#حضرت_عباس_ع_مدح_و_ولادت
گوهر حیدر، گوهر آورده است
جلوه ی قرص قمر آورده است
روی دو دستش پسر آورده است
ام بنین شیر نر آورده است
روز علی رو و شبش موی اوست
تیغ علی ، گوشه ی ابروی اوست
هان ! ضربانش چه وزین می زند
طعنه نگاهش به نگین می زند
اخم علی ، ضربه به کین می زند
پشت فلک را به زمین می زند
مژده که آمد قمر عالمین
روی لبش ذکر امیری حسین
@hosenih
ماه کرم , در خور مدح و ثناست
درد بیارید که چشمش دواست
طفل نگو ، عاشق تیر بلاست
قامت او محشر کرب و بلاست
بر لب حور و ملک این نغمه بود
ذخر الحسین چشم به دنیا گشود
آمده ای یاوری دین کنی
هرچه حسین گفت تو تمکین کنی
سر بدهم تا که تو تمرین کنی
مرگ مرا کاش تو شیرین کنی
کاش به دریای تو پاکم کنند
زیر قدم های تو خاکم کنند
حق به دلت مُهر تولا زده
مِهر تو را نیز به دلها زده
کشتی امن تو به دریا زده
بوسه به دستان تو مولا زده
ماه عرب، ماه عجم کیست ؟ تو
وارث شمشیر دو دم کیست ؟ تو
آمدی از ایل و تباری اصیل
مست تماشای تو شد جبرییل
جان حسینی و به زینب کفیل
بر علم سرخ تو عالم دخیل
خورده گره نبض جهانم به تو
ای علم افراشته، جانم به تو
هر که از اوصاف کرم گفته است
از غم هجران حرم گفته است..
حرف مرا..چشم ترم گفته است
جای نصیحت پدرم گفته است:
بر خم زلفش تو گرفتار باش
نوکر عباس علمدار باش
روی تو از ماه نشان را گرفت
آمد و نبض ضربان را گرفت
سر غمت چیست که جان را گرفت
نام ابالفضل جهان را گرفت
اسم تو شد زینت هر منبری
حیدری و حیدری و حیدری
بودنت آرامش قلب رباب
لب به دعا باز کن ای مستجاب
خم نشو تا نهر ای عالیجناب
رو نزن ای حضرت دریا به آب
آب خودش تشنه ی لبهای توست
خاک کجا ؟ عرش خدا جای توست
@hosenih
سنسیز اولار قلب جهان تار و مار
آدین ائدر فصل خزانی بهار
قاشلاری تیغ دو دم ذوالفقار
سنسن حسین و حسنه هم جوار
کیمسه سنین تک شرف الناس اولار
قطعا حسین قارداشی عباس اولار
شرح کمالین نه بیلر ذی شعور
گر ائده عرش اوسته جمالین ظهور
عاشق اولار انس و ملک ،جن و حور
ای یوزی نور، اللری نور ،آدی نور
هانسی گروهین بلِه مولاسی وار
شیعه لرین حضرت عباسی وار
شاعر: #ناصر_دودانگه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
#حضرت_رقیه_س_شهادت
پا به پای سر و این نیزه به هرجا رفته
کار عشق است که با آبله ی پا رفته
در دل آتش کوچه، پی مولا رفته
چقدر غربت این بچه به زهرا رفته
هرکه می دید قدش را، به لبش زمزمه بود
می شود سن کمی داشت، ولی فاطمه بود
به سرش, شوق وصال پدرش را دارد
بوسه هم از لب او، دردسرش را دارد
او خدا، دست دعا، چشم ترش را دارد
اشک او اشک یتیم است، اثرش را دارد
سر شب در دل او نور امید آمد و گفت
ماه را دید به تاریکی شب زل زد و گفت:
@hosenih
شب تاریک خرابه! سحرم می آید
عمه جان، چشم تو روشن، پدرم می آید
دخترش هستم از او باخبرم می آید
اشک شوق است به چشمان ترش می آید
تا که او هست محال است مرا غم ببرد
تازه او گفته قرار است مرا هم ببرد
می شود عمه مرا باز تو دردانه کنی
تو مرا ناز ترین دختر ویرانه کنی
نظرلطف به بال وپر پروانه کنی
شدنی بود اگر موی مرا شانه کنی
دختر فاطمه ای فاطمه را یاری کن
تا نبیند پدرم موی مرا کاری کند
@hosenih
من خجالت زده از روی به هم ریخته ام
جای زخم است به ابروی به هم ریخته ام
به همم ریخته گیسوی به هم ریخته ام
عمه جان این تو و این موی به هم ریخته ام
دوسه روزی ست به آشفتگی ام می خندند
نا مرتب شده این زندگی ام، می خندند
پدرم را که ببینم گله را میگویم
درد جاماندن از قافله را میگویم
گله ی پای پر از آبله را میگویم
خنده ها کرد به ما، حرمله را میگویم
گله ها دارم ازآن دست، که احساس نداشت
آه از آن روز که این قافله عباس نداشت
شاعر: #ناصر_دودانگه
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e