eitaa logo
عزیزم حسین ﷺ♥️
4.5هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
10.8هزار ویدیو
167 فایل
ا ﷽ ا تکثیر و نشر کانال🙏 تکثیر عشق ناب علوی،حسینی است❤️💚 عشق را باید همی تکثیر کرد👌 ای عشق سربلند که برنیزه میروی ازحلقه کمندتو راه گریز نیست کانال های ما: حسینی، محبتی : @azizamhosen روضه،مقتل: @yaraliagham علمی،حدیثی: @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
تیر از بس كه خورده بود حسین بر تنش مثل پیرهن شده بود نیزه هاشان تمام شد كم كم موقع سنگ ریختن شده بود نفسش بین راه بر می گشت موقع دست و پا زدن شده بود هرچه كردند رو به قبله نشد یعنی آنقدر پاره تن شده بود زیر انداز خانه های دهات كفن شاه بی كفن شده بود 🖋لطیفیان @marsieha فاطی عالی
خنجر کشیده اند خدا را رضا کنند خود را به زور در دلِ گودال جا کنند اینجا که گود بود چرا خورده ای زمین ؟ جایی دگر نبود سرت را جدا کنند ؟ انصاف نیست لشگر کوفه کفن شوند این ها تو را مقابل زینب رها کنند نه جای نیزه مانده و نه نیزه مانده است تا زخم دیگری روی آن جسم جا کنند وقتی به عضو عضو تو رحمی نکرده اند می خواستی ملاحظه ی خیمه را کنند ؟ وقتی کفن برای تنت فایده نداشت گفتند بوریا عوضش دست و پا کنند 🖋حامد خاكي
در تشنه ماند كه آب از سرش گذشت با چكمه يك نفر ز روي پيكرش گذشت وقتي برادرم به زمين خورد اي خدا افتادم و سرم به زمين خورد اي خدا ناله زدم كه اي پسر مادرم بيا هفتاد و دومين تلفات حرم بيا پاشو بيا حسين كه دارند ميرسند از دور چند اسب سوارند ميرسند اصلاً چرا غم علي اكبر تو را نكشت؟ تير آنقدر زدند شدي مثل خارپشت از هولِ جايزه چقدر دستپاچه بود سر را بريد و جاي سرت خنجرش گذاشت 🖋حامد خاكي
همه ي خونِ دلش از جگرش بيرون زد غم او لحظه ي قتل پسرش بيرون زد آن چنان نيزه فرو رفت ميان تن او در بدن رفت ولي بيشترش بيرون زد زخم شمشير عميق است نه اندازه ي تير تير بر سينه نشست از كمرش بيرون زد قاتلش را وسط هلهله ها زينب ديد كه ز گودال به همراه سرش بيرون زد وقت غارت كسي آمد زرهش را دزديد ديگري خنده كنان با سپرش بيرون زد وقت دفن ِتن صدپاره اش از بين حصير قسمتي از بدن مختصرش بيرون زد
گيرم که نفس می کشی و جان به تنت هست گيرم كه هنوز ، يوسفم پيرهنت هست گيرم كه بگيرم بغلم پاره تنت را گيرم كه مداوا كنم اصلاً بدنت را با نيزه ي رفته به دهانت چه كنم من؟ با لخته ي خون روي لبانت چه كنم من؟ يادم نرود صحنه ي بسمل شدنت را هنگام بريدن به زمين پا زدنت را ديدم كه سنان نيزه به پهلوت فرو كرد از پشت كسي پنجه به گيسوت فرو كرد سنگي به سرت خورد و دگر هيچ نديدي خواهر به فدايت چقدر درد كشيدي من آمدم از تلّ كه ببوسم بدنت را از گرگ بگيرم كفن و پيرهنت را وقتي كه رسيدم سرت از پشت جدا بود اين عاقبت خواهريِ من به شما بود 🖋هاني امير فرجي