#شب_چهارم_محرم
#طفلان_حضرت_زینب
#دامن_کشان_رفتی...
#بند_اول
زینب مگه مُرده. که تنها بمونی٣
تشنه لب و مضطر. تو صحرا بمونی٣
بلاگردونت میشم حسین جانم
فدای تو میشم شاه عطشانم
حسین جانم حسین جانم
تو دلم کوهِ غمه. برای غمت٢
اشک چشم تر من. میشه مرهمت٢
#بند_دوم
هستم به پای تو. تا روزای آخر٣
خواهر سپر داره. برات ای برادر٣
دو تا سرباز آوردم برای تو
تموم هست خواهر فدای تو
حسین جانم حسین جانم
دسته گلهام برا تو. میخوان جون بدن٢
پای عشق تو حسین. میخوان خون بدن٢
#بند_سوم
خون علی توی. رگ بچههامه٣
هر چی که داشتم من. همین هدیههامه٣
میبینی که خیلی غصت و خوردم
بده اذن میدون از غمت مُردم
حسین جانم حسین جانم
خواهرم دلواپسم. برای سرت٢
رد نکن هدیههام و. جون خواهرت٢
♨️💢♨️💢♨️
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#دامن_کشان_رفتی...
#بند_اول
طاقت ندارم من. تو خیمه بمونم٣
میخوام برم میدون. بزار عمه جونم٣
عمو تنها مونده بین یک لشکر
رها کن دستم رو که شده پرپر
دلم خون شد دلم خون شد
دست نذار روی دلم. شدم خونجگر٢
عمه لشکر رو ببین. شدن حملهور٢
#بند_دوم
تنها تو میدونِ. تمومِ امیدم٣
اونقد دلم خونه. که دیگه بریدم٣
عموم و تنها دیدن توی میدون
تنش رو کردن با نیزهها پرخون
دلم خون شد دلم خون شد
پیکرش روی زمین. زیر دست و پاست٢
نیزهی شمر و سنان. چقد بی حیاست٢
#بند_سوم
تو دستای قاتل. موهای عمومه٣
باید برم من هم. پای آبرومه٣
نشسته رو سینش شمر و خوشحاله
عمو جونم تو گوداله بد حاله
دلم خون شد دلم خون شد
دارن از تن میبُرن. سر هستم و٢
هر جوری هست میرم و. میدم دستم و٢
نوحه حضرت عبدالله
یادگار حسن فاطمی زاده ام ای عمو جان حسین دل به تو داده ام
به رهت می کنم دست و جانم فدا آه و واویلتا، آه و واویلتا
جان ناقابلم به فدای سرت به فدای تو و حنجر اصغرت
جای بابا عمو کن نوازش مرا آه و واویلتا، آه و واویلتا
با دو دستم شوم حافظ جان تو طالبم جرعه ای جام احسان تو
گر قبولم کنی شوم از غم رها آه و واویلتا، آه و واویلتا
بعد تو ای عمو زندگی را چه سود؟ میهمانم نما نزد یاس کبود
که به دیدارِ او می روم از وفا آه و واویلتا، آه و واویلتا
جرعه ای نوشِ من کن ز جامِ بلا تا بمانم برت دشت کرب و بلا
کن قبول از وفا هدیه ی مجتبی آه و واویلتا، آه و واویلتا
موضوع: #حضرت_عبدالله
سبک: #همه_جا_کربلاست
شاعر: #موحد
نوحه فرزندان حضرت زینب
دل به موج خون تپیده
نوبت زینب رسیده
وقت قربانیِ این دو کفن پوش
مقتل کربلا وا کرده آغوش
واویلا حسین، واویلا
آسمانها گرم ناله
در عزای این دو لاله
می برد غرق خون جانان زینب
سوی خیمه تنِ طفلان زینب
واویلا حسین، واویلا
یک برادر با خجالت
می کِشد بار امانت
خواهرش گوشه ی خیمه نشسته
قلب ارباب عاشورا شکسته
واویلا حسین، واویلا
موضوع: #فرزندان_حضرت_زینب
سبک: #از_عطش_دلها
نوحه حضرت عبدالله
با نگاهی پاک و محزون
آمده از خیمه بیرون
سوی قربانگه دشت شقایق
می رود آخرین سرباز عاشق
واویلا حسین، واویلا
قامت عالم خمیده
در غم این نور دیده
آسمان از غمش گرم عزا شد
پیش چشم عمو دستش جدا شد
واویلا حسین، واویلا
یک سه شعبه بار دیگر
لاله ای را کرده پرپر
تشنه جان می دهد مانند اصغر
قتلگاهش شده آغوش دلبر
واویلا حسین، واویلا
موضوع: #حضرت_عبدالله
سبک: #از_عطش_دلها
#زمینه
#شب_پنجم
#عبدالله_بن_حسن
#عمه_بزار_برم_دلنگرونم
#جدید
🔘🔘🔘118🔘🔘🔘
بند1⃣
عمه
بزار برم دلنگرونم
عمه
محاصره شد عمو جونم
عمه
نمی تونم آروم بمونم,عمه
....
باید یه کاری کنم
عمو رو یاری کنم
جای عمو ابالفضل
من علمداری کنم
......
باید بشم براش سپر
فدا کنم این بال و پر
براش بدم سر
واغربتا واغربتا
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند 2⃣
عمو
من گل باغ مجتبایم
عمو
من حسن کرب و بلایم
عمو
براهه تو من جان فدایم،عمو
....
دستم به پوستی بنده
عدو داره میخنده
با شمشیر کاری کرده
پیشت بشم شرمنده
.....
تو آغوشت میرم از حال
دوتایی میشیم لگد مال
میون گودال
عمو حسین عمو حسین
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم_محرم
این نفس ها فدای هر نفسش
من بمیرم برای هر نفسش
با نفس هاش خون زند بیرون
از تنش روی صفحه ی هامون
به کدامین گناه کشته شود؟
اینقدر بی پناه کشته شود؟
یک نفر، یک سپاه، عدالت نیست
عمه بگذر ز من که مهلت نیست
او که امید لحظه هایم بود
هم عمو هم پدر برایم بود
نفسش در تلاطم افتاده
زیر شمشیر مردم افتاده
زخم هایش ستاره باران است
نه یکی نه دو تا هزاران است
بدنش نیزه زار گردیده
زیر پا چند دست چرخیده
پنجه ای می رسد به گیسویش
خنجری می رود به پهلویش
سهمش از هر کرانه شمشیر است
از زمین نیزه از هوا تیر است
من یتیمم ولی جگر دارم
غیرت از حضرت پدر دارم
می شوم چون پسر، عمویم را
پیش کش میکنم گلویم را
آمدم من ولی نگو دیر است
چقدر قتله گاه دلگیر است
سنگ ها وحشیانه می بارند
با عمویم چه دشمنی دارند؟
صبر کن مهربان که در راهم
تو نباشی نفس نمی خواهم
ای که دست تو بوده مأمن من
دست بی تو وبال گردن من
قتله گاهت شبیه کوچه و من
سپرت می شوم به جای حسن
قامتم مثل قاسمت گر نیست
از علی اصغرت که کمتر نیست
حسن کردی
@rozeh_1
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم_محرم
ابن الحسن هستم جگر دارم عمو جان
پیش تو از بازو سپر دارم عمو جان
با سر دویدم سمت تو تا سینه ات را
از زیر پای شمر بردارم عمو جان
من بی زره یاد جمل را زنده کردم
مانند بابایم هنر دارم عمو جان
درد یتیمی را کنارت حس نکردم
پیش خودم گفتم پدر دارم عمو جان
از سر گذشتن سرگذشت عاشقان است
شرمنده ام پیش تو سر دارم عموجان
دست بریده حاصل دست شکسته است
این ارث را از پشت در دارم عمو جان
تیر از تنم رد شد تنم را به تنت دوخت
خیلی برایت دردسر دارم عمو جان
اینجا پر از سنگ و سنان و تیر و نیزه است
از تنگی جایت خبر دارم عمو جان
با خنده من را بدرقه کن جای گریه
حالا که من شوق سفر دارم عمو جان
شعر از گروه یا مظلوم
@rozeh_1
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم_محرم
هر چند لشگری نیست من لشگر عمویم
بردار خنجرت را از حنجر عمویم
بر دار نیزه ات را از صورت خداوند
یابن خبیثه نگذار سر به سر عمویم
این سینه را پیمبر بوسیده روزگاری
پاشو چرا نشستی بر پیکر عمویم
بوسیدم آنقَدَر من از دست های عمه
تا که شوم مشرف به محضر عمویم
من هم شبیه قاسم شوق وصال دارم
عبدالله حسینم من نوکر عمویم
طاقت ندارم عمه، من میروم نبینم
چشمی نگاه کرده به دختر عمویم
**
تیری که حرمله زد از روی اسب، عمه
بد دوخت پیکرم را بر پیکر عمویم
در زیر پای قاتل از چند جا شکسته
بال و پرم شبیه بال و پر عمویم
هم جسمم ارباً اربا،هم خورده ام سه شعبه
حالا شدم شبیه هر دو پسر عمویم
تا دست من جدا شد ناله زدم دو دفعه
آب آور عمویم... ای مادر عمویم...
شعر از گروه یا مظلوم
@rozeh_1
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم_محرم
با عمو همراه شد
با همین سنّش چه سربازی برای شاه شد
طاقت دوری نداشت
یک تنه آمد حریف لشکر بدخواه شد
بی زره آمد به جنگ
ذکر لب هایش علی مولا ولی الله شد
شد فدایی حسین
آه عبدالله در یک روز پیر راه شد
پیش چشمان عمو
دست عبدالله مثل قامتش کوتاه شد
یادگاری حسن
شد کفن افتاد روی جسم شاه بی کفن
بی خبر از دست رفت
مثل آن مادر که قبلا پشت در از دست رفت
بین آغوش عمو
در دل پرواز یک دم بال و پر از دست رفت
خواست تا حائل شود
حیف اما بر روی سینه، سپر از دست رفت
کار یک خنجر نبود
دست عبدالله با ضرب تبر از دست رفت
حرمله آمد جلو
روی پای حضرت ارباب سر از دست رفت
دست از دنیا برید
خوب شد رفت و تنش رخت اسارت را ندید
محمود یوسفی
@rozeh_1
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم_محرم
عمه مرا رها کن
من میروم به میدان، تنها مرا دعا کن
من از تبار شیرم
گاهی مرا علی و، گاهی حسن صدا کن
من در طواف یارم
حاجی کربلا را، قربانی منا کن
عمه خدانگهدار
در دل به یاد داغم، بزم عزا بهپا کن
با یاد اصغر و من
بر سینهی عمویم، ششگوشهای بنا کن
از غصه آب میشد
وقتی که دید ارباب، تنها خطاب میشد
وقتش رسیده حالا
باید که بعد قاسم، او انتخاب میشد
میماند اگر به خیمه
حتما که شرمگین از، روی رباب میشد
خوشحال بود از این که
جزء فداییان، مولا حساب میشد
از غصه کم میآورد
از جانب عمویش، وقتی جواب میشد
میدید بین گودال
رو به غروب رفته، خورشید بین گودال
از شدت جراحت
خون عمو حسیناش، پاشید بین گودال
کار عمو تمام است
باران سنگ و نیزه، بارید بین گودال
بغضش ترکترک شد
وقتی که خنجر شمر، خندید بین گودال
کمکم امید میباخت
شد ناامید آنروز، امّید بین گودال
آمد بهکار، دستش
مثل عموش عباس، در کارزار دستش
از دست عمه پر زد
مثل کبوتری تا، آغوش یار دستش
مثل عقیق سرخی
شد بر رکاب سینه، حالا سوار دستش
آنقدر زخم برداشت
تا که میان گودال، شد لالهزار دستش
سر روی نیزه رفتو
تن روی خاک ماند و بین غبار دستش...
شعر از گروه ادبی یاقوت سرخ
@rozeh_1
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن
#شب_پنجم_محرم
صبر کردم، کشته ها دیدم ز تو، در این زمین
هیچ تاب زنده ماندن را ندارم بعد از این
رفت یک یک از برم، حتی گل شش ماهه ات
شد پس از اکبر، عمو عباس هم نقش زمین
قاسمم رفت و نمانده یادگاری از حسن
جز من و دست و سرم، یابن امیرالمومنین
تا کجا بینم غریبی تو را در کارزار
طاقت ماندن ندارم تا تو هستی بی معین
آه ای عمه، ببین شمشیرها را گرد او
زود خود را میرسانم بر عموی نازنین
هیچ شمشیری نگردد مانع جنگیدنم
نیزه ای، منعم نسازد، یا کمانی در کمین
هیچ نیرویی به گرد پای من، نتوان رسید
میرسانم خویش را تا مقتل سلطان دین
**
آی فرزند زنا، داری عمویم میگشی؟!
میکشی تیغ رذالت، بر امام المسلمين؟!
تا که من هستم به دستم میشوم او را سپر
چون عمو عباس دستم را دهم در راه دین
ای فدای غربتت این جان ناقابل، عمو
دستم افتاد و ندارم با کی از خون جبین
بهترین جای جهان شد قتلگاهم، ای دریغ
کیست چون من در تمسک بر تو ای حبل المتین
در دل دریای خون، بوسه به دستت میزنم
تا کنون قومی ندیده، دستبوسی اینچنین
شد ز تیر حرمله، جسمم به جسمت دوخته
خون من با خون تو آمیخت، تا خلد برین
یازده سال است بابایی برایم کرده ای
حق فرزندی ادا کردم، وفایم را ببین
آمده بابا به دیدارم که تحسینم کند
شد شهادتنامه اَم امضاء در این سرزمین
تا که یا اماه گفتم، مادرم زهرا رسید
الوداع ای عمه جان، روحم به کوثر شد قرین
من نبینم بر تنت رخت اسیری بهتر است
بعد از این گویا، حجابت میشود با آستین!
میروی منزل به منزل، باز میگردی ولی وعده دیدار ما، اینجاست روز اربعین
محمود ژولیده
@rozeh_1
هدیه به حضرت قاسم صلوات
واحد حماسی یا شور و زمینه حضرت قاسم
چون حسن هستی تو قاسم
صف شکن هستی تو قاسم
توی میدون فاتح هر
تن به تن هستی تو قاسم
قاسم ابن حسن. دلبری تو
نوه ی حضرت. حیدری تو
وقت جنگ به خدا. محشری تو
از تمومه یلا وقت جنگ و نبرد. سر تری تو
جانی قاسم
ماه شبستانی قاسم
ترکی می گم جان سنه قوربانی قاسم
با صفاتر از نسیمی
مثل بابات تو رحیمی
می گیری دست گدارو
چون کریم ابن کریمی
دلبر دله ما از. ازلی
بر سر عدو هم چون. اجلی
توی رزم و نبرد بی بدلی
شیرینی مثل قند و نباتی هم چون عسلی
جانی قاسم
ماه شبستانی قاسم
ترکی می گم جان سنه قربانی قاسم
رضا نصابی