eitaa logo
💚عزیزم حسین💚
3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
123 فایل
ا ﷽ ا تکثیرکانال تکثیرعشق ناب 💚 تمام ذرات وجودم عشق ناب فاطمی است والحمدلله فاطمه ای که هستی اش هست به ماسوا دهد رزق اگرکه میدهد به یمن اوخدا دهد ای عشق سربلندکه برنیزه میروی از حلقه کمندتو راه گریز نیست کانال دیگر: @yaraliagham @qalalsadegh135
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام دردم ز کودکی است که با روی هم چو ماه آمد برون به یاری آن شاه بی سپاه بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد آمد چو طفل اشک روان در کنار شاه کای عمّ تاج دار به خاک از چه خفته‌ای برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه نشنیده‌ای مگر سخن عمه را چو من تنها ز خیمه آمده‌ای نزد این سپاه هر کس که آب خواست دهندش به تیغ آب باز گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه می‌گفت و می‌گریست که دژخیمی از ستیز تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه آن طفل دست خویش سپر کرد پیش تیغ دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه بی‌دست جان سپرد به دامان عم خویش چون ماهی به لجّه‌ی خون مانده در شناه می‌داد جان به دامن شاه الغیاث گوی می‌کرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه ✍منکلام:مرحوم استاد میرزا محمد شفیع شیرازی متخلص به وصال شیرازی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام عبدلَله(ع) است و دارد با بندگی قراری تا اینکه جا نمانَد از خیمه شد فراری با جرأت و شتابان بی واهمه میاید میزد به قلب دشمن بی صبر و بردباری عشق عمو کشانده او را به بزم مقتل دور از عمو همیشه میکرد بیقراری عشق حسین(ع)بود و دردانهٔ حسن(ع) بود زینب(س) میان خیمه مشغولِ سوگواری سرنیزه ای سریعاً آمد به پیشوازش مهمانِ قتلگاه است آمد برای یاری میشد سپر برایِ جانِ عمو حسینش(ع) دشمن از این شجاعت شد غرقِ بدبیاری نامردِ بی شرافت از هر طرف می آمد افتاد زیر نیزه، این طفلِ یادگاری ناجور خورد شمشیر افتاد بر تنِ خاک دستش قلم شد ای وای، مادر مگر نداری در ازدحام گودال از حنجرش نفس رفت با چکمه های شمرلعین و با ضربه های کاری ✍منکلام: مرضیه عاطفی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام هستم از راه و چاه ها آگاه پیرو راه وال مَن والاه بنده ای عاشقم سخن کوتاه هست نامم همیشه عبدالله فخر دارم کریم زاده شدم پاسبان حریم زاده شدم شور پرواز از ازل دارم کفن خویش در بغل دارم میل برچیدن هُبَل دارم ارث از فاتح جمل دارم عمه دستم مگیر صف شکنم یازده ساله ام ولی حسنم بین لشگر عمو اسیر شده لب خشکش چنان کویر شده بهر قتلش کسی اجیر شده جان عمه ببین که دیر شده من چگونه فقط نظاره کنم بگذار عمه فکر چاره کنم عمویم سنگ بر جبینش خورد بر زمین چهره ی مبینش خورد آتشی بر دل حزینش خورد ضربه بر چشم نازنینش خورد بنشینم که دست و پا بزند تشنه لب، آب را صدا بزند تا ته قتلگاه و گودالش می روند این قبیله دنبالش غرق خون است جسم بی حالش نکند تا کنند پامالش عرش حق روضه خوان و گریان شد شمر با خنجرش نمایان شد آه عمه دگر رهایم کن جان فدای عمو صدایم کن نذری شاه کربلایم کن می روم عمه جان دعایم کن تا شوم من هم از سپاه حسین می روم تشنه قتلگاه حسین عاشقی را من از پدر دارم همچنان فاطمه جگر دارم زرهی نیست بال و پر دارم بازویی همچنان سپر دارم من نمردم به او لگد بزنند نیزه با کینه و حسد بزنند آه از روی عرش برخیزید نیزه داران از او بپرهیزید دست من را به پوست آویزید جسم و جان مرا فرو ریزید عمویم را به خاک و خون نکشید از تنش کهنه پیرهن نبرید ✍منکلام:کربلایی محمد جواد شیرازی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام عمه مرا رها کن من می‌روم به میدان تنها مرا دعا کن من از تبار شیرم گاهی مرا علی و گاهی حسن صدا کن من در طواف یارم حاجی کربلا را قربانی منا کن عمه خدانگهدار در دل به یاد داغم بزم عزا به‌پا کن با یاد اصغر و من بر سینه‌ی عمویم شش‌گوشه‌ای بنا کن از غصه آب می‌شد وقتی که دید ارباب تنها خطاب می‌شد وقتش رسیده حالا باید که بعد قاسم او انتخاب می‌شد می‌ماند اگر به خیمه حتما که شرمگین از روی رباب می‌شد خوشحال بود از این که جزء فداییان مولا حساب می‌شد از غصه کم می‌آورد از جانب عمویش وقتی جواب می‌شد می‌دید بین گودال رو به غروب رفته خورشید بین گودال از شدت جراحت خون عمو حسین‌اش پاشید بین گودال کار عمو تمام است باران سنگ و نیزه بارید بین گودال بغضش ترک‌ترک شد وقتی که خنجر شمر خندید بین گودال کم‌کم امید می‌باخت شد ناامید آن‌روز امّید بین گودال آمد به‌کار، دستش مثل عموش عباس در کارزار دستش از دست عمه پر زد مثل کبوتری تا آغوش یار دستش مثل عقیق سرخی شد بر رکاب سینه حالا سوار دستش آنقدر زخم برداشت تا که میان گودال شد لاله‌زار دستش سر روی نیزه رفت‌و تن روی خاک ماند و بین غبار دستش 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام چیزی نمانده از بدن او حیا کنید دست مرا به جای سر او جدا کنید خواهر تمام دار و ندارش برادر است تا جان نداده عمه عمو را رها کنید من مثل مجتبی و عمو مثل فاطمه گودال هم مدینه شده کوچه وا کنید ارزش نداشت آن قَدَر این چند روز عمر تا که به زور، نیزه در این جسم جا کنید ای پیرمردهای کوفه مبادا که بعد من بی حرمتی به پیکر او با عصا کنید باید که این جهاد علی اصغری شود پس زود زود حرمله را هم صدا کنید تا عمه را غریب تر از این ندیده ام جان مرا ازین قفس تن رها کنی خیلی برای عمه دلم شور می زند ای وای اگر که حمله به ناموس ما کنید ✍منکلام:کربلایی محمدحسین رحیمیان 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام صبرش به سر رسید چو قصه به سر رسید از دست عمّه جان و ز جان، دست بر کشید «واللهِ لا اُفارِقُ عمّی» خروش او با این رجز به سوی عمو جان خود دوید گودال رنگ کوچهٔ تنگ مدینه بود از چشم مجتبایی او اشک می چکید در ازدحام نیزه و تیر و عصا و سنگ از ره رسید و جز سر و دستش سپر ندید دستش فتاد و ‌ناله کشید «آه مادرم» قد حرم خمید چون این ناله را شنید افتاد و شد دخیل ضریح تن عمو یک تیر حرمله دو نشان را به چشم دید این بار غیر حنجر پاکش سپر نداشت تیر جفای حرمله را بر گلو‌ خرید ✍منکلام:کربلایی سعید نسیمی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام این كیست از خورشید مولا ماه‌روتر بی‌تاب‌تر عاشق‌تر عبدالله روتر می‌گفت من دست از حسینم برندارم اِلا شود بازویم از خون وضو، تر می‌گفت ای شمشیرها دستم مگیرید مرگ ار جگر دارد بیاید روبه‌روتر! می‌گفت و با دست عمویش عهد می‌بست چشم زمین از حسرت این گفتگو تر وای آن گلوی ناز سیراب عطش بود شد عاقبت از دست آن صاحب سبو تر آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز افتاد در دست یزیدی تندخوتر در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید آیا كسی نزد خدا با آبروتر ✍منکلام:کربلایی عبدالحمید رحمانیان 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام هزار شُکر سَرم زیرِ پرچمِ حسن است شبِ ششم شده یعنی مُحَرم حسن است هزار شکر که زهرا خرید ما را باز که جمعِ ما همه در جنس دَرهَمِ حسن است بد است پیشِ کریمان که بیش و کم خواهیم که کار و بارِ دو عالم از عالم حسن است قسم به گریه کنانش که زود می‌بینیم قرارِ ما همه صحنِ معظمِ حسن است چه غم که قفل زیاد است از قضا و قَدَر کلیدِ رفعِ بلا ذکرِ اعظمِ حسن است چقدر فاطمه می‌خواهدش کسی را که کنارِ داغِ حسینش غمش غمِ حسن است فقط نه مرحم انبوهِ زخمهای حسین که اشکِ چشمِ عزادار مرحم حسن است همینکه روضه‌ی "لایومک" را حسن فرمود دمیده‌اند شروعِ عزا دَمِ حسن است نه اینکه اول ماه صفر نه آخر آن محرم و صفر ما، مُحَرَمِ حسن است فقط نه کوچه و دیوار و آتش و سم بود تمامِ کرببلا مقتلِ غمِ حسن است ✍منکلام:کربلایی حسن لطفی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام این جوان کیست زمین دور سرش می گردد ماهِ رخشنده به دورِ قمرش می گردد آفتاب آمده در چشمِ تَرَش می گردد نازنینی که حرم دور و بَرَش می گردد سیبِ سرخِ حسن و میوه ی نوبَر قاسم بر سرِ سفره ی زهرا رطبِ تَر قاسم پسری آمده میدان که حسن در حسن است از زبان علی و فاطمه اورا سخن است کلماتش همه از مصحف و شکّر شکن است همه از لؤلؤ و مرجان و بهشتِ عدن است بر لبش واقعه و نور تلاوت دارد سیزده ساله و این گونه کرامت دارد این جوان کیست که اینگونه فرس می راند تیغِ لا حول و لا قوّةَ می تاباند ذوالفقاری که به سرپنجه ی خود چرخاند بو تراب آمده گویی که رجز می خواند مثل شیری ست که می غرّد و می آید مست دست در رطل گران کرده و شد باده پرست با عمو شیوه ی بحث و جدلش دیدنی است گوش کن واژه ی احلیٰ عسلش دیدنی است در نبرد آمده عکس العملش دیدنی است با رکب های فراوان بدلش دیدنی است شیوه ی چشم تو دل می برد از حور و پری حق همان بود که راحت ز عمو دل ببری خرم آن لحظه که او پا به رکاب اندازد گردش چرخ و فلک را به شتاب اندازد آمده تا که به چشم همه خواب اندازد تا که طوفان به دل آتش و آب اندازد آمده تا به نیابت ز پدر تیغ زند ضربدر مثل علی روز خطر تیغ زند بر عمو دیدن آن حال پریشان سخت است زخم بر پیکر آهوی خرامان سخت است دیدن آن جگر و این لب عطشان سخت است لحظه ی آخر و فریاد عموجان سخت است روبرو با تو شدن حال دگر می خواهد بردنِ جسم تو تا خیمه جگر می خواهد بر عمو سخت بوَد بی تو چه سان برگردد شرمگین از کرم ناب برادر گردد روبرو با دلِ غمدیده ی خواهر گردد عرش از بوی تو باید که معطر گردد شورِ شیرینی عشق تو تماشا دارد هرچه آن شور تماشا بکند جا دارد ✍منکلام:کربلایی علی کفشگر 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام دست اگر از پوست آویزان شود خوش تر است از این که بار جان شود جان اگر در مقتلت قربان شود مرگ در آغوش تو آسان شود با تو در این بحر هم رنگم عمو با گلو و دست می‌جنگم عمو نیزه ها رفتند بین پهلویت سنگ جا خوش کرده روی ابرویت چنگی افتاده به موج گیسویت دست من قربان دست و بازویت با خودم آوردم آنچه هست را پس پذیرا باش از من دست را مادرت هم دست داده پای یار من چرا بی بهره باشم یک کنار تیر ها و تیغ های آبدار ساقی جسمت شدند ای شهسوار داری ای شه خانه خانه میشوی چون اناری دانه دانه میشوی ای به قربان قد و بالای تو کاش در گودال باشم جای تو میکشم این نیزه را از نای تو تا ته این قصه هستم پای تو با تو تا اعماق این غم میروم زیر سُمّ اسبها هم میروم لحظه ای این قوم کور شب پرست برنمی‌دارند از جان تو دست استخوان هایت شبیه نی شکست نیزه ای راه گلو را بسته است آمدم آغوش وا کن جان من آمده گودال بابایم حسن دشمنم با هر که با تو بد کند کاش دستم از تو دردی رد کند کار سرو امروز کوته قد کند کاش تیری حنجرم را سد کند کیف کن از غیرتم دور از وطن حرمله زانو زده در نزد منوچهر ✍منکلام:محمد علی بقایی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام رکاب از پا عقب مانده چه کراری، عجب گامی بلرزان تیغ خود را تا بلرزد ازرق شامی پیاپی چون جمل دشمن تو را سر می‌دهد ناله دوباره دهر می‌بیند حسن را سیزده ساله دو نیم از برق تیغت شد جیوش الانس و الجنه که جدت بود یا قاسم قسیم النار و الجنه به برق تیغ برانت نشان کن هرچه جوشن را بدین رایت که میبینم درآور کفر دشمن را شباهت تا به آنجایی که در رزم تو سرتاسر فلک فریاد می‌دارد علی اکبر...علی اکبر به بازو نامه ای داری اگر ضرب تو سنگین است بگو باز از لب تشنه که طعم مرگ شیرین است کسی از خیمه سمت تو به حال اضطراب آمد چنان شد قامتت آخر که پایت تا رکاب آمد ✍منکلام:کربلایی مسعود یوسف پور 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله ابن الحسن علیه السلام مثل یک صاعقه تکبیرِ حسن می‌آمد یازده ساله ترین شیرِ حسن می‌آمد بر تن از پیرهن خویش کفن ساخته است او حسینیه‌ای از خشتِ حسن ساخته است رگِ گردن متورم شده یعنی لبیک مُشتهایش متراکم شده یعنی لبیک یازده جرعه‌ی ناب از  یَمِ حیدر خورده است خوب پیداست که بر غیرتِ او برخورده است دست حق بر درِ خیبر بخورد می‌فهمند به رگ غیرت او بَر بخورد می‌فهمند او یتیمی است که نعلین ندارد حتی فکر صد خُم در آن بین ندارد حتی او نمی‌دید که خاری به کف پایش بود دامن پیرهنش زیر قدمهایش بود چند باری به زمین خورد ولی باز دوید تا که زهرا به زمین خورد علی باز دوید خیره چشمانِ تَرَش رو به همان منظره بود دورِ گودال فقط دایره در دایره بود همه با خاطره‌ی بغضِ علی جمع شدند حلقه در حلقه به یک نقطه ولی جمع شدند حلقه‌ها تنگ‌تر از تنگ‌تر از قبل شده قلب‌ها سنگ‌تر از سنگ‌تر از قبل شده باید از  بینِ همه رد بشود می‌داند نه محال است مردد بشود می‌داند رد از شد حلقه‌ی پیرانِ عصازن و سپس از وسطِ جمعیتی سنگ به دامن نه فقط سنگ که چوب و شن و آهن بعد از آن سخت دوید از دو سه تا حلقه‌ی اسبان سواری وصدای نفس و شیهه و کوبیدن سُم‌ها همه‌سو هولِ قدم‌ها وعَلَم‌ها به خودش گفت کمی مانده برو  از وسط اینهمه جامانده برو  پیش می‌رفت ولی حلقه‌ی یک لشکر شد متراکم متراکم متراکم‌تر شد داشت از بین همین فاصله‌ها رد می‌شد از دل هلهله‌ها، هروله‌ها رد می‌شد رد شد از حلقه‌ی سرنیزه و از حلقه‌ی شمشیر و کمانگیر و کف پاش پُر از خون و تَنِ کوچک مجروح دوید و  لب گودال رسید و ته  گودل چه دید و که سنان بود  و سنان داشت نیزه‌ای فاتحه خوان داشت حرمله غرقِ عرق چشم بر آن نیمه‌ جان داشت آخرین تیر خودش را به کمان داشت مادری موی کَنان سینه زنان پیش عمو بود ولی قدِ کمان داشت پدرش بود عمو بود پدرش بر سر او بود پسر اُفتاد سر اُفتاد چه بد بال و پر اُفتاد  تنی روی تن اُفتاد حسن اُفتاد  راه یک تیرِ سه‌شعبه به دو حنجر اُفتاد ناله‌ای بین گلو بود که زهرا غش کرد او در آغوش عمو بود که زهرا غش کرد کاش جبریل جراحات دو تَن را می‌بست کاش می‌شد که علی  چشم حسن را می‌بست باز  از خاک حسن مادر خود را برداشت شمر تا کُندترین خنجر خود را برداشت ✍منکلام:کربلایی حسن لطفی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام نیست از پرچم سرخت علمی بالاتر نیست از کرببلا هیچ کجا زیباتر کعبه مشتاق طواف است به شش گوشه ی تو کعبه والاست وَ شش گوشهء تو والا تر در کنار تو برای دل ما هم جا هست به خداوند قسم نیست ز تو آقاتر ای مسلمان شده ات راهب نصرانی ها ای مسیح سرت از روح خدا عیسی تر آتش سینهء سوزان کسی نیست هنوز از شرار نفس زینب تو کبری تر دست تقدیر تو را غربت بی همتا کرد و نشد ظهر دهم از تو کسی تنها تر و بعید است ببیند به خودش چشم فرات از هلال کمر تو کمری را تا تر چشم خوب است که از داغ تو دریا باشد من که می خواهمش از داغ شما دریاتر جان از آن تازه جوانی که ز خونش بنوشت مرگ در کام من از شهد عسل احلی تر رفت در حسرت خاک قدمش چشم رکاب آمد از سرو اذان گوی حرم رعنا تر ✍منکلام:کربلایی وحید محمدی ‍ 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
حضرت عبدالله الحسن علیه السلام افتاده باز کار به دستِ کریم ها مارانوشته اند گدا از قدیم ها شانه زده به زلف کمندی نسیم ها باید کشید نازِ نگاهِ یتیم ها دستِ دعا به خاکِ قدم های او بزن عبدِ خداست کودکِ ده سالة حسن ده ساله بود قامتش اما وقار داشت بالایِ چشم خویش دوتا ذوالفقار داشت مثلِ ابالحسن سخنش اقتدار داشت بر یاریِ عمو جگری بی قرار داشت شهر مدینه با پدرش عهد بسته بود از کودگی کنارِ بزرگان نشسته بود با چشمِ خویش رفتنِ عشاق دیده بود شش ماهه هم به فیضِ شهادت رسیده بود او را عمو به بندِ محبت کشیده بود دستش به دستِ عمة قامت رشیده بود بوسید دست عمه به او التماس کرد جان کند تا زخیمه خودش را خلاص کرد پایِ برهنه جانب گودال می دوید در بین ازدحام عجب موقعی رسید فریادهای مادرت ِ سادات را شنید فوری حسین پیکر او در بغل کشید می خواست تا که ضربه نبیند ولی نشد نیزه به پهلویش ننشیند ولی نشد لعنت به حرمله گلویِ تشنه باز شد این خون به رویِ چشم حسین چاره ساز شد اصلا تمام کشتن این طفل راز شد اما مقابل پدرش سرفراز شد می خواست دست وپا بزند نیزه ها نذاشت بابایِ خود صدا بزند نیزه ها نذاشت در قتلگاه هر دو بدن زیرو رو شده نیزه به رویِ نیزه به پیکر فرو شده با پنجه های گرگ تنش جستجو شده عریان به دستِ لشگرِ بی آبرو شده مقتل نوشته با عجله مو کشیده اند مثل کبوتری سر او را بریده اند در قتلگاه روی تن او قدم زدند با نعل تازه هر دوبدن را بهم زدند یک عده جا نبود اگر ضربه کم زدند بر نیزه جسم بی سر او چون عَلَم زدند زینب گرفته دست به سر می کند نگا ه درهم شده حسین و حسن بین قتلگاه ✍منکلام:کربلایی قاسم نعمتی 🔴کانال رسمی عاشقان حضرت زینب«س» https://eitaa.com/hazratehzeynab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_6005707333261331901.opus
157.2K
نوحه،زمزمه وشور شب ششم(حضرت قاسم) صدای یا عماه،زتو شنیدم من،زخیمه تا میدان،زود دویدم من چو آمدم دیدم،پیکر تو مانده زیر سم اسبها،دیر رسیدم من وای عمو جانم،وای عمو جانم، وای عمو جانم، وای عمو جانم ۲ ____ ای گل زیبایم،به خون تپیدی تو،زیر سم اسبها،چه قد کشیدی تو به زیر ابر خون،روی چوماهت رفت،عشق عمویت را، به جان خریدی تو وای عمو..... ___-- به خیمه ها مادر،شده عزادارت،چسان برم خیمه،تن چنین زارت بعد علی اکبر،امید من بودی،ولی خدا گشته کنون خریدارت وای عمو..... __ امانت بابا، به دست من بودی، کنار اکبرتو،چه خوب آسودی شهادتت قاسم،بود گوارایت،به نوجوانان تو،همیشه مقصودی وای عمو... شعر:اسماعیل تقوایی @babollharam
شور شب ششم ‌محرم ۱۴۰۱ بی مثل می جنگه مثل یل می جنگه انگاری توی میدون حسنه که در عمل می جنگه (تک) با صلابت و با قدرت و با اقتدار تا که اومده میدون همه کردن فرار جانم به این شجاعت رزم یل‌حیدر تبار جان قاسم جانان قاسم میمنه می جنگه میسره می جنگه انگاری توی میدون خود اقام حیدره می جنگه (تک) بی کلاه و زره اومده با ذوالفقار با نگاه دو چشمش میشه ازرق شکار جانم به این شجاعت رزم یل حیدر تبار جان قاسم جانان قاسم یادگار حسن افتخار حسن زنده شد توی میدون خاطراتِ اقتدار حسن (تک) خاطرات جمل زنده شده کربلا طوری زد سر ازرق شده از تن جدا جانم به این صلابت رزم نوه‌ی مرتضی جان قاسم جانان قاسم شعر و نغمه:حامد محمدی
مصحف ما چه به هم ریختنت وای عمو چقدر تیر نشسته به تنت وای عمو همه ی رَخت تو غارت نشده ... پاره شده بس که یکپارچه با پا زدنت وای عمو آمدم تا که اجازه بدهی و یک یک نیزه ها را بکشم از بدنت وای عمو جان نداده همه بالای سرت جمع شدند چه شلوغ است سر پیرهنت وای عمو آنقدر نیزه زیاد است نمی دانم که بکشم از بدنت یا دهنت ؟ وای عمو
4_6005707333261331902.opus
92.1K
نوحه حضرت قاسم نوجوانی چو ماه تابان بهر کسب رضای جانان در آغوش عمو می گرید از حسین خواهد اذن میدان واویلا واویلا واویلا ۴ ____ چو قاسم کس چنین شیدا نیست زره اندازه اش پیدا نیست عجب جنگاوری راهی شد به میدان همچو او زیبا نیست واویلا.... _____ به ضرب کین زاسبش افتاد درآندم زد به ناله فریاد عمو جانم برس بر دادم غزالت شد اسیر صیاد واویلا... __ عمو آمد بر ِ جانانش دگر در تن نبودش جانش گل باغ حسن پرپر شد عجین باخون رخ تابانش واویلا... _____ بمیرم زاده ی پیغمبر چسان بردش حرم آن پیکر نهادش جسم پاک قاسم کنار پاره پاره اکبر واویلا.... شعر :اسماعیل تقوایی @babollharam
من برایت پدرم پس تو برایم پسری چه مبارک پسری و چه مبارک پدری یاد شب‌های مناجات حسن می افتم می وزد از سر زلف تو نسيم سحری همه گشتیم ولی نیست به اندازه تو نه کلاه خودی و نه یک زرهی نه سپری من از آنجا که به موسایی ات ایمان دارم می فرستم بسوی قوم تو را یکنفری بی سبب نیست حرم پشت سرت راه افتاد نیست ممکن بروی و دل ما را نبری بند بند تو که پاشید خودم فهمیدم از روی قامت تو رد شده هر رهگذری جابجا می شود این دنده تکانت بدهم وای عجب دردسری وای عجب درد سری
زمینه شب ششم برای من‌تو مجتبایی/یل جوون خیمه هایی ای یادگار حسن من شاگرد رزم علی اکبر/با دیدن تو دل خواهر شد بی قرار حسن من ماه خیمه هایی ای قاسم ای قاسم نجم کربلایی ای قاسم ای قاسم پهلوون نجمه ای قاسم ای قاسم ابن مجتبایی ای قاسم ای قاسم زده به میدون شیر خیمه/براش می خونه دعا نجمه می جنگه مثل علی اکبر ازرق شامی شده بی سر/به هم می ریزه همه لشکر از ضربات سبط حیدر گل روی زمینه وای قاسم وای قاسم شد شکسته سینه وای قاسم وای قاسم کوچه وا شده شد وای قاسم وای قاسم کربلا مدینه وای قاسم وای قاسم شده شکسته استخونات/فاصله افتاد بین موهات جا بجا شد قد و بالات قد عمویی قد کشیدی/شدی علمدار چه رشیدی پاشیده از هم همه اعضات بازه بین ابروت وای قاسم وای قاسم مونده جای پا روت وای قاسم وای قاسم مثل مادر من وای قاسم وای قاسم خورده ضربه پهلوت وای قاسم وای قاسم
🏴 اشعار ___ می روم تا نام من در کربلایت جا بگیرد می روم تا که مدینه رنگ عاشورا بگیرد بوسه هایت کرده سیرابم، چه آبی بهتر ازاین می روم تا کربلا از خون من دریا بگیرد من که در صبحِ نگاه تو قیامت را ببینم می روم تا آفتاب از نور من گرما بگیرد اشکِ زنهای حرم بهر غریبیِ تو باشد می روم تا که سرش را مادرم بالا بگیرد بهتر از جایی که خواهم رفت بی شک نیست، حتی پیکرم در زیر سمِّ اسبها ماوا بگیرد می روم میدان اگر هم دست این لشکر بیفتم حتم دارم دست من را مادرت زهرا بگیرد عرش و فرش آیند اگر ، خیر ست آخر پاسخ تو دست خط بابِ من از تو مگر امضا بگیرد 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
👆👆👆 از بعد زهرا خانه شادی خراب شد بعد از حسین ویرانه آن هم بر آب شد
میخواستم بزرگ شوی محشری شوی تا چند سال بعد محشری شوی میخواستم که قد بکشی مثل دیگران شاید عصای پیری یک مادری شوی لحظه به لحظه رنگ تو تغییر می کند چیزی نمانده است که نیلوفری شوی مثل دو تکه چوب لبت را به هم نزن اسباب خجلتم جلوی دیگری شوی این مادری من که به دردت نمی خورد تو حاضری علی ....که تاج سری شوی
🏴 اشعار ___ بعدِ تو این حرمِ مرثیه‌خوان را چه‌کنم یا تنی مانده به شن‌های روان را چه‌کنم می‌وزد آهِ من و خش خش تو می‌آید اینهمه دور و برم  برگِ‌خزان را چه‌کنم نجمه دنبال تو و چشمِ تو دنبال من است آه این را چه‌کنم  وای که آن را چه‌کنم نو جوانیِ حسن ، حیف یتیمت دیدند پیش زهرا بدنی بی ضربان را چه‌کنم از عموجانِ تو تنها به لبت  جان  مانده بعد فریادِ عموجانِ تو جان را چه‌کنم تو نگفتی که جوانمرده عمویی دارم این زمین خورده ترین مرد جهان را چه‌کنم فکرم این بود عصا می‌شود اکبر که نشد بعدِ تو بعد علی قدِ کمان را چه‌کنم نامنظم زدنِ قلب مرا می‌بینی نامنظم شدنت برده توان را ، چه‌کنم پیش این قوم نگفتم که نقابت نگشا زخم چشمت چه‌کنم زخمِ زبان را چه‌کنم اینهمه نعل...در اینجای کم و...عمق زیاد گیرم این سینه شود خوب  دهان را چه‌کنم 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ___ خوب است هرعاشق قرنی داشته باشد دردست عقیق یمنی داشته باشد گرمیل به قربان شدنی داشته باشد بد نیست که معشوق « لن » ی داشته باشد این جذبه عشق است که ردکردمت اینجا ورنه پی چشمم نمی آوردمت اینجا تو فرق نداري به خدا با پسرخویش اینگونه عمو را مکشان پشت سرخویش خوب است نقابی بزنی برقمرخویش تا قوم زمینت نزند با نظرخویش آخر تو شبیه حسنی،حرز بیانداز تو یوسف صحراي منی،حرزبیانداز ماه از روي چون ماه تو وامانده دهانش زلف تو پریشان شد و دادند تکانش حق دارد عمو این همه باشد نگرانش این ازرق شامی و تمام پسرانش کوچکتر از آنند به جنگ تو بیایند گرجنگ بیایند به چنگ تو میایند زن ها چقدر موي پریشان تو کردند از بس که دعا بر تو و برجان تو کردند وقتی که نظر بر قد طوفان تو کردند... وقتی که نگه بر تو و میدان تو کردند گفتند:نبردش چه نبردي است ماشالله این طفل حسن زاده چه مردي است ماشالله بالاي فرس بودي و بانگ جرس افتاد بانگ جرس افتاد و به رویت فرس افتاد از هرطرفی بال و پرت در قفس افتاد سینه ت که صداکرد، عمو از نفس افتاد از زندگی ات آه، تو را سیرنکرده؟ چیزي وسط سینه ي تو گیرنکرده؟ میل تو به شوق آمد و ضرب المثلت کرد آئینه جنگیدن مرد جملت کرد آنقدرعسل گفتی و مثل عسلت کرد با زحمت بسیارعمویت بغلت کرد از بسکه عدو سنگ به ظرف عسلت زد اندام تو در بین عسل ریخت کش آمد دور و برت آنقدرشلوغ است که جانیست خوبی ضریح تو به این است جدا نیست برگیسوي تو خون جبین است،حنا نیست نه ...بردن این پیکر تو کار عبا نیست باید که کفن پوش بلندت بنمایم آغوش به آغوش بلندت بنمایم یک لحظه تو پاشو بنشین...جان برادر آخرچه کنم ماه جبین ...جان برادر؟ تا پا مکشی روي زمین...جان برادر از کاکل تو مانده همین؟...جان برادر جسم تو زمین است .عمو ، میرود از دست تو میروي ازدست ،عمو می رود از دست 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار ___ روزی ما سر هر سفره به نامِ حسن است تا کرم بین مقیمینِ  مَقام حسن است هرکه مجنون حسین است خودش می‌داند که حسینی شده‌ی دست امام حسن است از خرابات بقیع تا به خدا راهی نیست همت باده کشان از لب جام حسن است در جمل بین جوانان علی کاری کرد همه گفتند فقط سکه به نام حسن است گفت لایومک فقط کرببلا دیده شود همه‌ی معجزه‌ها پشت کلام حسن است صلح او صلح حسین است به زهرا سوگند  کربلایی هم اگر هست  قیام حسن است حسنی‌های حرم هول قیامت دارند کربلا دید زمین زیر لگام حسن است خیمه‌ی آل حسن حلقه‌ی انگشتر بود مسند عمه‌ی سادات خیام حسن است تا سرِ ازرق شامی و یلانش را زد قاسمش گفت که این تازه سلام حسن است 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
🏴 اشعار _ - بی قرار است و کار پیچیده چشم هایش شبیه باران است اذن میدان نمی دهد آقا بر لبش ذکر یا حسن جان است - پیش پایش سری خم آورده بوسه زد ابتدا به دست عمو ادب از چشم هاش می بارید ساقی ارباب و اوست مست عمو - از زمین چشم بر نمی دارد اشک هایش به روی گونه چکید قاصد نامه ی پدر شده است تا عمو دید..نامه را بوئید - چه نوشته است؟بسم رب العشق ای برادر!فدای تشنگی ات نیستم من عزیز جانِ حسن که دهم جان برای تشنگی ات - پسرم مثل اکبرت باشد پر و بالی بده غزال مرا قول داده برات می میرد کرده راحت دگر خیال مرا - نامه را خواند دیده گریان شد خواهر خسته را مشوش کرد چندباری حسین وقت وداع با گل باغ مجتبی غش کرد - حسن عازم شده است بر میدان تا بگیرد تقاص اکبر را به سر عمامه ی پدر دارد همرهش داشت حرز مادر را - مرگ در پیش چشم این آهو مثل قند است..مثل شهد عسل رجزی خواند و دشت شد ساکت فانا بن الحسن..امیر جمل - هر که آمد به روی خاک افتاد بچه شیر حسن چه غوغا کرد پسرانِ امیر شامی را بهر قعر درک مهیا کرد - بچه هایش شدند بازیچه هدف اصلی اش پدر باشد گفت با او که پهلوان پنبه حیف اگر بر تن تو سر باشد - ای بنازم به ناز شست حسن ضربه ای زد دوتا شد آن ملعون تا بیاید به خود چه شد،فهمید سرش از تن جدا شد آن ملعون - چند لحظه بعد اما آه دوره اش کرد لشکر کوفه شاخ شمشاد خیمه ها افتاد خاک کرب و بلا سر کوفه - مادری بود و مادری شده است قصه ی ا‌و شبیه زهرا شد چه گریزی زده به عاشورا کوچه ای بهر کشتنش وا شد - هرکه آمد عسل چشید از او غزل خیمه ها قصیده شده چشم نجمه به قد او روشن چقدر قاسمش کشیده شده - 🔸شاعر: https://eitaa.com/rozeneshinan درگاه شاعران روضه نشینان ⬆️ ╰┅────────————
ماهست و رشک صبح وشب هرسپیده است او را ، خدا برای خودش ، آفریده است چهره به غنچه ی غزلی ناب می زند اما به موج مجعد گیسو قصیده است @hosenih جان ها فدای حضرت قاسم که آفتاب از ماه صورت ِ نمکینش دمیده است استاد عابث است و حبیب و زهیر و جون قاسم نگو ، برای خودش یک پدیده است او قبل از آنکه تیغ را بکشد بین معرکه خط ونشان ز نیزه ی مژگان کشیده است از بس عزیز بوده ، برای سرش عمو تحت الحنک ز پیرهن خود بریده است دارد میان معرکه جان می کند حسین از بس نفس به سینه بریده بریده است @hosenih بالای پیکرش نرسیده حسین گفت بالا بلند من دو هجا قد کشیده است مولا میان غربت و ماتم ، مقیم شد قاسم دچار درد و بلایی ، عظیم شد شاعر: © اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e