اللَّه را کاشـــانه و در ســــــوخته؟! ازچه خون مى گرید این دیوار ودر؟یا رب مگر گلشـــــــن آل خلیل اینجــــــا در آذر سوخته؟! خانه ى وحى از مَلک یکـــــباره شد در ازدحام اندرین غـــــــوغا مگـــر جبریل را پر سوخته؟! خانه ى زهــراست اینجا، قتلگاه محـسن است! آشـــــــیان قهـــــــرمان بـدر و خـــیبر سوخته! سینه ى زهـرا شکسته، چهــــره اش نیلى شده مرتضـــى، خــونین جگر قلب پیمـــبر، سوخته! بر حریـــــم عـقل کل، دیـــوانه یى زد آتشـــى کــز غمش هـــــر عاقلى را جان و پیکر سوخته خیمه گاه کـــــربلا را آتـــــش از اینجـــا زدند! شد ز داغ محـــسن آخــر کام اصغـر، سوخته! گرنمى کرد اشک چشمانت(حسان)! امداد من مى شــد از آه من ایـــن اوراق دفتـر، سوخته شعر:حبیب چایچیان